شرح دعای روز یکشنبه.mp3
5.84M
📻 کتاب صوتی
پرتوی از خورشید در خاک نشسته
«شرح دعاهای روزانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)»
✍️ استاد علی صفایی حائری
قسمت2⃣
📖🌱 بازخوانی شرح دعای روز یکشنبه
🎙 حجتالاسلام داوود مرادی
📗#معرفی_کتاب📗
اسارت مفهومی است که تا اسیر نشده باشی نمیتوانی آن را درک کنی. برای یک مرد هم مفهوم اسارت غیر قابل تصور است چه رسد به اینکه این اتفاق را از زبان یک دختر ۱۷ ساله بشنوی.
"من زندهام" عنوان کتابی است نوشته معصومه آباد که به شرح خاطرات دوران چهار ساله اسارت وی از سن ۱۷ تا ۲۱ سالگی در چنگال ارتش بعث عراق می پردازد.
واقعیت این است که هر کسی موقع ورق زدن کتاب و لا به لای خطوط آن دو احساس «اندوه و غم» و «عزت و افتخار» را توأمان تجربه می کند و جاهایی از کتاب را از پشت پرده ی اشک خواهد خواند...
📗#معرفی_کتاب📗
کتاب "آیه عصمت، مادر خلقت" تالیف حجت الاسلام حسین اسکندری شرحی بر اوصاف و سیرهی عملی حضرت فاطمه زهرا (سلامالله علیها) است . نویسنده در این کتاب سعی کرده با استفاده از آیات و روایات دسته بندی و نموداری متفاوت از حیات طیبه و سیره ی ریحانه النبی تنظیم و ارائه کند تا قطره ای گویا از زندگی کوتاه اما پربار آن حضرت به تصویر کشیده شود.
Part02_آیه عصمت،مادر خلقت.mp3
14.61M
"تبارنامه و خلقت فاطمه سلام الله عليها"
📗#معرفی_کتاب📗
کتاب "لوطی و آتش" به قلم رحیم مخدومی روایتی داستانی از پنج فراز از زندگی استراتژیست دفاع مقدس؛ شهید «غلامحسین افشردی» یا همان «حسن باقری» است. کتاب شکل داستانی دارد و در پنج بخش تنظیم شده که با نثری روان و زیبا مخاطب را به خود جذب می کند.
لوطی و آتش بخشی از ماجرای جنگ را در خلال زندگی یک سردار بازگو می کند که می تواند برای نسل آینده بسیار مفید و تاثیرگذار باشد. نکته مهمی که در مورد این کتاب به نظر می رسد این است که لوطی و آتش از معدود کتابهایی است که در قالب و شیوه ای داستانی به زندگی یک شخصیت پرداخته است و در این گونه کاملا موفق بوده و در واقع این ابتکار نویسنده داستان است. نویسنده کتاب رحیم مخدومی از سابقه خاطره نویسی که داشته است کمک گرفته و به گونه ای خاطره را با داستان آمیخته است که خواننده مرز میان واقعیت و تخیل را درهم می آمیزد.
پنج داستان این کتاب به ترتیب عبارتند از :
لوطی و آتش
تنهاترین سرباز
لباس گشاد رئیس جمهور
بیسکوییت انفجاری
صدای ژنرال
6-ولاء ها و ولایت ها در قرآن.mp3
28.22M
💠 ولاء ها و ولایت ها در قرآن
حجت الاسلام محسن قنبریان
رمضان ۱۴۴۵ / جلسه ششم
▫️ ولایت تشریعی
• اعتباری است؛ جعل دارد و غصب دارد؛ بخلاف ولایت تکوینی!
• هیچ مورد(از اب و جد تا حاکم) همراه با برده کردن نیست!
• مفهوم رقیبِ ولایت در قرآن: ارباب
۱- آیه۳۹یوسف (ارباب متفرق مقابل الله)
۲- آیه۸۰ آل عمران (منع ارباب گرفتن ملائک و انبیاء)
۳- آیه۳۱توبه (منع ارباب گرفتن عالمان دینی)
- تقلید ممنوع در نظر شهید مطهری
۴- آیه۶۴ آل عمران (آیه انقلابی برای همکاری با مسیحیت در نفی ارباب دینی )
- این آیه دو قرن بعد قرون وسطی آمد
- اگر مانع ظهور دین حق نمی شدند، رنسانس اسلامی در اروپا حاصل می شد
- اما مسلمین خود دچار ارباب و استبداد دینی شدند؛ امامت تبدیل به خلافت و خلافت تبدیل به سلطنت شد!
