eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
79.4هزار عکس
84.1هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه ۳۷۱💐💐
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
سلسله سخنرانیهای کوتاه استاد عالی
دم آخر.mp3
3.87M
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
دیدار آخر.mp3
2.7M
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹» سلسله سخنرانیهای کوتاه استاد عالی💐💐
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
🎉☕✨﷽✨☕🎉 پیشاپیش حلول ماه مبارک رجب 🎉🎈🎉 و میلاد حضرت امام محمد باقر علیه السلام بر همه شما عزیزان مبارک باد...🎈🎉🎈 نو کنید جامه را پاک کنید خانه را گل بزنید قبله را ماه رجب میرسدهوش کنید مست را.. آب زنید دست را......سجده کنید هست را... ماه رجب میرسد...سیرکنید گشنه را... آب دهیدتشنه را...دورکنید غصه را... ماه رجب میرسد...عفو کنید بنده را... أرج نهید زنده را... یادکنید رفته را... ماه رجب میرسد🎉🎈🎉 امام باقر(علیه السلام) : هرمومنی را که دوست دارید رسیدن این ماه را به او مژده دهید... فرارسيدن ماه رجب و میلاد با سعادت امام باقر (علیه السلام) بر شما عزیزان مبارك باد🎈🎉 ____🍃🌸🍃____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ *قاسم سلیمانی رد صلاحیت‌شد* باور میکنید روزی شهید قاسم سلیمانی بخاطر پوشیدن پیراهن آستین کوتاه و داشتن موهای وزوزی توسط گزینش سپاه رد شده بود؟ حاج قاسم که طعمِ تلخِ قضاوتِ افراد براساس ظاهرشان را چشیده بود، به ما توصیه میکرد که با مردم درست برخورد کنیم؛ و میگفت «همون دختر کم‌حجاب دختر منه، دختر ما و شماست» «کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
⭕میگویند در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم دعوا داشتند روزی با هم قرار گذاشتند هر کدام یک دارو بسازند و به دیگری بدهند یکی بمیرد تا دیگری در آسایش باشد . یکی از همسایه ها رفت به عطاری بازار قوی ترین سم را خرید و به همسایه داد که بخورد همسایه سم را خورد و رفت به خانه اش او قبلا به خدمتکارانش گفته بودحوضرا پر از آب گرم کنند و یک ظرف دوغ پر نمک آماده سازند همینکه به خانه رسید ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و در آب حوض فرو رفت کمی شنا کرد و پس از آنکه معده اش تمیز شد رفت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد همسایه را دید گفت حالا نوبت من است که برایت سم درست کنم . او رفت در بازار یک نمد بزرگ خرید و دوتا کارگر آورد در زیر زمین به آنها گفت شما هرروز صبح تا شب فقط وظیفه دارید با چوب این نمد ها را بکوبید . همسایه هرروز میدید که طرفش هرروز دارد مواد سم را میکوبد و نگرانی سراسر وجودش را گرفت ' خدایا این چه سمی است که هرروز دارد میکوبد ؛ پس از چند روز بدون اینکه سمی رد و بدل شود همسایه از استرس مرد . این داستان را آوردم برای اینکه بدانیم کورنا یا هر بیماری دیگری تا مادامی که روحیه ی شاداب ما زنده است هیچ قدرتی ندارد .