۱۵ آبان ۱۴۰۳
اونجا که شمس لنگرودی میگه :
دستهای تو ،
انگار پرچمهای صلحاند
بر خرابه روزهای من ..
۱۵ آبان ۱۴۰۳
۲۲ آبان ۱۴۰۳
اونجا که صائب تبریزی میگه :
گر قسمتِ ما باده و گر خون جگر شد
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
۲۲ آبان ۱۴۰۳
۲۳ آبان ۱۴۰۳
اونجا که فردوسی میگه :
میاز
و
مناز
و
متاز
و
مرنج
چه
تازی
به
کین
و
چه
نازی
به
گنج.
۲۳ آبان ۱۴۰۳
۲۴ آبان ۱۴۰۳
اونجا که کاظم بهمنی میگه :
آرزویی را که حبس اش کرده ام در سینه ام
از همه زندانیان شهر زندانی تر است ...
۲۴ آبان ۱۴۰۳
۲۴ آبان ۱۴۰۳
اونجا که صائب تبریزی میگه :
ز نامردان ، علاج دردِ خود جستن بدان مانَد ؛
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقربها
۲۴ آبان ۱۴۰۳
۲۸ آبان ۱۴۰۳
ولی از وقتی که اومدی تو زندگیم حتی خنده هامَم قشنگتر شده
به قول جناب مولانا :
"گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن..."
۲۸ آبان ۱۴۰۳