eitaa logo
شمع
226 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
352 فایل
نكاتي از مهارت هاي زندكي ارتباط با ادمين👇 @Naderiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
🐜 مورچه بالدار کوچولو مورچه کوچولو چشمانش را باز کرد. صبح شده بود. صدای پرنده‏ها به گوش می‏رسید. آنها روی درخت‏ها جست و خیز می‏کردند. نسیم صبح‏گاهی آهسته می‏وزید. مورچه کوچولو به طرف نامعلومی به راه افتاد. دیدن دریا برایش یک رویا بود. نتوانست جلوتر برود چون آب‏های زیادی کنار خیابان جمع شده بود. با خود گفت: حتماً دریا همین است، و با لذت مشغول  تماشا شد. کلاغی که در حال پرواز بود به او گفت: - مورچه‏ نادان! ... این آب‏ها بر اثر باران دیشب، داخل چاله‏ها جمع شده،... هنوز تا دریا فاصله زیادی است. مورچه کوچولو ناراحت شد ولی به روی خودش نیاورد. از سمت دیگر به راهش ادامه داد به امید اینکه به دریا برسد. خورشید کم‏کم داشت بالا می‏آمد. هوا بسیار گرم بود. مورچه کوچولو هنوز راه زیادی در پیش داشت. عبور از روی علف‏ها خسته‏ اش کرده بود. وقتی‏که به دریا می‏اندیشید خستگی را فراموش می‏کرد. برای دومین بار از دور آب‏های زیادی دید. باز با خود اندیشید که حتماً به دریا رسیده است. خوشحال و خندان بر سرعتش افزود. آب‏ها بر اثر وزش باد امواجی ایجاد کرده و جلوتر آمدند. مورچه به تصور اینکه امواج دریاست احساس شادی کرد و با خود گفت: "این دریا حتما مرغ دریایی ندارد."چون هیچ پرنده‏ای در آسمانش دیده نمی‏شد. آهو خانم که راز مورچه و دریا را می‏دانست در حالی که به طرف جنگل می‏رفت گفت: - مورچه‏ جان! ... این دریا نیست! ... کشاورزان زمین‏ شالی را آماده کردند تا برنج بکارند. هنوز تا دریا فاصله‏ زیادی است. مورچه کوچولو دیگر توان راه رفتن نداشت. اشک در چشمان کوچکش جمع شده بود. بارها از مادرش شنیده بود که برای رسیدن به هدف باید سعی و تلاش کرد. اکنون به راه دور و درازی که در پیش داشت می‏اندیشید. آرزو کرد. "ای کاش بال داشت! "ناگهان احساس کرد بال دارد. خودش هم نمی‏دانست یک مورچه‏ بالدار است. به وسیله‏ آن بال‏ها می‏توانست به دور دست‏ها سفر کند. مورچه‏ بالدار پرواز کرد. از مزارع و دشت عبور کرد. از آن بالا همه جا زیبا بود. دیگر راه زیادی باقی نمانده بود. از اینکه به آرزویش می‏رسید خوشحال بود. دریا از دور دیده می‏شد که خودش را به صخره‏ ها می‏کوبید.  ❤️ مادر مامان دارم برگ گله خوشگل و ناز و تپله پیرهن رنگی می‌پوشه مثل گلای سنبله چشاش دوتا ستاره که نور ازش می‌باره یه روز اگه نباشه خونه صفا نداره وقتی میام کنارش می‌خنده مثل گلها همیشه مهربونه دوسش دارم یه دنیا مامان من بهترین مامانِ روی زمینه می‌خوام همش بخنده غم تو دلش نشینه 🌸 ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها عطر خوب سیب داشت آن گل یاس سفید او که در قلب پدر نور امیدی دمید هدیه ای بود از خدا آمد او از آسمان تا که عطرآگین شود باغ های این جهان بارها چون مادری او پدر را ناز کرد چون نسیم مهربان اخم گل را باز کرد او بهشتی بود و رفت باز هم سوی بهشت آمد و در قلب ها نام «زهرا» را نوشت
👈 هیچوقت ترکت نکرده! ▫️ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَىٰ ✍️ پروردگارت تو را وانگذاشته، و بر تو خشم نگرفته ▪️وقتی وحی الهی به رسول خدا(ص) پانزده شب به تاخیر افتاد، دشمنان گفتند خدا از محمد(ص) صرف نظر کرده و او را واگذاشته اما این سوره نازل شد. پس؛ ▪️با قاطعیت، زبان بدگوها رو قطع کنیم و دل پاکان رو بدست بیاریم و به قضاوت‌ها و پیش‌داوری‌های نادرست، صریح جواب بدیم. به عنوان مربّی کسی که تحت نظر و تربیت من هست، نباید رها کنم. 👈 قطع موقت لطف، نشونه قهر الهی نیست. 📖 سوره ضحی آیه 3 ⭕️ امام عليه السلام صداى يكى از خوارج را شنيد كه نماز شب مى‌خواند و قرآن تلاوت مى‌كرد، فرمود: خواب توأم با يقين و ايمان بهتر است از نماز با شك. حکمت ۹۷ 👤 نهج البلاغه
💟 مومن،به هر مقداری که توکلش بیشتر باشد به همان مقدار عقربه قلب او رو به سمت عالم بالاست و به جای اینکه اراده اش از عالم پایین چیده شود از عالم بالا تنظیم شده و با اشاره های غیبی کارهایش پیش می رود و به جهت همین اتصال قلب به عالم بالا،تصمیم گیری هایش متفاوت است؛ به حسب ظاهر هم حساب و کتاب خاصی ندارد اما از عالم بالا به دلش می اندازند که این کار را بکن یا نکن حضرت_استاد_وکیلی
الیس الله بکافٍ عبده: ✹ روزگاري شد که در ميخانه خدمت مي کنم در لباس فقر کار اهل دولت مي کنم ✹ تا کي اندر دام وصل آرم تذروي خوش خرام در کمينم و انتظار وقت فرصت مي کنم ✹ واعظ ما بوي حق نشنيد بشنو کاين سخن در حضورش نيز مي گويم نه غيبت مي کنم ✹ با صبا افتان و خيزان مي روم تا کوي دوست از رفيقان ره استمداد همت مي کنم ✹ خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين لطف ها کردي بتا تخفيف زحمت مي کنم ✹ زلف دلبر دام راه و غمزه اش تير بلاست ياد دار اي دل که چندينت نصيحت مي کنم ✹ ديده بدبين بپوشان اي کريم عيب پوش زين دليري ها که من در کنج خلوت مي کنم ✹ حافظم در مجلسي دردي کشم در محفلي بنگر اين شوخي که چون با خلق صنعت مي کنم