🔻برای استاد حسن رحیمپور ازغدی:
تو چو عقلی، ما مثالِ این زبان
[1]. ریههاش، درگیر شده است ... رزمنده بوده و سالها جنگیده است و نشانی نادیدنی از آن روزهای سخت بر جانش دارد؛ «شیمیایی» است! و این، کار را دشوارتر میکند. سرفههای مکرّر داشت و نفسکشیدن برایش دشوار بود؛ نه اینک، از سی سال پیش! سوغاتِ جنگ است دیگر! از آن تاریخِ قدسی نیز، این تحفه به او رسیده و با او مانده است. حال با این بیماریِ جدید، آن زخمِ کهنه نیز سر باز کرده است و گردنکِشی میکند.
[2]. ریههاش تازه «درگیر» شده است، امّا «زندگیاش»، همیشه در آغوشِ «درگیری» بوده است؛ چه در نهضت و انقلاب، چه در خط مقدم جنگ، چه در برابرِ جریانِ سکولاریسمِ اینجایی! «زندگی»اش، شبیهِ «مبارزه» است، نه «زندگی»! او «مردِ مبارزه» است، نه «آدمکِ زندگی»! و مگر حقیقتِ زندگی، جز «مبارزه» است؟! آرام نمیگیرد جز به «تاختن» و «نبرد» و «کشمکش» و «مبارزه». این «انقلابیِ طوفانی» را با سکوت و سکون چه کار است؟!
[3]. از «جنگ» بازگشت، ولی از «مبارزه» بازنگشت! سالیانِ سال است که با شمشیرِ از نیام بیرونکشیده، میداندار عقلانیت انقلابی است و حقّ را فریاد میزند و یکهتازی میکند. مردِ میدان است و با همان منطقِ معناییِ جنگ، در عرصۀ معرفت نیز، شجاعانه ایستاده است؛ «بیادّعا» و «پُربازده» و «مؤثّر». نه در حوزه تدریس میکند و نه در دانشگاه، امّا توانسته است با درسگفتارهای غیررسمی خویش، پرچمدارِ یک جریانِ فکریِ قوی و ریشهدار باشد.
[4]. او یکی از مهمّترین پدرانِ فکریِ من بوده است و حقّ وزینِ استادی بر من دارد. او بود که نشان داد چگونه میتوان از مطهری، خوانشِ نو و امروزین داشت و با گفتارِ خلّاقانه و ساختارشکنانه، حریفانِ تحریفگرِ معرفتی را به حاشیه راند و مرعوب و منفعل کرد. من و چهبسا بسیاری دیگر از فعّالانِ فکریِ نسلِ سوّمی، امتدادِ خطّی هستیم که او پیشِ روی ما نهاد. ما، از او درسها آموختهایم: درسِ «عصیان مؤمنانه»، درسِ «صراحتِ انقلابی»، درسِ «دینداری هزینهمند»، درس «نهراسیدن»، درسِ «انقلابیگریِ معرفتی» و ... :
تو چو عقلی، ما مثالِ این زبان
این زبان، از عقل دارد این بیان
(مثنویِ معنوی، دفترِ پنجم، بیتِ 3314).
[5]. بسیارند کسانی در عرصۀ علم و معرفت و تفکّر که «بود» و «نبود»شان بر سرنوشتِ جامعه و حاکمیّت، تأثیری نمیگذارد و حضورشان، «محسوس» و «مفید» نیست. اما او این چنین نیست. بودنش، «غلیظ» و «برجسته» است؛ برای کسانی، «جهتبخش» و «هویّتآفرین»، و برای کسانی، «گزنده» و «تلخ»! در مقایسه با دیگرانی که انتظار دارند ما قدردان فضل اصل وجودشان باشیم، میتوان دریافت که او یک متفکّرِ «بیخاصیّت» و «خنثی» نیست:
زانکه هر چیزی به ضدّ پیدا شود
بر سپیدی، آن سیه، رسوا شود
(مثنویِ معنوی، دفترِ دوّم، بیتِ 3373).
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
چالشگریِ غیرنمایشی در معرکۀ جنگ روایتها:
در فضیلتِ سنّتِ «آزاداندیشی»
[1]. وظیفۀ من، «شکستن قداستهای نابجا» و «گشودن بابِ آزاداندیشی» هست. «عقلانیّت»، هیچ مرزی ندارد و حتّی دربارۀ اصل وجود خدا نیز میتوان پرسید و باید از نظر عقلی، قانع شد. حتّی مسألههای فراعقلی نیز به حکم خودِ عقل، فراعقلی تشخیص داده میشوند. این «حجّت»، آنچنان منزلتی دارد که همرتبۀ وحی و نبی، «رسولِ باطنی» معرفی شده است. «نظریۀ پیشرفت»، چهار لایه دارد و یکی از آنها، «فکر» است. باید «اندیشهورزی» و «قدرت تجزیهوتحلیلِ انتقادی» را فراگرفت و در برابر هجوم روایتها، «سواد رسانهای» داشت. باید «محقّق» بود، نه «مقلّد».
[2]. موضعگیریِ «دیگران»، حتّی نیروهای انقلابی، در نظر من هیچگونه «حجّیّتِ شرعی» ندارد و من فقطوفقط، تکلیفم را میشناسم و بس. در اینجا، هیچ اقلیّت و اکثریّتی، تعیینکننده نیست، بلکه باید تنها به «وظیفۀ اسلامی و انقلابیِ» خویش نگریست و در برابر «مؤاخذۀ الهی»، حجّت داشت. اینکه دیگران، «تحقیر» و «ملامت» و «تخطئه» کنند و از پشت خنجر بزنند و بدگویی کنند، نباید رخنهای در «عهد ایمانی» و «مسئولیّت انقلابیِ» ما ایجاد کند. بگذریم از اینکه همواره در طول تاریخ، اکثریّت، حتّی اکثریّتِ اهل حقّ، «محافظهکار» و «مصلحتاندیش» بودهاند و در زمانۀ «بلا» و «تنگنا»، دیندارانه نزیستهاند و هزینه ندادهاند. عرصۀ دینداریِ عدّهای، «مسجد» و «هیئت» و «زیارت» است، نه «روشنگریِ میدانی» و «جنگ نرم» و «جهادِ تبیین».
