پیام آخر
روز صد و سی و پنجم ⭐️ ۱۴ تیر _چایی _خونه مامانبزرگم _پشه های بیتربیت _موزیک _بی محتوا _تلفنی حرف
روز صد و سی و ششم ⭐️۱۵ تیر
_صبح زود بیدار شدن و ناراحت عصبانی بودن زیاد
_صدای خروس و مگس های احمق
_رفتن به باغ مامانبزرگ دیگم
_خستگیی
_چیدن البالو و الو
_فاطیما ، فاطُمَه 🤣
_شیر قهوه و بستنی
_حرف زدن با اشلی >>>>
_زنگی که اشلی زد >>
_تموم شدن شارژ گوشیم
_حرف زدن با سمانه >>>
_رفتن به پارک و کلی کلی خندیدن
پیام آخر
ولی زیر گریه ی پاییز خیس نمیشیم زمستونم سوییس نریم میریم پیست دیزین..☾⃘៹𖤐 _تابستون کوتاهه/زدبازی
آسمون مال ما بود یادته ؟
من که دستاتو ول نمیکنم تو باد و برف و بارون حتی بهم بزنه ساعقه !✰
_قرص/هیپهاپولوژیست
پیام آخر
چون سنگها صدای مرا گوش میکنی سنگی و ناشنیده فراموش میکنی رگبار نو بهاری و خواب دریچه را از ضربه
این شعر رو خیلی دوست دارم >>>