5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حقیقت عشق ومحبت به امیرالمومنین وحقیقت دستگیری ونجات ومعجزه امیرالمومنین لطفا تاآخر ببینید
۱ شهریور ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا نماز میخوانیم......
۱ شهریور ۱۴۰۱
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌳🌹 کلام روحبخش و دلنشین از سوره کهف قرآن کریم با صدای استاد حاج امین پویا...🌹🌳🌹
۱ شهریور ۱۴۰۱
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬
💥 مردی که خونبهای فرزندش رو به شرط معاوضهی یک مهمون، به قاتل فرزندش بخشید.
۱ شهریور ۱۴۰۱
۱ شهریور ۱۴۰۱
هدایت شده از عطرولایت
#پندانه
🔴 آیا حواسمان هست؟
✍ از یک گورکن پرسیدند: تو که با قبر، مرده و جنازه سر و کار داشتی عجیبترین چیزی که دیدی چی بود؟
گورکن گفت: پنجاه ساله که گور میکنم، مرده غسل میدم، اجساد زیادی رو کفن کردم و زیر خاک دفن کردم، ولی عجیبترین چیزی که دیدم خودم هستم. پنجاه ساله با همه چیزایی که دیدم هنوز باور نکردم من هم یه روز میمیرم.
۱ شهریور ۱۴۰۱
هدایت شده از عطرولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا بعضی از ماها هنوز باور نداریم که اهل بیت در زندگی هامون حاضرن و بهمون نگاه میکنن؟
🎙از حجت الاسلام شهاب مرادی
۱ شهریور ۱۴۰۱
۱ شهریور ۱۴۰۱
۱ شهریور ۱۴۰۱
هدایت شده از عطرولایت
✳️ بسم الله قاصم الجبارین ✳️
◼️ ۷ مصیبتِ شام از زبان امام سجاد (علیه السلام ◼️
✍️از امام سجاد (علیه السلام) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
❇️امام در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام ۷ مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
◼️۱_ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
◼️۲_سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
◼️۳_زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
◼️۴_از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
◼️۵_ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
◼️۶_ ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
◼️۷_ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
📚برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب الله کاشانی
۱ شهریور ۱۴۰۱
۱ شهریور ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای یک مادر مسیحی که نام فرزندش را زینالعابدین گذاشت
۱ شهریور ۱۴۰۱