📚 کتاب از سیادت تا وزارت
کتاب «از سیادت تا وزارت» درباره #مبانی_رشد در هفت سال اول، دوم و سوم زندگی انسان صحبت میکند. این کتاب برگرفته از مجموعه سخنرانیهای استاد محمدجعفر غفرانی است.
بخشی از کتاب👇
«هفت سال اول، هفت سال کنجکاوی بچهها است. رشد بچه در همین کنجکاوی است. در هفت سال اول هیچ رویهای برای بچه نباشد. باید آزاد از هر جهت باشد. هفت سال دوم جهت پیدا میکند. هفت سال اول، هفت سال توانمند و قانونمند شدن است. ادب میشود. در این دوره باید دست، پا، چشم، گوش و همه اعضا و جوارح او فعال باشند. بنابراین چهار دست و پا برای بچه خیلی خوب است. دویدن و تحرک برای بچه زیر هفت سال خیلی خوب است، توانمند میشود. حرف بزند، حرافی کند، عیب ندارد. بعد در هفت سال دوم، همه توانمندیها قانونمند میشود و جهت پیدا میکند، حالا عبد میشود.
🔴قیمت پشت جلد : 42,000 تومان
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃فواید گوش كردن به #اذان
✨1- شنیدن اذان انسان را از اهل آسمان قرار مى دهد.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: همانا اهل آسمان از اهل زمین چیزى نمى شنوند مگر اذان.
✨2- شنیدنِ اذان اخلاق را نیكو مى كند.
امام على(علیه السلام) مى فرماید: كسى كه اخلاقش بد است در گوش او اذان بگویید
✨3- شنیدن اذان انسان را سعادت مند مى كند.
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: كسى كه صداى اذان را بشنود و به آن روى آورد، نزد خداوند از سعادت مندان است
✨4- شنیدن اذان سبب دورى شیطان مى شود.
رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: شیطان وقتى نداى اذان را مى شنود فرار مى كند
🔰منبع:میزان الحكمه، ج1، ص82.
بحارالانوار، ج77، ص190
🍂🍃🌸🍂🍃
#وسعت_در_زندگی
🌸✨هرگاه احساس کردید که امورات زندگی شما به کندی چرخش می کند برای وسعتش و یا دوست دارید دارای حشمت شوید و خواسته باشید محبت و قدرت ایجاد کنید و از همه بالاتر در صدد ایجاد امنیت برای خود و خانواده تان می باشید پس این آیه کریمه را ۶۶ مرتبه تلاوت نمایید تا به مقاصد خود دست پیدا کنید ✨
« حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ »
💮بخشی از آیه ۱۲۹ سوره توبه 💮
🍂🍃این آیه دارای خاصیت های زیادی است که لازم است لااقل روزی هشت بار خوانده شود ✨
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
سلمان میگوید در حالی که علی سرگرم غسل پیغمبر بود از آنچه مردم انجام میدادند خبر دادم و گفتم هم اکنون ابوبکر بر منبر پیامبر نشسته و مردم به بیعت با یک دستش اکتفانمیکنند بلکه با هر دو دست راست و چپش بیعت میکنند علی فرمود سلمان هیچ وقت نفهمیدی اول کسی که روی منبر پیامبر با او بیعت کرد چه کسی بود؟ عرض کردم نه .همین قدر می دانم که او را در سقیفه بنی ساعده دیدم وقتی که با انصارمخاصمه می کردند و اول کسی که با او بیعت کرد مغیره بود و بعد از او بشیر بن سعید سپس ابوعبیده وبعد عمر بن خطاب و سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل
علی فرمود درباره اینان از تو سوال نکردم بگو آیا فهمیدی اول کسی که از منبر بالا رفت و با او بیعت کرد که بود ؟
گفتم نفهمیدم ولی پیرمرد سالخورده ای را دیدم و عصاتکیه کرده و میان دو چشمش جای سجده بود به طوری که بسیار جدی و کوشا در عبادت می نمود .از منبر بالا رفت و در حال گریه گفت :شکر خدا را که قبل از مردن تو را در اینجا میبینم دستت را برای بیعت دراز کن و ابوبکر دستش را جلو برد و او هم بیعت کرد و گفت این روز مانند روز آدم و از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد
