مدرس نقاشی شدنم جالبه ، فکر کن با تمام سختیاش هنرتو به چند نفر یاد بدی ُپیشرفتشون ُروز به روز ببینی ُهرجا کاراش ُدیدی با افتخار بگی این هنرجو منه ، رویایی نیست ؟ .
برکت فقط پول نیست ، بنظرم آشنایی با من بزرگترین برکت ِ! .
خدا به زندگیتون برکت بده 👍🏻 .
ما تهران زندگی میکنیم : اینجا واسه رسیدن به مقصدت ، باید دو ساعت تو ترافیک بمونی .
شبها پیش از آنکه به خواب برویم چقدر حرف داشتیم که بزنیم ، انگار حرفهای ما تمامی نداشت ، چند بار پیش آمد که طلوع را دیدیم و رنگ خواب ندیدیم ، آخر چه شد که حال دیگر میآییم و خسته و بیصدا میخوابیم ؟ شبها دگرگون شده ؟ حرفها تمام شده ؟ یا ما تمام شدهایم ؟ .
با یه سری ها ، هم قطع ِرابطه کردم ، هم بلاکشون کردم ، هم دیگه نمیبینمشون ؛
ولی همین که میشناسمشون ازارم میده ..
11 تا گپ ِتولد زدن برام !
اجازه بگید من برم سفت اینارو بغل کنم بچلونمشون :)) .
مخصوصا اون 78 چنلی که تبریك گفتنو 😭😭 .
تولدم که میشه ، روی ِیه تکه کاغذ مینویسم [ مشترک ِمورد ِنظر در دسترس نمی باشد ] .
میچسبونمش به در ِدلم ، تا دل مشغولی ها ، دغدغه ها ، خستگی ها ، فکرو خیال کردن های ِبی سرو ته و یک سال ، بدو بدو کردنا . .
پشت در بمونن و از همون راهی که اومدن برگردن ؛
و تمام روز رو من و خودم تنهایی میگذرونیم . .
مهمون میکنم خودمو به خوندن چند صفحه کتاب ؛
به گوش دادن ِیه موسیقی ِبیکلام توی ِسکوت ؛
به خوردن ِیه ناهار لچرب و چیلی به دور از چشم ِبرنامه غذاییم در طول ِسال ؛
قدم میزنم از این سر ِخیابون تا اون سر ِخیابون . .
و خستگی هام رو با خوردن ِیه فنجان قهوه پشت ِمیز ِکافه جا میدارم ؛
آره ، روزهای تولدم رو جانانه تر زندگی میکنم ، گویی از نو متولد شدم . .
دوست داشتن خیلی جالبه ، مثلا داری گوجه خورد میکنی ، یهو یادش میفتی نیشت تا بناگوش باز میشه .