[3]. بدون قصد مقایسه باید گفت دربارۀ علامه مصباح نیز همین داوریها صورت میگرفت و ایشان به دلیل «مواضع خاص و منحصربهفرد»ش، همواره محدود و منزوی بود؛ حتّی در میان بسیاری از نیروهای انقلابی. ایشان «فریاد» میزد و با «صراحت» سخن میگفت و روشنگری میکرد، امّا دوستان انقلابی، این رویّه را برخلاف «مصالحِ انقلاب» و «منطقِ رهبر انقلاب» میدانستند و رفتار ایشان را تقبیح میکردند. دراینباره، یک اجماعِ نسبی در میان نیروهای انقلابی شکل گرفته بود و ما در هرجا که سخن میگفتیم، مجبور به دفاع از ایشان در برابر سیلِ «خُردهگیریهای دوستان» بودیم.
[4]. چون «موقعیّتِ اجتماعیِ» رهبر انقلاب با ما تفاوت دارد، «پیامدهای مترتّب» بر رفتار ایشان نیز با ما تفاوت دارد. ازاینجهت، نباید «بهطور مطلق»، مشابه ایشان رفتار کنیم. برای مثال، ما در موسم انتخابات، فعالیّت سیاسیِ مصداقی داریم، درحالیکه رهبر انقلاب هیچگاه چنین نمیکنند. پس «موقعیّتهای مختلف»، «وظایف مختلف» در پی دارند. ازاینرو، اینکه رهبر انقلاب در قدم نخست، انتقادهای خویش را بهصورت خصوصی مطرح میکنند و آنگاه در سخنرانی عمومی، آنها را بیان میکنند، سازوکاری نیست که لازم باشد ما در مقام تبیین، بهطور ضروری و عام، به آن پایبند باشیم. افزونبراین، هنگامیکه موضعی بهصورت «رسانهای» و «عمومی» مطرح میشود و «فضایی منفی و مخرّب بر ضدّ یک ارزش انقلابی» شکل میگیرد، نمیتوان نسبت به فضای شکلگرفته، بیتفاوت بود. بگذریم از اینکه ما به بسیاری از بزرگان، دسترسی نداریم و اگر هم داشته باشیم، صدای انتقادمان شنیده نمیشود. پس چارهای نیست جز اینکه از «قدرت رسانه» استفاده کنیم و به صدای خویش، «ضریب» بدهیم تا شاید مؤثّر افتد.
[5]. من هر زمان احساس کنم که «حضور رسانهای»ام به ضرر «جبهۀ انقلاب» تمام میشود، لحظهای در کنارهگیریِ خویش از «جبهۀ رسانهای انقلاب»، درنگ و تعلّل نخواهم کرد و داوطلبانه، خارج میشوم تا مبادا تشخیص و عملِ ناصوابم، غباری بر این جبهه بنشاند. بهبیاندیگر، هر جا احساس کنم که حضورم، اسبابِ «زباندرازیِ توجیهناپذیرِ غیرانقلابیها» شده است و نوشتهها و گفتههایم، از جنسِ کارِ «آتشبهاختیارِ تمیز» نیستند، به میدانِ نخستم که «جبهۀ علمیِ انقلاب» است، بازمیگردم و در همان جا متمرکز میشوم تا «جبهۀ رسانهای انقلاب»، آسیب نبیند. در این ماجرا نیز چنانچه دادگاه حکم به جرم من بدهد، با فعّالیّتهای رسانهای خداحافظی خواهم کرد و به طور خاص، دیگر دربارۀ اندیشههای آیتالله خامنهای چیزی نخواهم نوشت تا گمان برده نشود که «شارحان» و «تبیینکنندگانِ» این تفکّر و خطّ معرفتی، اهل اهانت هستند. این تصمیم را نگاشتم تا دوستانِ انقلابیِ دلنگران و ملامتگر، شک و تردید روا ندارند.
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
«جهادِ تبیین»، منطقِ دیکتاتورها نیست:
ولایتِ عقل در عرصۀ عمومی
[1]. دیروز در یکی از مجموعههای وابسته به دفتر رهبر انقلاب، جلسهای دربارۀ «جاهلیّتِ مدرن» بود. دوستانِ اهل فضلی حضور داشتند که هر یک دربارۀ این مفهوم، سخنرانی کردند. نوبت به من که رسید، چون دیدم همۀ نظرات، «همسو» و «هماهنگ» با گفتۀ رهبر انقلاب هستند، بر آن شدم که پارهای از «اشکالها» و «ایرادها»یی را که ممکن است نسبت به موضع ایشان مطرح شوند، بیان کنم. شش اشکال به ذهنم رسید و در موعد سخنم، هر یک را بهصورت «شفاف» و «بیپرده» بیان کردم. دربارۀ هر یک از این اشکالهای خودساخته و پیشدستانه، شخصِ «رهبر انقلاب» را به چالش کشیدم و در جهت «نقض» و «ابطالِ» دیدگاه ایشان کوشیدم. حاضران نیز با سعۀ صدر شنیدند و بعضی دوستان در پایان سخنم، از «شبههپراکنی»ام تشکر کردند! خودم میدانم که در اینچنین لحظههایی، بهگونهای سخن میگویم که مخاطب، بهحتم دربارۀ من دچار تردید میشود و گمان میکند که من، در حال بازگفتنِ موضعِ واقعیِ خودم هستم. بااینحال، پروا نمیکنم و آزادانه و بیخیال، بر طبلِ «نقادی» و «انکار» میکوبم.
[2]. با وجود اینکه نویسندۀ کتاب «اندیشۀ فرهنگیِ آیتالله خامنهای» هستم، طی چندین یادداشت، سلسلهای از «نقدها» و «ابطالها» را نسبت به اندیشۀ فرهنگیِ ایشان مطرح کردم و همگی را بدون «حذف» و «تعدیل»، هم در سلسله درسگفتارهایم آوردم و هم در کانالم منتشر ساختم. جالب اینکه عدّهای به واقع دچار شبهه میشدند و میگفتند این اشکالها به قدری «قوّی» و «جدّی» هستند که ما را دچار شک و تزلزل کردند! دربارۀ این یادداشتهای انتقادی، هیچگاه به من پیامی از سوی دفتر ایشان منتقل نشد که جنبۀ بازدارنده و منفی داشته باشد. بهاینترتیب، من بدون هیچ مانع و مشکلی، «ساختارشکنی» کردم و سئوالها و ایرادهای فرضیِ خویش را در «عرصۀ عمومی»، مطرح ساختم.
