#توصیهی_امام_صادق_به_عُنوان_بَصری
🔻امام صادق(علیهالسلام)
در «حدیث عُنوان بَصری»، معارف
ارزشمندی را خاطر نشان کردهاند که برای طالبان سیر و سلوک معنوی، بسیار راهگشا و مفید است.
🔹در این حدیث، نُه مطلب را به
عُنوان تعلیم فرمودند. از این نُه مطلب،
سه خصلت آن به حِلم مربوط است:
🔸[اول اینکه] اگر کسی به شما گفت: «یکی بگویی، دَه تا میشنوی»، در پاسخ بگو: «اگر ده تا گفتی، یکی هم نمیشنوی»؛
🔸[دوم اینکه] هرکس به تو اهانت کرد، بگو: «اگر راست میگویی، از خداوند میخواهم مرا بیامرزد و اگر دروغ میگویی، از خداوند میخواهم تو را رحمت کند»؛
🔸[سوم اینکه] هرکس تو را تهدید کرد، تو او را اندرز بده و برایش دعا کن.
✅در حقیقت، انسان نباید به گناه دیگران کمک کند، بلکه باید کَفِّ نفس، یعنی خویشتنداری، داشته باشد و توجه کند که با خویشتنداری، نفس بهشدت آزرده میشود، اما باید نفس خود را از انتقام و مقابله به مثل حفظ کند.
👈پوشیده نیست که اجرای صحیح این احکام و قوانین زیبایی دین، به صفت صبر بسیار وابسته است
🌺 اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّـکَ_الفَـــرَج
⭕دیروز جشن تولد ملکه پیر و خرفت انگلیس توی سفارتش در ایران بوده ولی اصلاحطلبها هیچ وقت پاچه رییسشون رو نمیگیرن و مجبورن به تجمع سلام فرمانده گیر بدن :)
راستی
چرا هیچکس به سفارت بریتانیا انتقاد نمیکنه که چرا وقتی مردم ما عزادار هستند تو کشور ما برا ملکه خر پیرشون جشن گرفتن...؟
معلومه.!
چون رسانست که مشخص میکنه ما نسبت به چی حساس و نسبت به چی بیخیال باشیم...!
رسانه هم که مشخصه دست کیه...!!!
🔺#مژدگانا_که_گربه_زاهد_شد...😐☝️
یک #اجتماع_مهدوی که در آن با عزیزان هموطن آبادانی نیز ابراز همدردی شده را تعمداً #جشن میخوانند تا مثل همیشه، هم نفرت پراکنی کرده باشند، هم به ایجاد دوقطبی و اختلاف بین مردم پرداخته باشند و هم (برای یک سرود فراگیر شده) حاشیه سازی کرده باشند!
▪️اصلاحطلبان استاد دوقطبی کردن جامعه و بهرهگیری سیاسی از مصیبت مردماند. برنامه ورزشگاه آزادی «جشن» نبود؛ التماس به فرمانده غایب بود که بیاید. برای آبادان هم دعا کردند. در خانه کدام اصلاحطلب مراسم روضه آبادان گرفتند که حالا دیگران را با دروغ جشن سرزنش، و جامعه را دوپاره میکنند؟
✍ علامه حسنزاده آملی :
با خلق خدا مهربان باش. از سخنان ناهنجار گرچه به مزاح باشد برحذرباش. خلاف مگو ، گرچه به مطایبت باشد.
چه ایستادهاى دست افتادهگیر و تا مىتوانى نماز را در اول وقت بهجاى آر
جمعه با نام تو زیبا می شود
نام تو نقش دل ما می شود
جمعه ای که با ظهورت سر رسد
چون قیامت شور و غوغا می شود
💫تعجیل در فرج #صلوات💫
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : ان فى السماء ملكين موكلين بالعباد فمن تواضع لله رفعاه و من تكبر و ضعاه .
ترجمه :
امام صادق عليه السلام فرمود: همانا در آسمان دو فرشته اند كه بر بندگان گمارده شده اند پس هر كه براى خدا #فروتنى كند بالايش مى برند و هر كه #تكبر ورزد فرودش آورند.
🔸امام علی علیه السلام: وَاللّهِ، ما نَزَعَ اللّهُ مِن قَومٍ نَعماءَ إلاّ بِذُنوبٍ اِجتَرَحوها ، فَاربِطوها بِالشُّكرِ ، وقَيِّدوها بِالطّاعَةِ .
🔹به خدا سوگند! خداى از هيچ گروهى، نعمت ها را نمىستاند، مگر به سبب گناهانى كه مرتكب مىشوند. پس با شكرگزارى، نعمتها را به چنگ آوريد و با فرمان بردن از خدا، آن ها را نگاه داريد .
📚 إرشاد القلوب : ١٥٠ .
🍁📕 #علامه_حسن_زاده_آملی
خداوندحافظ_دینش_است
👈 خدای متعال حافظ دینش است؛ حرفی نیست.
