طائر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم / حافظ
عجیب قصهایست؛
اینکه یک حقیقت
یک وجود بینهایت
یک روح حیِّ ابدی
در یک قالبِ تنگ و تاریک بنام بدن، محصور میشود تا اذن ورود به ماجرایِ دنیا پیدا کند.
💫 ماجرایی که تنها مسیــر برای شکفتنِ استعدادهای بینهایتِ اوست!
درست شبیه دانهی سیبی که مجبور میشود برای سیب شدن، زیر خاک حبس گردد و صبوری کند، تا جوانه بزند و درختی تنومند شود و نه یک سیب، که بینهایت سیب، نتیجهی شکفتنش باشند!
🌟 چشممان که به مقصدِ شکفتن باشد؛
این زندان تنگ و تاریک را تاب میآوریم و با بهانههایش مدارا میکنیم ...
به امید روزی که با هزار اسمِ شکفته از الله در جانمان، این تن را جا میگذاریم و به ملاقات صاحبِ اسم مشرّف میشویم...
چه ماجرای شیرینی است اگر به سیب شدن برسیم....
اللهم صل علی محمدوآل محمد,وعجل فرجهم💚🌷
#قصه_شب
🐺 گرگ و الاغ
روزی الاغ هنگام علف خوردن، كم كم از مزرعه دور شد. ناگهان گرگ گرسنه ای جلوی او پريد. الاغ خيلي ترسيد. ولی فكر كرد كه بايد حقه ای به گرگ بزند وگرنه گرگه اونو يک لقمه ميكنه، برای همين لنگان لنگان راه رفت و يكی از پاهای عقب خود را روی زمين كشيد.
الاغ ناله كنان گفت: ای گرگ در پای من تيغ رفته است، از تو خواهش می كنم كه قبل از خوردنم اين تيغ را از پای من در بياوری.
گرگه با تعجب پرسيد : براي چه بايد اين كار را بكنم من كه می خواهم تو را بخورم.
الاغ گفت : چون اين خار كه در پای من است و مرا خيلی اذيت مي كند اگر مرا بخوری در گلويت گير می كند و تو را خفه می كند.
گرگ پيش خودش فكر كرد كه الاغ راست می گويد برای همين پای الاغ را گرفت و گفت : تيغ كجاست؟ من كه چيزی نمی بينم و سرش را جلو آورد تا خوب نگاه كنه.
در همين لحظه الاغ از فرصت استفاده كرد و با پاهای عقبش لگد محكمی به صورت گرگ زد و تمام دندانهای گرگ شكست.
الاغ با سرعت از آنجا فرار كرد. گرگ هم خيلي عصبانی بود از اينكه فريب الاغ را خورده است.
الاغ با هوشمندی خود، بجای ترس بی مورد جان خود را نجات داد.
📚 کتاب ورزش هوش کودکان
تمرینهایی برای پرورش استعداد کودکان بین 3 تا 7 سال
▫️نویسنده فرشته جندقیان
▫️نشر جمال
▫️قطع وزیری
▫️تعداد صفحات: 146 صفحه
#خردسال
#پیش_دبستانی
🔴 قیمت پشت جلد: 25,000 تومان
#بازی
#دقت_تمرکز
❓چه چیزی برداشته شده است؟
⬇️ وسایل مورد نیاز:
۶ وسیله ی متفاوت
۶ وسیله ی مشابه
🔻روش انجام کار:
۶ وسیله ی متفاوت (مثل اسباب بازی، کتاب، چنگال، تکه ای لباس، یک تکه نان و یک سکه) را روی میز قرار دهید. هنگامی که کودک پشت به میز ایستاده باشد، یکی از وسایل را بردارید، و بپرسید که کدام یک برداشته شده است؟
این کار را ادامه دهید تا همه ی وسایل از روی میز برداشته شوند.
سعی کنید بازی را با اشیاء مشابه مثل ۶ اسباب بازی، ۶ کتاب مختلف، ۶ مهره یا قاشق و چنگال تکرار کنید.
