eitaa logo
شبکه کتابخوانی پروانه ها
51 دنبال‌کننده
597 عکس
51 ویدیو
117 فایل
پروانه ها چه سبک بال بر پهنه ی وسیع ذهن آرام گرفتند... و چه سخاوتمندانه غنچه های تفکر را بارور ساختند. و میوه دانش بر شاخسار اندیشه نشست... کتاب ها پروانه اند! "ریحانه اخوان" ادمین کتابخوانی @tanhamasir_14 ادمین محتوایی @hadid_27
مشاهده در ایتا
دانلود
رابطین 🔁فعلی کانال جهت ارتباط و تهیه کتب امانی ، خانم ها؛ فاطمه ملکی، فاطمه عطایی،فاطمه فتاحی، عطیه صادقی، منصوره غفاری، زینب آموسی،محدثه موحدی و زهره جعفری می باشند😊
✳️معرفی کتاب هفتم🙂
خدایا !تو چه رنگی هستی؟🤔 خدایا!آیا تو هم کتاب 📚می خوانی؟🤔 خدایا!آیا می توانم تلفنی📞 با تو حرف بزنم ؟ خدایا!چرا به ما هم مثل گوسفندها🐑 لباس پشمی نداده ای؟ خدایا!آیا در بهشت هم می توانیم اسب 🐎سواری کنیم؟🤔 خدایی که پیامبران به ما معرفی کرده اند .خدایی مهربان.کریم و دوست😍 داشتنی است که همه جا حضور دارد و همیشه کنار ما ست.کتاب👈👈 "خدایا اجازه!"👉👉فرصتی فراهم کرده است که تا کودکان.👧👶 علاوه برارتقای باورهای اعتقادی 🕌و دریافت برخی پرسش های⁉️⁉️ دینی خود.حضور نزدیک خدای پیامبران را احساس کنند و طعم انس با او را بچشند 😋و صدای او را با گوش فطرت بشنوند .😃 این اثر فاخر معنوی حاصل تلاش حجت الاسلام غلامرضا حیدری ابهری است که در بیان مفاهیم توحدیدی به کودکان کتاب های بسیاری 📚📚نوشته است.😊
❇️ معرفی کتاب هشتم👌😃
شیرین با لباس های مدرسه از پله ها پایین آمد و به طرف در 🚪رفت. مامان مرضی از توی آشپزخانه گفت: " صبحونه 🧀🍞☕️نمی خوری مگه؟" شیرین گفت:" نه دیرم شده. خداحافظ."👋 صدای خداحافظی مامان مرضی را که شنید، بدون این که از در بیرون برود، در را آرام باز کرد و به هم زد. بعد خیلی آهسته در حالی که با یک دست کوله اش🎒 ا گرفته بود و با دست دیگر کفش هایش 👟👟را ، پشت مبل نشست و انتظار کشید. مامانمرضی از آشپزخانه آمد بیرون و با سبد لباس ای شسته شده، به طرف در ایوان رفت. شیرین از فرصت استفاده کرد و سریع 🏃♀خودش را جلوی در اتاق رساند. دستگیره را چرخاند... شیرین سریع چپید توی اتاق و نفس راحتی ♀کشید. کفش هایش را کنار دیوار گذاشت و کوله اش را هم انداخت زمین. بعد همان جا منتظر ایستاد 🤔و هی راه 🚶♀رفت و راه🚶♀ رفت. عکس ها جلوی چشم هایش👀 جلو و عقب میرفتند... جلوی عکس های خانوادگی 👨👩👧👦ایستاد... نگاهش 👀را چرخاند به عکس کناری انا انگار یکهو دوباره انگار چیزی توی قاب قبلی تکان خورد.🙄 شیرین نگاهش را برگرداند... تصویر دختری را دید که موهایش👱♀ را با روبان سفید بسته بود...
سلام دوستان عزیز به علت مشغله زیاد چن روزی کانال غیرفعال موند و بروز نشد ان شاءالله به مرور به روز وفعال میشه😊
معرفی کتاب نهم😊