روز صد و سی و ششم ⭐️۱۵ تیر
_صبح زود بیدار شدن و ناراحت عصبانی بودن زیاد
_صدای خروس و مگس های احمق
_رفتن به باغ مامانبزرگ دیگم
_خستگیی
_چیدن البالو و الو
_فاطیما ، فاطُمَه 🤣
_شیر قهوه و بستنی
_حرف زدن با اشلی >>>>
_زنگی که اشلی زد >>
_تموم شدن شارژ گوشیم
_حرف زدن با سمانه >>>
_رفتن به پارک و کلی کلی خندیدن
آسمون مال ما بود یادته ؟
من که دستاتو ول نمیکنم تو باد و برف و بارون حتی بهم بزنه ساعقه !✰
_قرص/هیپهاپولوژیست