eitaa logo
شبکه کتابخوانی پروانه ها
51 دنبال‌کننده
597 عکس
51 ویدیو
117 فایل
پروانه ها چه سبک بال بر پهنه ی وسیع ذهن آرام گرفتند... و چه سخاوتمندانه غنچه های تفکر را بارور ساختند. و میوه دانش بر شاخسار اندیشه نشست... کتاب ها پروانه اند! "ریحانه اخوان" ادمین کتابخوانی @tanhamasir_14 ادمین محتوایی @hadid_27
مشاهده در ایتا
دانلود
ها(2) نوجوان: 1- مترسک مزرعه ی آتشین 2- دیدم که جانم می رود تاریخی: 1- نامیرا 2- قدیس مقدس: 1- آن 23 نفر 2- سلام بر ابراهیم 1
✅معرفی کتاب سوم🙂
«قدیس» فقط یک رمان📚 نیست، درس زندگی 👌است، «قدیس» ماجرای رنج‌ها، دردها و تنهایی‌های😔 امام علی (ع) است، امامی که تمام محبتش را وقف مردم می‌کند، ولی آن‌ها در سختی‌ها و ‌مشکلات فرو می‌ریزند و امام با تعداد اندکی یار تنها می‌ماند.😞  «قدیس» تحلیل رفتارهای حاکم جامعه اسلامی و فهم سکوت‌ها و عکس‌العمل‌هایش را راحت‌تر می‌کند و راه خروج از فتنه را نشان می‌دهد، موضوع اصلی کتاب اگرچه شرح جنگ صفین و دشمن‌شناسی است اما غربت حق 😢را از جانب طرفداران حق 😏به تصویر کشیده و متذکر می‌شود حرف اگر حق باشد بر جان هر طالب حقی می‌نشیند، 👌خواه مسیحی ،یا مسلمان و ... . «قدیس» فرق حکومت‌های غیر اسلامی با حکومت اسلامی را در این توصیف کرده که حکام غیرمسلمان به هر قیمتی درصدد حفظ حکومتشان هستند 😒و جان و مال مردم برایشان بی‌ارزش است 😔ولی در حکومت اسلامی، امام مال و جان امت خود را بر جان و مال خود مقدم می‌دارد؛ 😊« قدیس» تاریخ در حال تکرار را در قالب داستانی جذاب به رشته تحریر درآورده تا از اشتباهات گذشته درس گرفت 👌و در زمان فتنه به دامان امام پناه برد.  بخش‌هایی از این کتاب📚 در ادامه آمده است: «بعد کشیش لبخندی زد😊 و به پسرش سرگی نگاه کرد و ادامه داد؛ درست مثل آن شب‌هایی که موقع خواب 😴برایت کتاب می‌خواندم، البته این بار نه برای خواب که برای 👈بیداریت می‌خوانم...». «شعث بن قیس از فرماندهان علی و جنگجوی توانمند گفت: ای علی می‌دانی که مرا از جنگ باکی نیست 💪و من همیشه مرد جنگ 🗡و میدان‌های نبرد بوده‌ام، اما در حال حاضر ادامه جنگ را به ضرر اسلام و مسلمانان می‌دانم پس به پیشنهاد این یارانت گوش بده و دعوت معاویه را بپذیر؛😕 مرد میان‌سالی مشت‌هایش را گره کرد و روبه علی فریاد زد:ای علی!!!! اگر تن به خواسته مانده‌ی ما تو را همچون عثمان به قتل خواهیم رساند...».😢 «چراغ 🌕در دست‌های علی بود و آن‌ها تاریکی 🌚را جست و جو می‌کردند، چون موش‌های کور،🐭 از آفتاب و روشنایی می‌گریختند و در دالان‌های تاریک زمین، آرام می‌گرفتند...».  «شب عجیبی را در دیر ⛪️یوحنای قدیس گذراندیم. شیفتگی سرورم نسبت به کاروان اسرا به حدی بود که پدر آگوست تینوس مجبور شدند به سرورم تذکر ☝️بدهند که در شأن😌 ایشان نیست که در مقابل راهبان دیر این‌گونه اختیار خود را برای دیدن کاروان اسرا از دست بدهند! سرورم گفتند: مگر این اتفاق کم‌چیزی است؟». «همین‌جا بر خود لازم می‌دانم👌 به استحضار حضرت‌عالی برسانم که نَسب سرورم 😌به یکی از نوادگان حضرت داوود نبی می‌رسد و این مسئله‌ای نبود که همگان از آن مطلع باشند، روز عید پاک دو سال پیش بود که همه راهبان دیر...». # قدیس
معرفی کتاب چهارم👍☺️
دختر شینا روایت زندگی دختری است که پدر و مادرش به خاطر حفظ اعتقاداتشان او را به کلاس‌های مختلط مدارس قبل از انقلاب نفرستادند. دختری که چون مدرسه نرفت، بی‌سواد بود، اما باور و ایمان با ثباتی داشت. دختری که آن‌قدر می‌ایستد و می‌افتد و دوباره برمی‌خیزد تا جنگ را تحقیر کند و به همه نشان دهد که جهاد واقعی زن، تلاش در جهت تربیت درست فرزندان و حمایت از همسر در راه مبارزه با دشمنان دین و کشورش است. 
کتابی نسبتاً مفصل از زبان همسر یکی از نظامی های کشته شده در جنگ ایران و عراق است. این کتاب جزو نخستین آثار منتشر شده در حوزه خاطرات زنان از جنگ ایران و عراق است.در بخشی ازین کتاب میخوانیم: بعدازظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع میشد و به حیاط ختم میشد پایین می آمدم که یک دفعه پیش جوانی روبه رویم ظاهر شد جاخوردم زبانم بند آمد برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به همم گره خورد پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد آنقدر هول شدمه بودم که نتوانستم خواب سلامش را بدهم بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس به خانه خودمان رفتم زن برادرم خدیجه داشت و از چاه آب میکشید من را که دید دلو و آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد ترسیده بود گفت چیشده چرا رنگت پریده؟