- سخن رشید رضا در المنار درباره مجسمه معاویه در برلین
Part10_علی از زبان علی.mp3
7.91M
*ماجرای غم بار فدک
*استدلال امیرالمومنین (ع) با ابوبکر و عمر درباره فدک
*شهادت حضرت زهرا (س)
*وصیت حضرت زهرا (س) به علی (ع)
*خاکسپاری پنهانی فاطمه (س)
*درد دل با رسول خدا (ص)
📗 از والدین محترم درخواست میگردد این فایل صوتی را در اختیار فرزندان نوجوان خود قرار داده و به آنها توصیه گردد که علاوه بر گوش دادن به آن، منن آنرا نیز پیاده نمایند.
لازم است در صورت امکان برای تشویق این اقدام معنوی آنها هدیه ای در نظر گرفته شود. 🌺
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کنیم تا لحظهی مرگ، خودِ ملکالموت برای ما تلقین بخواند؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حکایت اخلاقي ناب و آموزنده
طولانی است ولی ارزش خواندن دارد
در روزگاران قدیم درب قصر یکی از پادشاهان لکه سیاهی افتاده بود،
خادمین درباریان هر کاری می کردند و هر جا که ممکن بود رفتند،
ولی نتوانستد لکه را از بین ببرند.
مرد فقیری از این موضوع مطلع شد گفت من میدانم چرا درب قصر پادشاه سیاه شده است!!؟
مرد فقیر را پیش پادشاه بردند.
پادشاه از آن مرد فقیر علت لکه سیاه درب را پرسید؟!
مرد فقیر در جواب پادشاه گفت:
داخل درب گرانبهای قصر شما کِرمی هست که دارد از داخل درب را میخورد.
پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر میشود در داخل درب کرم زندگی کند !
مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد !
پادشاه گفت باشه دستور میدهم درب را خراب کنند،
اگر نبود گردنت را میزنم !
مرد بیچاره پذیرفت.
وقتی در را شکافتند دیدند کِرمی زیر قسمت سیاهی لکه رنگ وجود دارد .
پادشاه از پاسخ او خوشش آمد
و دستور داد،
مرد فقیر را به گوشه ای از آشپزخانه برده و
مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند .
روز بعد پادشاه که سوار بر مرکب یکی از اسبانش شد بود
رو به مرد فقیر کرد و گفت:
این بهترین اسب من است،
نظر تو چیست ؟
مرد فقیر گفت شاید این اسب در تند دویدن بهترین باشد،
که هست
ولی یک ایرادی نیز دارد.
پادشاه سوال کرد ای مرد بگو ببینم چه ایرادی !؟
مرد فقیر گفت:
این اسب در اوج دویدن هم که باشد وقتی رودخانه ای ببیند به درون آب میپرد.
پادشاه باورش نشد،
برای امتحان صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت.
اسب با دیدن رودخانه سریع خودش را درون آب انداخت.
پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و
یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند.
وقتی فقیر را نزد پادشاه آوردند پادشاه از او سوال کرد مردک بگو دیگر چه میدانی !!؟
مرد که به شدت میترسید
با ترس گفت:
میدانم که تو شاهزاده نیستی!!
پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند .
ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت.
پادشاه نزد مادرش رفت و گفت:
ای مادر راستش را بگو
من کیستم!
این درست است که شاهزاده نیستم!
مادرش بعد کمی طَفره رفتن گفت: حقیقت دارد پسرم !
من و شاه از داشتن بچه بی بهره بودیم
و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم .
وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد،
تو را از او گرفتیم و گفتیم :
ما بچه دار شدیم.
بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد.
پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست و از سر دانایی او پرسید.
مرد فقیر گفت:
علت سیاهی در را از آنجایی فهمیدم که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود، از بین نمیرود .
علاقه اسب به آب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند،
فهمیدم که در زمان کُره بودن،
در زمان چریدن در چراگاه،
حتما روزی از شیر گاومیشی خوراک کرده و حتما به آب تنی علاقه مند شده.
پادشاه پرسید اصالت مرا چگونه فهمیدی!؟
فقیر گفت:
من پاسخ دو سئوال مهم زندگی ات را به تو دادم!
ولی تو به جای پاداش دو شب مرا به گوشه ای از آشپز خانه فرستادی و غذای پسمانده درباریان دادی !
چون این کار تو را دور از کرامت
یک شاهزاده دیدم
فهمیدم تو شاهزاده نیستی!!
یادمان باشد،
خصایص ما انسان ها ذاتی است .
هیچگاه آدم کوچک بزرگ نمی شود وبرعکس هیچوقت بزرگ و بزرگ زاده کوچک نمی شود...
نه هر گرسنه ای فقیراست
و نه هر بزرگی ، بزرگوار
تو اول بگو با کیان زیستی
من آنگه بگویم که تو کیستی!!
ان شاالله موفق باشید