#نقاشی_خلاق
✨ نقاشی تقارن با آینه یک تحقیق علمی و فعالیت هنری
بچهها اغلب به نقاشی علاقه دارند خصوصا اگر که ایدهای نو و ابزاری جدید برای نقاشی داشته باشند.
چه نیاز دارید:
•آینه
• کاغذ
• ماژیک
🔻روش نقاشی با آینه :
• در وسط کاغذ یک خط مستقیم از بالا به پایین بکشید. این خط “خط تقارن” خواهد شد.
• نیمه یک تصویر ساده را بر روی نصف صفحه کاغذ بکشید. اگر کودک شما راست دست هست تصویر را بر روی دست چپ خط تقارن بکشید و اگر چپ دست است بر روی دست راست خط تقارن بکشید.
• حالا وقتش هست تا کودکتان قرینه تصویر را کامل کند. آینه را طوری که سمت آینه رو به تصویر باشد بر روی خط تقارن قرار دهید. اینجا هست که حقه اتفاق میافتد »» وقتی به آینه نگاه میکنید، تصویر بصورت جادویی بر سمت سفید کاغذ ظاهر میشود.
• فقط کافی هست که کودکتان روی اثر، بازتاب نور بر روی کاغذ را بکشد تا نقاشی کامل شود. (به زاویه دید توجه کنید اگر تصویر ظاهر نشد زاویه دید را همانند تصویر تنظیم کنید.)
#نکته_تربیتی
✔️ هنگام نصیحت فرزندتان، به جای کلمه «تو» از کلمه «من» استفاده کنید.
✅ در کلمه «تو» مانند «تو بی نظمی» اشکال را متوجه فرزند می کنید.
✅ اما در کلمه «من»
«من وقتی می بینم لباس هایت را می ریزی، ناراحت می شوم» احساس خودتان را بیان می کنید که تأثیر افزون تری دارد.
#استاد_دهنوی
#قصه_شب
🐻🐝 داستان خرس کوچولو و زنبورهای عسل
خرس کوچولو از خواب بیدار شد. دلش می خواست برای صبحانه یک دل سیر عسل بخورد. به طرف کندوی زنبورها به راه افتاد. اما چون هنوزخواب آلود بود و حواسش جمع نبود، وقتی به کندوی عسل رسید بیاجازه انگشتش را در ظرف عسل زنبورها زد و یک انگشت عسل برداشت. زنبورها از این کار خرس کوچولو عصبانی شدند و افتادند به جان او و شروع کردند به نیش زدن.
خرس کوچولوی بیچاره از ترس به سمت رودخانه فرار کرد و شیرجه زد توی آب. این طوری زنبورها مجبور شدند دست از سر خرس کوچولو بردارند.
خرس کوچولو دلش شکست و به خانه رفت و تصمیم گرفت دیگر سراغ عسل نرود. اما دو روز بعد اتفاق دیگری افتاد. وقتی خرس کوچولو کنار درختی نشسته بود، ناگهان سر و صداهای زیادی از سمت کندوها شنید. خرس کوچولو جلوتر رفت و دید کندوی زنبورهای عسل آتش گرفته است. خرس کوچولو با دیدن این صحنه بدون معطلی به سمت رودخانه رفت و سطلش را پر از آب کرد و برای نجات زنبورها برد. خرس کوچولو خیلی زود آتش را خاموش کرد و زنبورها را نجات داد و به خانهاش برگشت.
زنبورها بعد از این اتفاق تازه متوجه شدند که چه اشتباهی کردهاند. آنها حالا حسابی شرمنده شده بودند. دلشان می خواست بروند و از خرس کوچولو تشکر کنند اما به خاطر کار بدی که قبلاً کرده بودند خجالت میکشیدند. زنبورها تصمیم گرفتند هر طوری شده از خرس کوچولو تشکر کنند.
به خاطر همین یک ظرف بزرگ از عسل برداشتند و برای خرس کوچولو بردند. اما چون از او خجالت میکشیدند ظرف عسل را پشت در خانهاش گذاشتند و روی آن نوشتند لطفاً ما زنبورها را ببخشید.
خرس کوچولو وقتی در را باز کرد یک ظرف عسل خوشمزه پیدا کرد و خوشحال شد.