#زیارت_اربعین
آقاجانم!
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه
حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه
نوکر در این خانه باشد آبرو دارد
فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه
نام مرا بنویس بین اربعینی ها
من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه!
@tollabolkarimeh
معاون امور زنان و خانواده ریاستجمهوری خبر داد؛ در شرایط عادی هیچ تفاوتی میان پدر و مادر در رسیدگی به امور فرزندان و اخذ مدارک تحصیلی آنان وجود ندارد.
@tollabolkarimeh
#اربعین
امام صادق(ع) می فرماید :《نَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِلَى الْحُسَيْنِ(ع) فَقَالَ : يَا عَبْرَةَ كُلِ مُؤْمِنٍ!
فَقَالَ : أَنَا يَا أَبَتَاهْ! قَالَ : نَعَمْ! يَا بُنَيَّ!》
روزی امام علی(ع) به امام حسين نظرى كرد و به او فرمود : اى باعث اشك كليه مؤمنين!!
امام حسين(ع) عرض کرد :
پدر جان! آیا منظور شما، من مي باشم؟
امام(ع) فرمودند : آرى، اى پسر عزيزم!
کامل الزیارات ابن قولویه، ص۱۰۸
@tollabolkarimeh
سحر، سرّ رسیدن به خداست، میانبره، شاه کلیده، آسونکنندۀ کماله، راه قرار گرفتن در بین بندههاییه که محرم اسرارن و علامه حسن زادۀ آملی خیلی به سحر تأکید داشتن.
یادداشت شبانۀ امشب بهونهای باشه برای توجّه بیشتر به سحر، اونم با این دو تا جمله ناب از علامه حسن زادۀ آملی:
الهی! آن که سحر ندارد، از خود خبر ندارد.
تو دل این جمله یه پیام بزرگ وجود داره. اگه معرفت نفس لازمۀ سیر و سلوکه، برای به دست آوردنش باید اهل سحر بود.
اوج اهمّیت سحر رو میشه تو این جملۀ علامه دید: از انسان سر برود و سحر نرود.
خدا بهمون رحم کنه تو این وانفسای دنیای مدرن! سحرها که هیچ، نمازشبها که سر جای خود؛ قضا شدن نماز صبحها داره برامون عادی میشه.
✒محسن عباسی ولدی
@tollabolkarimeh
AUD-20210917-WA0016.mp3
8.15M
╲\╭┓
╭🥀🏴🕊
┗╯\╲🍂
﷽ ؛
؛🥀؛خبر داری که عاشقت خونهنشین شد؟!
ندارم آروم، که اربعین شد
خبر داری که عاشقت خونه نشین شد
به دل میگفتم، میریم زیارت
یه دلخوشی داشتیم و بس، آخرش این شد
نگو که مهمون نمیخوای مهربون آقا
نگو که بد زائرایی بودیم برات ما
خودت بگو بغضمونو کجا بباریم؟
خودت بگو چیکار کنیم با دل شیدا
عراقیا!یادش بخیر صوت شما: اهلا و سهلا
راه نجف تا کربلا تو موکبا: اهلا وسهلا
یه روز میایم باز با همون شور و نوا: اهلا و سهلا
از راه دور سلام آقا، سلام دلشکسته ها
خدا بخیر بگذرونه، این اربعین دور از شما
«زوروا عنّا فی الاربعين»
🏴🥀🏴
@tollabolkarimeh
بسم ربّ النور
جاده عشق
بیرمق بودیم، گرما امانمان را بریدهبود. پاها پر شده از تاول، به مادرم گفتم: «بریم زیر سایه اون درخت بشینیم.» روی جدول، درماندهام، مادرم چادرش را جلوکشید: «راهی نمونده تا حرم، قبلش موکبه اونجا آشنا دارم. برادر آقای علوی، حسینیه سیدالشهداء خادم بود. بریم برای تاول هات فکری بکنیم.»
میخواستم گریه کنم و بهانه بتراشم، پرچم مخملی که رویش با خط سبز
«یا زینب سلام الله علیها» حک شده را تکان دادم، دست کشیدم روی حاشیههایش،
چند قدم با تردید برداشتم.
نگاهم سُر خورد روی مردی چارشانه که دشداشه بلندی بر تن داشت و چفیه عربی انداختهبود روی شانههایش، قدمهای بلندی برداشت و دستههای ویلچری را گرفته و حرکت داد.
پرچمی کوچک داده بود دست زنی که فرورفته در ویلچر، رویش نوشته: السلام علی المجدلین فی الفلوات ( سلام بر خاک افتادگان در بیابان ها )
این جمله را که دیدم پاهایم قوت گرفت. چفیه را از کولهام بیرون کشیدم و روی سرم انداختم.
زنی با چادر عربی آمد جلویمان، نگاهمان کرد. مادرم خواست با اشاره به او بگوید تشنه ایم. دختری که همراهش است براندازمان کرد. لبخند زدیم و ایستادیم.
نور آفتاب عمود شدهبود وسط آسمان و در تابیدنش بخششی بی بدیل داشت.
با پشت دست عرق هایم را پاک کردم.
زن عرب با یک ظرف از شربت و دو لیوان آمد طرفمان. شربت را ریخت در لیوان های بلند دسته دار، بوی زعفران در ریههام نشست و خنکایش در وجودم. وقتی شربت را خوردم زن نگاه کرد تا جرعه آخر تمام شود. گفتم یا حسین دستهایش را بالا برد و با لهجه عربی گفت: یاحُسَین... یاحُسَین...
دانه اشک از گوشه چشمش قِل خورد. نفسش را داد بیرون تا بغضش فروبشیند.
زبان ما را نفهمید اما مفهوم تشنگی و گرما و موکب را خوب فهمید.
دوربین گوشیام را نشانش دادم که عکس بگیریم.
لبخند زد، شال مشکی اش را جلو کشید. لبه ها را تا کرد و ایستاد در قاب سلفی ما، دستم را گذاشتم روی شانه اش و گفتم شکراً جزیلاً... شکراً جزیلاً...
چند قدم که رفتم، نگاهم افتاد به گنبد؛ انگار در پرتو شعاع خورشید میدرخشید و با سلامی گرم چشمها را مینواخت و چه باشکوه است آن.
صدای حاج علی پیچید توی گوشم. اَشهدُ اَنْ لا اله الا الله دوم را که گفت، از خواب پریدم. صبح صادق همه جا را روشن کرده بود. نگاه کردم به ساعت روی دیوار. عقربه بزرگ را دیدم اما کوچک را نه.
وضو گرفتم و رفتم بالای پشت بام به قصد خواندن زیارت عاشورا.
به آسمان نگاه کردم، ماه در محاصره ابرها درآمده. زمزمه میکنم:
کاش میشد که محتشم باشم
خدمتت یک شبی حرم باشم
آیهها کردهاند و صفت را
ای تو مضمونِ عقلِ شاعرها
✍سیده معصومه معنوی
@tollabolkarimeh
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
اینجا باشیم یا در کربلا
فرقی نمیکند اگر...
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 حکیم و عارف کم نظیر، #حضرت_آیت_الله_حسن_زاده_آملی رضوان الله تعالی علیه جامع عقل نظر و عقل عمل
💎چقدر مرگ را زیبا و عاقلانه به تصویر می کشند.
🔳
⚜️
🔳⚜️🔳⚜️🔳⚜️🔳
@tollabolkarimeh