اونجا که صائب تبریزی میگه :
ز نامردان ، علاج دردِ خود جستن بدان مانَد ؛
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقربها
ولی از وقتی که اومدی تو زندگیم حتی خنده هامَم قشنگتر شده
به قول جناب مولانا :
"گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن..."
اونجا که فروغ فرخزاد میگه :
روزها رفتند و من دیگر ، خود نمیدانم کدامینم؟
آن منِ سرسخت مغرورم؟ یا منِ مغلوبِ دیرینم؟
اونجا که شاملو میگه :
"برای تو ، برای چشمهایت ، برای من ، برای دردهایم ، برای ما ، برای این همه تنهایی ، ای کاش خدا کاری کند"
اونجا که نزار قبانی میگه :
من دربارهى تو به آنها نگفتم ،
اما تو را ديدهاند كه در چشمانم زندگی میکنی.
من دربارهى تو به آنها نگفتم ،
اما تو را در كلماتِ نوشته شدهام ديدهاند.
عطر عشق، نمىتواند پنهان بماند.
اونجا که بایزید بسطامی میگه :
سالها پرسیدم از خود کیستم؟!
آتشم ، شورم ، شرابم ، چیستم؟!
دیدمش امروز و دانستم کنون
او به جز من ، من به جز او نیستم