9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مخلصانه ترین بی ریاترین هیئت خردسالان روستای دیده بان مرند بدورازریش سفید بازی خردسالان حلقه شهدای گمنام پایگاه سالارشهیدان حوزه محمدسپاه مرند
1_1139389003.mp3
33.03M
ارحم ترحم:
🔈 #عوامل_و_موانع_پذیرش_حق (۳)
🗓 جلسه سوم ۲۰/ ۵/ ۱۴۰۰
🏴 شب سوم محرم الحرام ۱۴۴۳
🔷 حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
🔶 #بابل، هیات یا فاطمه الزهرا سلام الله علیه
🌷🌷کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی)🌷🌷
@tofirmo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*پای درس استاد شهید مرتضی مطهری*
🌷🌷کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی)🌷🌷
@tofirmo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قُرُق حرم برای زنان روز سیزدهم محرم
🌷🌷کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی)🌷🌷
@tofirmo
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*برای سلامتی این کارفرما دعا کنید* گوش کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*فرمایشات مقام معظم رهبری*
#آداب_نماز
#آیت_الله_مطهری درباره سجده بر تربت سیدالشهدا مینویسد :
💚 تو که خدا را عبادت می کنی ، سر بر روی هر خاکی بگذاری نمازت درست است ،
💚 ولی اگر سر بر روی آن خاکی بگذاری که تماس کوچکی، قرابت کوچکی، همسایگی کوچکی با شهید دارد و بوی شهید میدهد
💚 اجر و ثواب تو صد برابر میشود.
📚 کتاب شهید (زمینه قیام و انقلاب مهدی) صفحه ۱۲۷.
*💠استرس کشنده تر از سم*
*🌿در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.*
*🎲همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. *
*صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.*
*💥او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!☄️*
*🍀همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد.*
*🕸🍁روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!*
*این داستان حکایت این روزهای بعضی از مردم است. کرونا یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری.لطفا خبرهای بد را نشر ندهیم و تلاشمان فقط آگاهی دادن در مورد پیشگیری و درمان باشد.*
🌸یک عزم همگانی برای عبور از این بحران لازم است. بیایید خودمان به فکر باشیم و فقط اخبار و اطلاعات درست را نشر دهیم.*
*برای شروع همین متن را برای دیگرانی که دوستشان داریم بفرستیم🌹🌹🌹🌹
مرکز اخبار مثبت باشیم.