[3]. سالها پیش، آیتالله خامنهای توصیه کرده بود که ما باید «پیشدستانه» و «مبتکرانه»، شبههها و اشکالها را بیابیم و به آنها پاسخ بدهیم، نه اینکه در انتظار مطرحشدنشان بنشینیم و آنگاه پاسخ بدهیم. و این یعنی «نگاه رو به جلو و پیشروانه»؛ «نترسیدن»؛ «با چالش روبرو شدن»؛ «شهامت اندیشیدن داشتن»؛ «باب عقل را مسدود نکردن»؛ «از مخالفت و انکار نگریختن» و «بر دهان دگراندیش، سرب داغ نریختن». نباید هراسید و گریخت؛ باید به میدان آمد و تن به تن، شمشیرِ معرفت برکشید و رجز خواند و معرکهای دیدنی پدید آورد. آنکه «استدلالِ متقن» در آستین دارد و اندیشهاش غنی و پُرمغز است، از «تقابل» و «اصطکاک» و «مواجهه»، استقبالِ مشتاقانه میکند و از «مناظره»، لذّتِ معقول میبرد.
[4]. «جهادِ تبیین» چیست؟ جز این است که نباید بر «اهرمهای قهریِ حکومتی» تکیه کرد و در پی «قلعوقمعِ مخالفان» بود؟! اگر میتوان منتقدان را به «محکمه» فراخواند و با «داغ» و «درفش» آنها را به سکوت واداشت، دیگر چه نیازی است به «جهادِ تبیین»؟! در یک سوی جهادِ تبیین، کسانی هستند که سیاهنمایی و وارونهنمایی میکنند و دروغ میبافند و خدعه میکنند و بر چهرۀ حقیقت، زخم مینشانند. در برابر اینان باید مسیر «جهادِ تبیین» را در پیش گرفت و «گفت» و «نوشت» و «روشنگری» کرد. آری، چارۀ کار، «روشنگری» است و نه «مواجهۀ سخت و حقوقی». و مگر خودِ «انقلاب»، زادۀ روشنگری نیست؟! انقلاب اسلامی، انقلاب «بیانیه» و «نوار کاست» و «منبر» و «مسجد» و «کتاب» و «سخنرانی» و «تبلیغ» بود! و استمرارِ حرکتِ انقلابی، یعنی استمرار همان منطقِ کارآمد و روزآمدسازیِ آن. با همین ابزارهای فرهنگی و رسانهای، انقلاب کردیم و در متن غلبۀ تجدُّد، از دل تاریخ برآمدیم. چرا اکنون نتوانیم؟! نباید نشستن بر مسند قدرت، «منطقِ فرهنگیِ ما» را دگرگون کند و گمان کنیم که «قدرتنشینی» و «حکومتداری»، نیازی به «گفتمانسازی» و «منطقِ گفتمانی» ندارد و میتوان با «زور» و «قهر» و «جبر» و «قسر»، ارزشهای انقلابی را تثبیت کرد و تداوم داد.
[5]. آیتالله خامنهای را به «دیکتارتوری» متهم میکنند، امّا آیا دیکتاتور، فرمانِ شرعیِ «جهادِ تبیین» میدهد و از انقلابیها میخواهد که در فضای واقعی و مجازی، «بگویند» و «بنویسند»، یا فرمان «زندان» و «شکنجه» و «تبعید» و «ترور» میدهد و مخالفان و منتقدان را «حذف» و «سرکوب» میکند؟! رسمِ دیکتاتوری، طرّاحیِ «حلقههای میانی» است یا «حلقههای بسته»؟! دیکتاتور، به «زنجیرۀ تواصی به حقّ و بصیرت» فرامیخواند یا به «زنجیر افکندن به قلم و زبانِ منتقدان»؟! دیکتاتور در پیِ «توجیهگری» و «لاپوشانی» است یا به دنبال «بازسازیِ انقلابی» و «تحوّلِ بنیادین» و «آرمانگرایی»؟! دیکتاتور به «چرخشِ مدیریّتی» و «جوانگراییِ حاکمیّتی» دعوت میکند یا به «محافظهکاری» و «مصلحتاندیشی»؟!
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
🔻 رئیسجمهورِ عزیز، حاجآقای رئیسی!
[1]. رهبر انقلاب گفت: چنانچه «دولتِ جوانِ حزباللهی» مستقر شود، بسیاری از دردها و دغدغهها برطرف خواهند شد. ما به این سخن، باور داشتیم و داریم.
[2]. امّا احساس میکنیم که با وجود رأیدادن به شما، هنوز «دولتِ جوانِ حزباللهی» مستقر نشده است! کارگزارانِ بیکفایت و تنبلِ «دولت روحانی»، زیر سایۀ ایدۀ «دولتِ جوانِ حزباللهی»، همچنان «حضورِ تصمیمسازانه» و «حیاتِ مدیریّتی» دارند و به این واسطه، یا سنگاندازی و مانعتراشی میکنند و یا بهظاهر و مصلحتاندیشانه، رنگ عوض کردهاند.
[3]. «ابقای تکنوکراتها»، تکرارِ قصّۀ «انتصاب مشاییها» است! «انقلابیهای اجتماعی» را شرمندۀ «ندانمکاریِ دولت انقلابی» نکنید! دولت «به نام» جریان انقلابی در قدرت است و «به کام» تکنوکراتها!
[4]. حواستان به «زمان» هست؟! «شش ماه» گذشت! هشدار! بدنۀ اجتماعیِ شما به دلیل «انفعال در چرخشِ مدیریّتی»، دلسرد شدهاند...
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
🔻بیتفاوتیِ «عالمانِ عقیم» به «جهادِ عظیم»:
بیگانگیِ «جهاد تبیین» با آدابِ محافظهکاری
[1]. «نبرد روایتها»، جدی و تعیینکننده است و از این جهت است که رهبر انقلاب، بزرگترین جهاد را «جهاد تبیین» دانسته است. این به آن معنی است از این منطقه، آسیبپذیر هستیم و چنانچه اهمال بورزیم، بدنۀ اجتماعیِ انقلاب را از دست میدهیم. نهفقط «بزرگترین جهاد بودنِ» تبیین، بلکه «تکرار» این مطالبه در ماههای گذشته، جز به این معناست که اگر غفلت کنیم، سنگرهای مهمّی را از دست خواهیم داد؟ این در حالی است که کنش ما، تناسبی با حجمِ تهاجم ندارد و ما از واقعیت عقب افتادیم و در محاصرۀ اقتضائات و شرایطِ تحمیلیِ آن قرار گرفتیم. اگر در زمینۀ فرهنگ دینی، پیشرفت آنچنانی نداشتیم و گاه لطمههای آنچنانی خوردهایم، به دلیل غفلت از تبیین بوده است.
