اونجا که شمس لنگرودی میگه :
دستهای تو ،
انگار پرچمهای صلحاند
بر خرابه روزهای من ..
اونجا که صائب تبریزی میگه :
گر قسمتِ ما باده و گر خون جگر شد
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
اونجا که فردوسی میگه :
میاز
و
مناز
و
متاز
و
مرنج
چه
تازی
به
کین
و
چه
نازی
به
گنج.
اونجا که کاظم بهمنی میگه :
آرزویی را که حبس اش کرده ام در سینه ام
از همه زندانیان شهر زندانی تر است ...
اونجا که صائب تبریزی میگه :
ز نامردان ، علاج دردِ خود جستن بدان مانَد ؛
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقربها