#بازی
🔹 #از_بین_بردن_ترس_کودک
🔻برای از بین بردن ترس کودکان خردسال چه کنیم؟
یکی از راه های بسیار خوب، شیوه ی بازی است.
بازی هایی وجود دارد که می توان با توجه به سن کودکان در تاریکی انجام داد.
🌀 #بازی_گرگم_به_هوا 👇
خوب است والدین لحظاتی چراغ را خاموش کنند و این بازی را در تاریکی انجام دهند. البته مدت زمان آن باید کوتاه باشد و حساب شده انجام شود. باید بازی را در قسمتی از اتاق آغاز کرد که روشن است و کسانی که می خواهند پنهان شوند و کودک آنها را بیابد، باید به اتاقی تاریک بروند و کودک آنها را در اتاق تاریک پیدا کند، و کم کم با تاریکی انس بگیرد.
🌀 #بازی_ایجاد_سایه_با_انگشتان
این بازی برای کودکان خردسال جذاب است. چراغ اتاق خاموش، و شمعی روشن می شود، و پدر و مادر در مقابل نور شمع، با انگشتان خود، روی دیوار سایه می اندازند. می شود سایه های گوناگونی ایجاد کرد که کودک آنها را دوست دارد.
🌀 #پلیس_بازی 👇
پدر و کودک، در اتاق تاریک، پلیس بازی می کنند. چراغ خاموش می شود؛ چراغ قوه ای را در دست می گیرند و به دنبال شیء گمشده ای می گردند؛ ❌البته نباید دنبال مجرم، دزد، هیولا و موجودات خیالی باشند، زیرا ممکن است ترس دیگری در کودک ایجاد شود.
برگرفته از 👈 #کتاب_نسیم_مهر1
تألیف: حسین دهنوی
🆔 @k
#کلیپ
#پخش_مطالب_بدون_تحقیق
🔸وَلاَ تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ، فَکَفَى بِذَلِکَ کَذِباً
💠هر چه را شنیدی، بدون بررسی بازگو مکن که همین برای دروغگویی تو کافی است.
📘#نامهی ۶۹
⚡️✨⚡️✨⚡️
✨⚡️✨⚡️✨
🎤شهید#مطهری
*◼️تقدیم به روح پاک شهید حادثه ی حرم امام رضا علیه السلام حجت الاسلام اصلانی*
دمِ باب الرضا همین که رسید
آهی از دل کشید و نجوا کرد
بی تفاوت به رفت و آمدها
ذکر میگفت و رو به آقا کرد
اشک از گونه اش سرازیر و
زخمِ روی دلش نمک میخورد
روزه بود و رضا رضا میکرد
تشنه بود و لبش ترک میخورد
آسمانِ حرم به هم پیچید
تا زمینِ حرم پر از خون شد
جلوی چشم های لیلا بود
ضربتی که نصیب مجنون شد
روضه دیدیم با دو دیده ی خود
پیکری را که بر زمین مانده
قصه ها دارد این حکایت تلخ
خون سرخی که بر جبین مانده…
کربلا شد میان صحن رضا
شد تنی در میان خون غلتان
شکر حق اینچنین اگر جان داد
لااقل پیکرش نشد عریان…
شیعه ایم و همیشه در تاریخ
هر چه خوردیم از جفا خوردیم
ما جراحت به سینه داریم از
ضربه هایی که بی هوا خوردیم
#شعر_کودکانه
🤲 شکر خدا
شش دانه قاشق
شش دانه بشقاب
نان و نمکدان
یک کاسه ی آب
دیگی پر از آش
یک شام ساده
در دور سفره
یک خانواده
با مهربانی
با هم نشستند
در سینه شادی
بر چهره لبخند
گفتند اول
نام خدا را
خوردند با هم
نان و غذا را
یک سفره خوب
یک شام دلخواه
بعد از غذا هم
الحمدالله
💫💫💫💫💫💫💫
〰〰〰〰〰〰〰
#قصه_شب
🐱 گربه های شلخته
تو خونه ی گربه ها هیچی سر جاش نیست. مثلا اگه ناخن گیر لازم باشه معلوم نیست باید تو یخچال دنبالش گشت یا تو جعبه ی داروها یا …
مثلا همین دیروز همه ی وسایل خونه با نخ به هم بسته شده بودند. اگه بابا گربه ها می خواست شلوارشو برداره میز هم باهاش بلند می شد. تلویزیون هم تکون می خورد. آخه بچه گربه شون می خواسته با کلاف نخ بازی کنه. انقدر این نخ ها رو باز کرده و به هم ریخته بود که دیگه سر و تهش معلوم نبود. فقط دور همه چیز نخ بسته شده بود.
همین ظهری دُم مامان گربه به یکی از نخ ها گیر کرد. بابا گربه هر چی سعی کرد نمی تونست دُم مامان گربه رو باز کنه. نزدیک بود دمش کنده بشه.
به خاطر همین تو خونه ی گربه ها همه اش اعصاب همه خورده. مامان گربه از صبح تا شب هی جیغ می زنه. بچه گربه ها هم هی با هم جیغ و داد می کنن. بابا گربه هم اعصابش خورد می شه از خونه میره بیرون. آخه این که نمی شه خونه. اَه … اَه … اَه…
باید همه با هم #نظم و انضباط داشته باشن. بچه گربه ها باید تو اتاق خودشون بازی کنن. وقتی می خوان با یه اسباب بازی بازی کنن اول باید اسباب بازی های قبلی رو سر جاش بذارن. تازه باید تو تمیز کردن خونه هم به مامان گربه کمک کنن. مامان گربه هم باید برای همه چیز یه جای مشخص درست کنه. بابا گربه هم باید برای تمیز کردن خونه کمک کنه.
حالا که فعلا اول همه باید یه فکری برای این نخ های گوریده به هم بکنن.
بچه گربه ها مشغول جمع کردن نخ ها شدن. اما هنوز همه ی نخ ها جمع نشده بودن که دوباره همه چی یادشون رفت و تو همون اوضاع دعواشون شد و پریدن به هم. الان دیگه بعید نیست دٌمها شون هم به هم گره بخوره. اصلا ولشون کن … خونه ی گربه ها هیچ وقت تمیز و مرتب نمی شه. بذار همیشه با هم دعوا کنن و جیغ بزنن. هر وقت گربه های خوبی شدن یه سری به خونه شون می زنیم.
💥💥💥💥💥💥💥
〰〰〰〰〰〰〰
#شعر_کودکانه
🕊 پرنده
یه پرنده دوست داره
آسمون آبی باشه
روزای خوب خدا
صاف و آفتابی باشه
یه پرنده دوست داره
خوب و مهربون باشه
شب پیش ستاره ها
روز تو آسمون باشه
یه پرنده دوست داره
تو دلا غم نباشه
لبا پر خنده باشه
درد و ماتم نباشه
یه پرنده دوست داره
رو زمین جنگ نباشه
همه دل ها شاد باشن
هیچ دلی تنگ نباشه
یه پرنده دوست داره
قفسش باز بمونه
از قفس فرار کنه
راحت آواز بخونــــه
〰〰〰〰〰〰〰