[2]. گویا از «مسئولیّت تاریخیِ» خویش غافلیم و تصوّر کردهایم که حرفهای داریم همانند دیگران. ازاینرو، در «عادات اداری» و «آداب دیوانسالارانه» غرق میشویم؛ چنانکه هم «جهاد» و «مبارزه» و «نبرد» را فراموش میکنیم و هم «رسالتِ تاریخی» و «تکلیفِ اجتماعیِ» خویش را. بهاینترتیب، «مقدّمات» به «غایات» تبدیل میشوند. و هرچه که پیش میرویم، بیشتر از «خودآگاهیِ ساختارشکنانه» فاصله میگیریم. در نهایت، به نقطهای میرسیم که به دلیل تقلیلیافتن به «جزئی از شرایطِ موجود»، دیگر نمیتوانیم حتّی به «تحوّل» فکر کنیم؛ بهطوریکه «رسمِ ایستایی» و «منطقِ یکنواختی» میآموزیم و «مسیر توجیه» را در پیش میگیریم تا ارتقا یابیم و ثمراتِ مادّی این ارتقا، نصیبمان شود؛ امّا طمعِ «ارتقاهای اداری»، مردابی است که پایان ندارد. ما سرگرم «دغدغههای شخصی و انتزاعیِ خویش» هستیم و جامعه نیز راه خود را میرود. وقتی از «عینیتهای حیاتیِ حاکمیّتی و اجتماعی» غفلت کردیم، اسیرِ «ذهنیتهای بیفایدۀ معرفتی و شبهعلمی» میشویم. و مگر نشدهایم؟! میشود عالِم بود اما بیاثر و خنثی و منفعل و حاشیهنشین. نیاز امروز جامعه، آدمهای محترم و فاضلِ لنفسه نیست که اصل وجودشان، مستقل از هر گونه عاملیت و خاصیّتی، ضروری انگاشته میشود. ما باید «حلقۀ میانیِ گذارِ انقلابی» باشیم و در حکم «عقلِ منفصلِ انقلاب»، عمل کنیم، نه زائدهای که وجودش، فاقد «فلسفۀ بیرونی و عینی» است. پس نباید همۀ آنچه که رخ داده است را به غفلت فروکاهید، بلکه پای محاسبههای آگاهانه و عامدانۀ مادی نیز در میان است.
[3]. اگر با «حاجات زمانه» پیش نیاییم، در «گذشته» متوقف میشویم و فقط نسخۀ اوّلیّۀ خویش را تکرار میکنیم، درحالیکه این نسخه، برای «دیروز» بوده نه «امروز». زمانی، «زمانه» شناختیم و در «میدان» بودیم و با «چالشهای واقعی» روبرو شدیم و چون این سیاست را در پیش گرفتیم، «خطّشکن» شدیم و «پرچمدارِ ایدئولوژیِ انقلابی». امّا تاریخ رفت و ما نرفتیم و این ماندن، ما را به حاشیۀ مناسباتِ واقعی سوق داد. آنان که در میدان نیستند، نه «خوشنام» هستند و نه «ماندگار»؛ چراکه هم محافظهکار و ترسو و منفعتاندیش تصویر میشوند و هم به دلیل بیکارکردی، طرد و حذف خواهند شد. در زمانهنبودن، رسمِ محافظهکاران است؛ آنان که تکرار «حقّهای بیمعارض» را بر اظهارِ «حقّهای دشمنساز» ترجیح میدهند تا در امان بمانند و بیشتر زندگی کنند. برای اینان اصل، «زندگی» است و نه «مبارزه»، امّا آنکه در پی «جهاد تبیین» است، به میدان آمده تا بازنگردد.
[4]. هرچه که پیش میرویم، «نفاقها» و «دوگانگیها»، پیچیدهتر و ماهرانهتر میشوند؛ چنانکه حتّی «جهاد تبیین» نیز به دستاویزی برای خدعهورزیِ «جریان تحریف» تبدیل میشود. جریان تحریف، هر حرکتی دربارۀ جهاد تبیین را، به تمسخر میگیرد و ملامت میکند تا مطالبۀ آیتالله خامنهای، با «فقر واکنش» روبرو شود و «رنگِ تحقّق» نپذیرد. میخواهند با فضاسازی و تصویرپردازی، «موقعیتِ کنش» را به گونهای ترسیم کنند که ما در مقام پاسخ به این مطالبه و دغدغه، «سکوت» و «خاموشی» را برگزینیم تا مبادا با سیل اتهامهای آنها روبرو شویم. میخواهند برای «گفتن»، هزینه بیافرینند و «شخصیتِ مجاهدانِ تبیین» را آنچنان لجمال و منهدم سازند که «نگفتن» و «نهفتن» و «نشستن»شان، ستوده شود. روشناستکه ناگزیرند برای حفظ ظاهر، اندکی هم جانب انقلاب و نظام و رهبری را بگیرند تا به این واسطه بتوانند نیروهای مجاهدِ تبیینی را «افراطی» و «تندرو» و «نامعقول» معرفی کنند. بهعبارتدیگر، یک «شکافِ دروغین» میآفرینند تا وانمود کنند که عمّارها، برخلافِ صلاحِ علی عمل میکنند. و البته در این میانه -که از حضور نیروهای تبیینگر تهی شده است- همین موریانههای موذی، به جان انقلاب و انقلابیگری میافتند و «فتنههای روایتی» و «آشوبهای شناختی» میسازند و مردم را دستهدسته به مرداب گمگشتگیِ تحلیلی میافکنند.
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
🔻 جوانِ مؤمنِ انقلابی و ساختشکنیِ جریانی
[1]. گردنننهادن به خلوصگراییِ آیتالله مصباح، جریانِ اصولگرایی را گرفتار «انفعال» و «سردرگمی» و «چندپارگی» کرده است. هنگامی که «مدارِ فکری» و «قرابتِ گفتمانی» در میان نباشد، هرچه که پیش میرویم، «تشتّتها» و «زاویهها» فزونی مییابند و نهایت از متن خودِ ما، «دیگری» سربرمیآورد. ائتلافهای بیهویّت، «کامیابیِ موقتی» به دست میآورند و «ماندگار» نیستند.