امیرالمومنین پرسید :ای سلمان آیا او را شناختی عرض کردم نه ولی از گفتارش ناراحت شدم مثل اینکه مرگ پیغمبر را به سرزنش گرفته بود علی فرمود: او شیطان بود پیغمبر به من خبر داد که ابلیس و روسای یارانش در روز غدیر خم شاهد منصوب شدن من به امر خدا بودند و اینکه من صاحب اختیار آنان هستم و پیامبر هم به آنها دستور داد که حاضران به غایبان اطلاع دهند در این هنگام شیاطین و بزرگان آنها به سوی خود شیطان روی آوردند و گفتند: این امت مورد رحمت خدا قرار گرفته و از گناه دور خواهند بود ما دیگر بر اینان راه نخواهیم یافت آنها پناه خود و امام بعد از پیامبر را شناختند
#سیاهترین هفته تاریخ
#سقیفه
#مظلومیت علی
سلمان میگوید چون شب شد علی فاطمه را بر الاغی سوار و دست دو فرزندش حسن و حسین را گرفت و بر درب خانه همه اهل جنگ بدر از مهاجرین و انصار برد و حق خویش را به آنان یاداوری کرده و از آنها خواسته او را یاری کنند هیچ کسی جواب مثبت نداد مگر ۴۴ نفر
امام هم به آنان دستور داد تا هنگام صبح با سرهای تراشیده و اسلحه در دست برای بیعت تا حد مرگ آماده شوند
هنگام صبح جز ۴ نفر به پیمان خود و فا نکردند سلمان گفت ان ۴ نفر من ابوذر مقداد و زبیربودیم
سیاهترین هفته تاریخ
کودتای سقیفه
مظلومیت علی وزهرا علیهماالسلام
🛑🛑مجری اسپانیایی دربرنامه زنده میخواهد باخواندن آیاتی ازقرآن خشونت اسلام را به تماشاگران بفهماند وبه حساب خودش قرآن را مسخره کند که ناگهان......
#قصه_شب
🌹🐝 وفاداری
در یک روز گرم و آفتابی چهار زنبور عسل که با هم خواهر بودند در دشت سرسبزی پرواز می کردند. زنبور آخر بسیار از آن ها کوچک تر بود و همیشه او را اذیت می کردند.
آن روز وقتی در حال پرواز کردن و بازی کردن بودند زنبور کوچولو چشمش به سه
عدد گل سرخ افتاد و به خواهرانش گفت بچه ها بیایید یک مسابقه دهیم.
خواهرها که دست به یکی کرده بودند تا دوباره زنبور کوچولو را اذیت کنند گفتند چه مسابقه ای؟
یکی از آن ها گفت بیایید قایم باشک بازی کنیم، زنبور کوچک گفت نه، آن گل های زیبا را می بینید؟
من تا ۳ میشمارم هر کسی زودتر به روی گل ها بشیند برنده است و نفر آخر که باخته و گلی ندارد تا رویش بشیند باید برقصد.
خواهران زنبور قبول کردند و زنبور کوچولو شروع به شمردن کرد، به عدد ۲ که رسید خواهرانش با سرعت روی گل ها نشستند و با خنده گفتند که تو باختی.
زنبور کوچولو گفت: نه شما صبر نکردید تا آخر بشمارم و زود رفتید، کارتان درست نبود و باید از اول بازی کنیم.
خواهران بزرگترش که او را اذیت می کردند گفتند قبول دوباره بازی می کنیم.
این دفعه هم مانند قبل تا ۲شمرد و آن ها سریع به روی گل ها نشستند و به خواهر کوچکشان می خندیدند.
زنبور کوچولو ناراحت شد و رفت روی شاخه ای نشست که گلی نداشت، لابه لای شاخه ها چشمش به غنچه ای افتاد، غنچه با ناراحتی گفت چه شده؟ چرا گریه می کنی زنبور کوچولو همه ی ماجرا را برای او تعریف کرد.
غنچه ی گل رز به او قول داد تا زودتر بزرگ شود و برای او باشد. زنبور خوشحال شد و هر روز به کنار او می آمد تا بالاخره او تبدیل به یکی از رزهای بسیار زیبا شد.
خواهران زنبور از دیدن این صحنه و وفاداری گل رز بسیار شرمنده شدند و از زنبور کوچولو به خاطر رفتارهای بدی که کرده بودند معذرت خواستند و قول دادند که همیشه با او مهربان باشند.