خدای متعال حافظ دینش است:
« إنّا نحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ إنّا لهُ لَحافِظوُنَ »
حافظش است. دینش را حفظ می کند.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور
این دسته رفتند، دسته ی دیگر می آیند جایش را می گیرند.
دست مردم را می گیرند، ارشاد می کنند.
قرآن که می خوانید:
« ما نَنسَخ مِن آیَةٍ أو نُنسِها نأتِ بخیرٍ منها أو مِثلها »
اگر آیتی را گرفتیم، اگر عالِمی را به آن نشئه آوردیم؛ دیگری جایش را می گیرد. می آید کسی که مانند او، بهتر از او، یا مانند او جایش را بگیرد؛ ما حافظ دین خودمانیم؛ و به نوبه ی خودم هم خیلی خوشحالم که الحمدلله از این آمل ما نهالهایی داریم، امیدوارم آن نهالها مثمر بشوند.
خدا دینش را حفظ می کند؛ اما به بنده و جنابعالی هم فرمود که:
این دین باید در شما حفظ بشود و تکلیفی برای بنده و جنابعالی است؛ چطور است که ما نمی دانیم چکاره ایم و کیستیم؟ چطور این حرفها ما را دگرگون نمی کند؟ چطور تحولی از این مجالس برای ما پیش نمی آید؟ چطور به کلی منقلب نمی شویم آدم دیگری نمی شویم؟
چطور به حساب نمی نشینیم، مرد حساب نمی شویم؟
چه بسیار مورد عجب.
امام صادق علیه السلام:
دعاء بلای مقدر شده را بر مى گرداند
و آن را وامى تابد چنانچه رشته نخ واتاب شود،
با اينكه به سختى تأبیده شده است.
📚 أصول الكافي / ترجمه كمره اى، ج ۶، ص: ۲۵
💎 ابو حمزه ثمالی میگوید: خدمت زین العابدین علیه السلام سخن از گرانی نرخها شد؛
فرمود: مرا با گرانی آن چه کار؟ اگر گران شود رزق بر خداست و اگر ارزان گردد هم رزق بر خداست.
📖الکافی، ج ۵ ،ص ۸۱
📖بحارالانوار، ج۴۶،ص۵۵،ح۳
امام على عليه السلام:
هرگاه به شخص بزرگوار مهربانی و محبّت شود نرم میشود، و هرگاه با فرومایه به نرمی و ملاطفت رفتار شود سخت میشود
#قصه_شب
قصه سنگ کوچولو
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد ميشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی ديگر. سنگ کوچولو خيلي غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده ميشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.
یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: « هندونه ی قرمز و شیرین دارم. هندونه به شرط کارد. ببین و ببر.» مردم هم آمدند و هندوانه ها راخریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت. فقط یک هندوانه کوچک براي خود باقی ماند. مرد نگاهی به روی زمین و زیر پایش انداخت. چشمش به سنگ کوچولو افتاد. آنرا برداشت و طوری کنار هندوانه گذاشت که موقع حرکت، هندوانه حرکت نکند و قل نخورد. بعد هم با ماشین بسوی رودخانه ای بیرون شهر رفت. کنار رودخانه ایستاد، سنگ کوچولو را برداشت و درون آب رودخانه انداخت. بعد هم هندوانه را پاره کرد و کنار رودخانه نشست و آنرا خورد و سوار وانت شد و حرکت کرد و رفت. سنگ کوچولوی قصه ی ما توی رودخانه بود و از اینکه ديگر توی آن کوچه ی پرسر و صدا نیست و کسی لگدش نمی زند، شادمان بود و خدا را شکر میکرد.
روزها گذشت. فصل تابستان رفت و پائیز و بعد هم زمستان آمدند و رفتند. سنگ کوچولو همان جا کف رودخانه افتاده بود. گاهی جریان آب وی را اندکی جا به جا میکرد و این جابجایی تن کوچک وی را به حرکت وامی داشت. او روی سنگ های ديگر می غلتید و ناهمواری های روی بدنش از بین میرفتند . وی آرام آرام به یک سنگ صاف و صیقلی تبدیل شد.
یک روز تعدادی پسر بچه همراه معلمشان به کنار رودخانه آمدند تا سنگها را ببینند. آن ها می خواستند بدانند به چه دلیل سنگ های کف رودخانه صاف هستند. یکی از آن ها سنگ کوچولوی قصه ی ما را مشاهده کرد. آن را برداشت و به منزل برد. آن را رنگ زد و برایش صورت و زلف و لباس کشید. سنگ کوچولو به صورت یک آدمک بامزه در آمد. پسرک سنگ را که اکنون شکل جدیدی پیدا کرده بود به مادرش نشان داد. مامان از آن خوشش آمد. یک تکه روبان قرمز به سنگ کوچولو بست و آن را به دیوار اتاق خواب پسرک آویزان کرد. اکنون سنگ کوچولوی داستان ی ما روی دیوار اتاق پسرک آویزان است و ديگر نگران لگد خوردن و پرتاب شدن به بین کوچه نیست. پسری هم که او را به صورت عروسک درآورده، هرروز نگاهش ميکند و او را خيلی دوست دارد.