[2]. خلوصگرایی به معنی «نفیِ دیگران» نیست، بلکه عبارت است از طرّاحیِ «هستۀ مرکزیِ اصیل» در درون حاکمیّت که مبتلا به گریز از مرکز نباشند. بحث بر «انتخاب اصیلترینها» است، که در برابر «گشادهدستی» و «حملبرصحت» و «سهمیهبندی» و «ائتلافهای عملگرایانه» قرار دارد.
[3]. در چهارچوب خلوصاندیشی نمیشد و نمیشود قدرت را به دست آورد، امّا نه دلیل نقصِ ذاتیِ این فکر، بلکه چون «جریان غالب/ اکثری/ مسلّط» در اصولگرایی، مشتمل بر نیروهای سیاسیِ «چندزیست» و «موقعیّتطلب» است که یا خودشان منزلتِ سیاسی دارند و یا از سایهنشینی نسبت به این چهرههای سیاسیِ سرشناس، بهتدریج از پلههای قدرت بالا میروند. در این حال که این جملات را مینویسم، مصداقهای متعدّدی در ذهنم نقش میبندند...
[4]. البتّه این امکان وجود دارد که در بلندمدّت و به واسطۀ هویّت غیرمردمی و اندکسالارِ جریان اصولگرا، نیروهای انقلابیِ اصیل، به آنچنان «بدنۀ اجتماعیِ خودجوش و خودبنیادی» دست یابند که «معادلات چهرههای سیاسیِ تثبیتشده امّا بیخاصیّت» را منهدم کنند. واقعیّتِ اجتماعی، همین اندازه «مستقل» و «مهارنشدنی» است.
[5]. یک مصداق برای بند پیشین بیاورم. تجربۀ بنده نشان داد که مواضع نسبت به آیتالله مصباح در درونِ نیروهای انقلابی یا شبهانقلابی، «خصوصیّت طبقاتی» دارد؛ چنانکه نیروهای قلّهنشین و برجستگان، منفینگر و بدبین هستند و ایشان را برنمیتابند، امّا هرچه به سمت طبقاتِ پایینی و بیقدرت حرکت میکنیم، به گونهای عجیب، «محبوبیّتِ قدیسانه و ایمانی» در دلهای اینان نسبت به آیتالله مصباح مشاهده میکنیم. بسط و استمرار همین اتّفاقِ مهندسینشده و برآمده از متن امر اجتماعی، میتواند «مناسباتِ سیاسیِ کلان و پهندامنه» را نیز دگرگون کند.
[6]. جریان اصولگرایی هیچگاه روی خوش به آیتالله مصباح نشان نداد و ایشان را «قوّۀ عاقله» به شمار نیاورد، بلکه همواره «زمینِ بازیِ پیشینی» تعریف کرد و خواست ایشان را به دام طرح خویش بیفکنند و بازیسازیِ پیشدستانه کند.
[7]. مشکل اصولگرایان با آیتالله مصباح، شخص «خودشان» بودند؛ بحث بر سر این بود که «سهمی از قدرت» برای خودشان میخواستند و حاضر نبودند که جز خود را «اصلح» بشمارند. وجودشان، در حکم اصول موضوعه و مقولۀ غیرقابل مناقشه بود. «منهای بزرگ» در جریان اصولگرایی، «استدلالستیز» و «اقتدارمآب» هستند و به هیچ قیمتی از خودشان درنمیگذرند. در اینجا، «گفتگو» بیمعنی میشود. آیتالله مصباح، این «پیشفرضِ مستبدانه» و «انگارۀ نامؤمنانه» را برنتافت.
[8]. چندی که بگذرد، اصولگرایان نیز همچون اصلاحطلبان، بهای گزاف و جبرانناپذیر این «منطقِ قدرتمدار» را خواهند داد و «گوشهنشین» خواهند شد. اصلاحطلبان گمان کردند که «ضمیمهشدن»شان به دولت تکنوکراتها، موجبات «بقای سیاسی» یا امکان «بازسازیِ سیاسی»شان را فراهم میکند، حالآنکه این چسبندگیِ هویّتستیزانه و منفعلانه، چترِ «نفرت اجتماعی» از دولت روحانی را بر سر آنها نیز گستراند و آنها را در «مصائبِ دولتِ تنبل»، سهیم و شریک ساخت. همآغوشیِ اصلاحطلبان با تکنوکراتها، شامِ لذّتبخشی داشت، امّا صبح از راه رسید و اصلاحطلبان، «باکرهگیِ سیاسیِ» خویش را باختند. «سقط جنین»، واقعیّت را دگرگون نخواهد کرد.
[9]. مردِ میدان، تنهاوتنها، «جوانِ مؤمنِ انقلابی» است که خویش را نمیبیند و این جریانهای سیاسیِ قشری و ندانمکار و کُرسیپرست، به پایان روزگار خویش نزدیک میشوند.
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
🔻توقّع بهجای رهبر انقلاب از دوستان
«سؤالهایی که شد، خب سؤالهای فراوانی است؛ اگر بخواهیم حتّی بعضی از این سؤالها را جواب بدهیم، وقت زیادی را از ما خواهد گرفت. شاید این توقّع من بهجا باشد که دوستان ما - نمایندگی در دانشگاهها و بعضی از بخشهای مرتبط با دانشجویان و دانشگاهها در دفتر- متعهّد بشوند این سؤالها را پاسخ بدهند. این سؤالها، جوابهای روشنی دارد، کما اینکه بعضی از ابهامها و شبهههایی که مطرح میشود، توضیحهای قابلقبولی دارد و میتوان اینها را مطرح کرد و میتوان [دربارهی آنها] گفتگو کرد.»
(بیانات در ارتباط تصویری با دانشجویان، ۲۸ /2/ ۱۳۹۹)
https://www.leader.ir/fa/speech/24464
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
[1]. ما با سیل "پرسشها" و "ابهامها" و "اشکالها" مواجه هستیم، امّا "جبهۀ نخبگانیِ خودی"، غافل و خاموش، به کناری نشسته و نظارهگر است و کُنشی ندارد؛ ذهنها و اندیشهها را با "کجروایتها" و "دروغپردازیها" و "مغالطهها" تنها نهاده و به حاشیۀ زندگیِ شخصیاش خزیده و تحرّک و تکاپویی ندارد. "بیموضع" و "منفعل" است و "ادبیّاتِ صریحِ انقلابی" ندارد. بازیخوردۀ بازیسازیِ جریان غیرانقلابی است و خویش را ناچار میبیند که در رودخانۀ مسمومِ آنها به حرکت درآید تا قافیۀ را نبازد. "دیوانی" و "دیوانسالار" شده و با "جهاد"، بیگانه است. ازاینرو، اهل "جهاد تبیین" نیز نیست. هرچه صفت و خصوصیّت غلیظ از قبیل "واجب" و "قطعی" و "فوری" به این جهاد ضمیمه شود، باز اینان را از "خوابِ خودخواسته" منصرف نمیکنند.
