شالی که دور صورتش انداخت بود را کنار زد و گذاشت گرمای صحرا نوازشش کند. افتاب تند و سخت بر همه چیز میتابید. انگار کافیست دستش را دراز کند تا به ان حجمه داغ برخورد کند. دفترش را از جایی در کیفش بیرون کشید تا کمی شعر بنویسد. دستان خیس از عرقش کاغذ را مرطوب میکرد اما سعی کرد اهمیتی ندهد. نوشت و نوشت تا زمانی که حس کرد افتاب مشغول ترک اسمان است.
دفترش را برداشت و راه افتاد. به سمت خیمه هایی که آن طرف تر بود قدم برمیداشت. نگاهی به صحرا انداخت و از بوی مطبوع و گرمش تنفس کرد.
دلش میخواست جایی میان همین شن ها خودش را مدفون کند.
از طرف: ادی
به: https://eitaa.com/thelostmarkofwindindesert
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو منو اونجا رها کردی:)
ناپلئون و ژوزفین:
ازدواج این دو یک ازدواج مصلحتی بود که ناپلئون در سن 26 سالگی به ژوزفین علاقه مند شد و با او ازدواج کرد..
ژوزفین بانویی برجسته و ثروتمندترین زن به حساب می آمد..
هرچه زمان می گذشت عشق ناپلئون به ژوزفین همچنین ژوزفین به ناپلئون بیشتر می شد اما این باعث کم شدن احترام متقابل آنها و همچنین کم شدن علاقه شدید آنها به هم نمی شد و به مرور زمان کهنه نمی شد..
در حقیقت عشق آنها یک عشق حقیقی بود..
آنها سرانجام در عشقشان شکست خوردند زیرا ناپلئون به یک وارثی نیاز داشت درحالی که ژوزفین از داشتن این نعمت محروم بود..
آنها با ناراحتی از هم جدا شدند و هر دوی آنها عشق و علاقه شان را تا ابد در دلهایشان پنهان کردند..
#کتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گه گه واقعا انقدر سخت بود؟
#anime
رد پای گمشدهٔ باد در کویر
ماه به آسمون نگفت که شب چه درد میکشه
هر لحظه ممکنه بره شبی که مست و سرکشه
ماه به آسمون نگفت؛ من اما گفتم از خودم
دلهره ای نیست ولی از گله هام خسته شدم ؛ این نقطه پایانه!
آسمون اما میدونه ماه چه بی رحم شده
رفته و جای رفتنش تو دل شب زخم شده
من شبم آسمون تویی و قلب آسمون ماه
اینجا که چکه میکنه اشک شب سرد و سیاه، این نقطه پایانه!
#عرفانطهماسبی
#شعر