[2]. هنر برخی از اینان این است که در کمینِ "نیروهای جهادگرِ تبیینی" بنشینند و نسبت به آنها، "خطایاب" و "مچگیر" و "سنگانداز" و "تخریبگر" و "بدگو" و "بدخواه" باشند. هنر اصیل و بیتالغزل کار اینان، "همراهیِ نامؤمنانه با جریان غیرانقلابی" در فروبردن خنجرهای ضدّروایی بر قلب نیروهای جهادگرِ تبیینی است.
[3]. محافظهکارانِ پُرمدّعای قدرتنشین! ابوذرها به جای نَفَس، فریاد میکِشند و با دشنۀ "طرد" و "طعنه" و "ملامت" و "تبعید" و "تهدید"، میدانِ پُرحادثۀ روایتِ انقلابی را خالی نمیکنند...
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
🔻 مجلس از معرکه گریخت:
فرار مجلسیان از موقعیّتِ «تعارض منافع»
[1]. آیتالله خامنهای در دیدار نمایندگان مجلس در تاریخ 22/4/1399 گفتند:
«اولویّت» را به «مسائل کلیدی» بدهید؛ مسئلۀ «مدیریّت فضای مجازی»، جزو مسائل مهمّ ما است که این مسئله، مسئلۀ بلندمدّت هم نیست؛ مسئلۀ «کوتاهمدّت» و «میانمدّت» و جزو مسائل نزدیک ما است.
این سخن بدان معنی بود که: اوّلاً، مدیریّت فضای مجازی، از جمله «مسائل کلیدی و دارای اولویّت» است؛ ثانیاً، در «کوتاهمدّت» باید چارهای برای آن اندیشید؛ ثالثاً، این تکلیف بر عهدۀ «مجلس» است. بااینحال، پس از گذشت نزدیک به دو سال از این تأکید واضح رهبر انقلاب، طرحی که در مجلس نگاشته شد، چندین بار ویرایش شد و با مخالفتهای درونی از سوی خود نمایندگان مجلس مواجه گردید و به سرانجام نرسید.
[2]. آیتالله خامنهای در دیدار مسئولان نظام در تاریخ 23/1/1401 نیز در لفافه، به این تعللِ غیراخلاقی انتقاد کردند و گفتند:
در مجلس کلمۀ «تعارض منافع»، مدام تکرار میشود. تعارض منافع، فقط در اقتصاد نیست؛ بلکه در بخشهای دیگر هم تعارض منافع هست. اگر من و شما در «توجّه مردم به ما»، یک منفعتی داریم، یک منفعت هم «منفعت عمومی کشور» است، اینجا تعارض منافع است؛ کدام را «مقدّم» خواهیم کرد؟ اگر ما «آبرو و توجّه مردم به خودمان» را مقدّم دانستیم بر آنچه «نفع کشور» در آن است، این مصداقِ تعارض منافع است؛ باید «خدا» را در نظر داشته باشیم.
رهبر انقلاب در این تذکّرِ اخلاقیِ پنهان، دوگانۀ «آبرو و توجّه مردم به خودمان/ منفعت عمومی کشور» را به صورت تلویحی بر اتّفاقی در مجلس تطبیق داد که گویا مصداقی جز «مدیریّت فضای مجازی» ندارد؛ چراکه هیچ مسألهای در مجلس به اندازۀ این طرح، به مایۀ «تعارض منافع» تبدیل نشد. بنابراین، هرچند شاید این گفته، مصداقهای دیگری نیز داشته باشد، امّا به نظر میرسد که مدیریّت فضای مجازی، نمونۀ تمامعیار آن باشد.
[3]. چند روز بیش از این گفتۀ آیتالله خامنهای نگذشته که امروز در خبرها خواندیم رئیس مجلس، طی نامهای طرح را به شورای عالی فضای مجازی ارجاع داده و از رئیس آن درخواست کرده که سیاستهای کلّی در زمینۀ فضای مجازی، نگاشته شود. امّا اوّلاً، آیا مجلس پس از چند سال دریافته که ما نیازمند «سیاستهای کلّی در زمینۀ فضای مجازی» هستیم و طرحی که در مجلس نوشته میشود باید در چهارچوبِ سیاستهای کلّی باشد؟! ثانیاً، چرا رهبر انقلاب به این ملاحظه توجّه نداشته و خواستار پرداختن «مجلس» به فضای مجازی، آن هم در کوتاهمدّت، شده بود؟! ثالثاً، آیا مسألۀ امروز و فوری ما، سیاستهای کلّیِ فضای مجازی است؟! رابعاً، میدانیم که نگارش و تصویب چنین سیاستهایی، بسیار طول خواهد کشید و در این مدّت، دچار خسارتهای جبرانناپذیرِ بسیار بیشتری خواهیم شد.
[4]. مجلسیان، زیرکانه جای خالی دادند و از معرکه گریختند تا «هزینۀ موضعگیری» را نپردازند. مجلس، نه شهامتِ «تأیید علنیِ» طرح را داشت و نه شهامتِ «ردِ علنیِ» آن را. در موقعیّتِ «تعارض منافع»، باید از میدان گریخت و انتخاب نکرد. در اینجا، بهترین انتخاب، «انتخابنکردن» است. ازاینرو، رئیس مجلس، راهی جز این ندیده که طرح را به بهانۀ تعریف سیاستهای کلّیِ فضای مجازی، به شورای عالی فضای مجازی ارجاع دهد تا از «هزینۀ اجتماعیِ طرح» بگریزد یا دستکم، هزینۀ آن را میان مجلس و شورای عالی فضای مجازی، توزیع کند. قصّۀ انداختن توپ به زمینِ بیصاحبِ شورای عالی فضای مجازی در میان است.حججی برای انقلاب، «سر» میدهد، ولی اینان حاضر نیستند حتّی اندکی، «اعتبار و منزلتِ اجتماعی»شان گزند ببیند. گویا درس اخلاقِ اخیرِ رهبر انقلاب نیز بر اینان مؤثّر نیفتاد. ایشان در آن سخنرانیِ آغشته به موعظه و حکمت، از «استغفار نسبت به گناهِ ترکِ فعل» گفت و اینان در اوّلین فعلِ خویش پس از آن محفل، «ترک فعل» را برگزیدند. خصوصیّتِ تعلّقاتِ دنیایی، همین است که بضاعتِ «فاعلیّت» را از انسان میستاند تا مبادا منافع مادّی، در خطر افتند. «محافظهکاران»، نهفقط کربلایی نیستند، بلکه حتّی حسین را نیز به «نرفتن» – یا همان «ترک فعل» – فرامیخوانند. قافلۀ حسین، در دریایی از خون، غوطهور خواهد شد و این دیندارانِ عافیتطلب، در مردابِ منافعِ خویش. این است هویّتِ اخلاقیِ شبهاصولگرایان ...
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
🔻دوستانه با آقای قالیباف:
بهای «منفعت»، بهای «حقیقت»
[1]. نباید در «کمین» ضعفهای دیگران نشست و نقصهایشان را «شکار» کرد. نباید «پردهدری» کرد و از کاه، کوه ساخت. نباید به دروغها و فریبکاریها دامن زد و از تخریب، «لذّت» برد. امّا نباید تیغِ «نهیازمنکر» نسبت به کارگزاران را نیز کُند کرد و «نگفت» و «توجیه کرد» و «نادیده انگاشت».
[2]. اهل معنا اینگونه بودهاند که رویدادها را «تعلیلِ معنوی» میکردهاند؛ یعنی برای حوادثِ ناخوشایند، در پیِ «عللِ معنوی» میرفتهاند و تأمّل میکردهاند که آنچه رخ داده، بازتاب کدام کردۀ ناصوابشان است و چه کردهاند که چنین دیدهاند. نقل است عارفی از کوچهای میگذشت که درازگوشی، بیجهت به وی لگدی نواخت. او نیز همانجا در کنار کوچه نشست و در خویش فرورفت که چه کردهام که اکنون باید «چوبِ توبیخِ الهی» در قالب این لگد به من نواخته شود؟ پس در «معادلات معنویِ این عالَم»، حتّی لگد یک درازگوش نیز «بیحساب» و «بیمعنا» و «اتّفاقی» نیست: این جهان، کوه است و فعلِ ما ندا.
[3]. چندی پیش، تصوّر قالیباف این بود که چنانچه از «اِعمال مدیریّت بر فضای مجازی» دفاع کند، «اعتبارِ اجتماعی»اش مخدوش میشود و پارهای از مردم - که اسیر روایتسازیِ دروغینِ جریانِ غیرانقلابی شدهاند - منتقد و مخالف وی خواهند شد و ازاینرو، «منزلت سیاسی»اش فروکاهیده خواهد شد. تصوّر وی، درست بود؛ در «منطقِ محاسبۀ سیاسیکارانه و عملگرایانه»، نباید موضعی را برگرفت که سرمایۀ اجتماعی را به خطر افکند و به اعتبار و مکانتِ فرد، گزند برساند. امّا در «منطق محاسبۀ معنوی و اخلاقی»، باید «حقیقت» را بر «منفعت» ترجیح داد و «رضای مردم» را بر «رضای خدا»، حاکم نکرد و بهجای «منافع شخصی»، «مصالحِ جمعی» را برگرفت. چنین بود که رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر خویش، در لفافه از «تعارض منافع» سخن گفت و به مجلسیان هشدار داد که در این «موقعیّت» قرار گرفتهاند و باید برای حقّ و صلاح، از «آبرو و اعتبارِ اجتماعیِ» خویش درگذرند. امّا جریان غالب در مجلس - یا همان شبهاصولگرایان محافظهکار و قدرتگُزین – در این «ابتلای معنوی» و «امتحان اخلاقی»، شکست خوردند و برای «فرار از موقعیّتِ تعارضِ منافع»، حربۀ ارجاعِ طرح به شواری عالی فضای مجازی را تدارک دیدند. قالیباف نیز که گویا از تعارض درونیاش رنج میبُرد، یعنی نه میتوانست «صدای حسینبنعلی» را بشنود و به کربلا نرود و نه میتوانست از «دنیای اعتباریِ خویش» درگذرد، از مسیر قافلۀ حسین فاصله گرفت؛ غافل از اینکه از صدای شنیدهشده گریخته و باید در انتظارِ «عقوبتِ ترکِ فعل» باشد.
[4]. قالیباف از «موضع حقّ» گریخت و جانب «خویش» را گرفت. گمان کرد که به واسطۀ دفاع از مدیریّتِ فضای مجازی، «هزینۀ اجتماعی» برای خویش میسازد؛ حالآنکه آنچه در حاشیۀ «یک اتّفاق کوچک» رخ داد، داشتهها و اندوختههایش را بر باد داد و «منزلت اجتماعی»اش را سوزاند. او به عاملِ حسن روحانی، نامهنگاری کرد و طرح مدیریّت فضای مجازی را ناکام نهاد. جفای بزرگ، روا داشت، امّا ناگاه، صاعقۀ عقوبت بر سر او فرود آمد و با همان دستبهگریبان شد که از آن میگریخت. حال باید با خودش اندیشه کند که آبرو دادن برای «مدیریّت فضای مجازی» – که خواستۀ ولیّ حکیم بود – درخور بود، یا هزینهشدن برای «چمدانهای کالاهای ترکیهای»؟! بهای وجودیِ او، کدام یک بود؟! آری، کسیکه فدای «حقّ» نشود، گداختۀ «باطل» خواهد شد. بد کرد و بد دید. این است سرنوشت بازیِ سیاسیکارانه با «مصالحِ عالیِ انقلاب و جامعه». و مگر پیش از او، سرنوشت حسن روحانی و علی لاریجانی را ندیدیم که چگونه به خاکِ سوختۀ ناکامی نشستند و حیات سیاسیشان پایان یافت؟! و پیش از آنها نیز کسان دیگر.
[5]. دریغ که قالیباف در طول سالهای گذشته، اغلب، اسیر توصیههای خاماندیشانه و عملگرایانۀ اطرافیان و مشاورانش بوده و هر اندازه نیز که طعم شکست را چشیده، باز به خویش نیامده و از این بیراهه، بازنگشته است. آنان، او را در این دام اندختند. کاش مشاورانِ دامساز و ندانمکارش را مرخص کند و با خدای خویش، به خلوت بپردازد که آیا این رویّه و منطق، کارساز بوده و محبّتِ وی را در دل و جان مردم افکنده است؟! آیا حاجقاسم نیز که با اتهامِ «ترجیحِ سوریه و عراق و لبنان و ... بر ایران» و «برداشتن از سفرۀ معیشت مردم به نفع فتوحات منطقهای خویش» مواجه بود و طعنهها و ملامتها شنید، چنین مسیری در پیش گرفت، یا به واسطۀ «استقامت بر حقّ» و «صبر در برابر ابتلائات»، حتّی در همین دنیا نیز اعتبار و منزلت و قداست یافت؟!
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir
🔻پاداش انفعال در برابر جریان غیرانقلابی:
سیاستمدار لغزان و هراسان
[۱]. در نظر من، مسأله این نیست که خانوادۀ قالیباف به سفر ترکیه رفته و چند چمدان کالا خریده، بلکه این است که قالیباف از ناحیۀ افشای این خبرِ راست یا دروغ، «سرمایۀ اجتماعی»اش را باخت و این همان «حسّاسیّت» برخاسته از تعارض منافعی بود که ایشان را در مقابل طرحِ مدیریّت فضای مجازی قرار داد. ایشان در آنجا برای پرهیز از «هزینۀ اندکِ مؤمنانه»، از حمایت گریخت، امّا در اینجا، متحمّلِ «هزینۀ گزافِ بیهوده» شد. دیروز قالیباف به بهانۀ اینکه «طرح مدیریّت فضای مجازی» در مقابل «نظر مردم» قرار دارد، عقبنشینی کرد و حقّ را زیر پا گذاشت؛ و امروز بهجای آن طرح، «خودِ او» به بهانۀ خطای نهچندان مهمّ چند تن از اعضای خانوادهاش، اینچنین محکوم و منهدم میشود و استعفای او بهعنوان یک «مطالبۀ مردمی» مطرح میگردد.
[۲]. اگر او و مجلس در مقابل «روایتسازیِ دروغینِ جریان غیرانقلابی» نسبت به مدیریّت فضای مجازی میایستاد و نمیهراسید و به دفاع عقلانی میپرداخت و از خود، ضعف و سستی نشان نمیداد، شاید امروز گرفتار «تهاجمِ حذفیِ جریانِ غیرانقلابی» نمیشد. تصویری که او از خود در ذهن جریان غیرانقلابی ساخته، تصویر یک «سیاستمدار لغزان و هراسان» است که هر لحظه احساس کند «سرمایۀ اجتماعی»اش در حال آسیبدیدن است، بهجای «حضور تهاجمی» و «ضدّحملۀ مردانه»، خود را میبازد و عقبنشینی میکند. جریان غیرانقلابی، بهدرستی دریافته است که میتوان در مقابل این «شخصیّتِ نگران و شناور»، پیشرویِ روایی کرد و در نهایت، به حیات سیاسیاش پایان داد. مسئولیّت سفر خانوادۀ قالیباف، به عهدۀ ایشان نیست و روایتسازان، دروغ میبافند و مغالطه میکنند، امّا مگر دربارۀ طرح مدیریّت فضای مجازی، چنین ناجوانمردانه روایتسازی نکردند و قالیباف با آنها همراهی نکرد؟! امروز همان «روایتسازانِ غیرانقلابی»، به جان خودِ او افتادند.
[۳]. به تعابیر رهبر انقلاب در دیدار اخیر دقّت کنید: «تکرار کلمۀ تعارض منافع در مجلس»، «منفعت ما در توجّه مردم به ما»، «منفعت عمومی کشور»، «مقدّمدانستن آبرو و توجّه مردم به خودمان»، «در نظر داشتن خدا» و ... . قالیباف بهعنوان رئیس مجلس، باید پرچمدار و نیروی پیشرانِ این حقّ میشد، نه اینکه سنگاندازی کند و در نهایت نیز، به بهانۀ واهیِ تعیین سیاستهای فضای مجازی، «مطالبۀ کوتاهمدّت رهبر انقلاب» را به «سراب سرگردانی» بیفکند. بهواقع، هیچ محملی برای حملبرصحّت کردن اقدام ایشان نیست. او گرفتارِ «عقوبتِ ترک فعل» شده است: اوّلاً، «خواستۀ رهبر انقلاب» از «مجلس»، تقنین دربارۀ اعمال مدیریّت بر فضای مجازی در کوتاهمدّت بوده است، ولی پس از دو سال، این کار انجام نشده است و این یعنی در تعلیق نهادنِ مطالبۀ ایشان. ثانیاً، شخص قالیباف تا آنجا که احساس کرد این طرح، «هزینۀ اجتماعی» ندارد، با آن همراهی کرد و پس از آنکه ورق برگشت، نظر او نیز «ناگهان» تغییر کرد. مشاهده کردیم که شخص منصوب ایشان در «مرکز پژوهشهای مجلس»، در آن بیانیۀ بسیار ضعیف و کممایۀ عمومی، چگونه همین طرحِ موردِ دفاعِ سابقِ قالیباف را بهطور کلّی و از اساس، «نفی» و «انکار» کرد. ثالثاً، رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر خویش، از «تعارض منافعِ در مجلس» سخن گفت و این نشان میدهد که کسانی در مجلس، «درگیر ملاحظۀ منافعِ شخصیِ خود» شدهاند و آن منفعت، تداومِ بدنۀ اجتماعیشان است.
[۴]. جریان بدسابقۀ غیرانقلابی که سرچشمۀ فساد است، زبان در کام بگیرد و خاموش بنشیند. اینان که کارگزارانشان، «اشرافی» و «کاخنشین» و «نجومیبگیر» و «قاچاقچیِ حرفهای ارز» و «وارداتچی» و «هزارمیلیادی» و «متواری از وطن» و «زنکُش» و ... بودهاند، چه نسبتی با دلسوزی برای «مردم» و «تولید» و «اخلاق» و «سادهزیستی» دارند؟! تاریخ انقلاب، حادثهای سیاهتر و تلختر از حضور مدیریّتی اینان به خود ندیده است. درد قدرت دارند و میخواهند با «سوزاندنِ دیگری»، یخِ بدنۀ اجتماعیِ خویش را آب کنند، غافل از اینکه مردم از آنها عبور کردهاند.
[۵]. باید انقلاب را به تجربۀ مدیریّتی تازهای وارد کرد که متناسب با غایاتِ گام دوّم باشد. چپ و راست سیاسی، مدّتهاست به تمامیّتِ خویش رسیدهاند و سخن مبدعانه و عمل متعهدانه ندارند.
#دکتر_مهدی_جمشیدی
@teribon_ir