✨﷽✨
✍آیت الله بهجت (ره) :
علمای بزرگی را دیدیم که کیفیت نماز خواندنشان قابل توصیف نیست ، و مناسبتی با نماز ما ندارد با این که متوغل در فقه و اصول بودند به طوری که انسان می گفت: کی اینها وقت می کنند نماز بخوانند. آن آقا در مدرسهء اصفهان، دید هنگام نماز خواندن آقا شیخ حسن کاشی در و دیوار مدرسه تسبیح می گویند، لذا نزد ایشان رفت و گفت: آقا قرار و آرام را از ما بردی! فرمود: هر کس «سبوح قدوس» را خوب بگوید، همهء اشیا با او می گویند.
عجب آدم هایی بودند که از جنس ما نبوده اند، تا آخر در مدرسه بود غذا برایش می آوردند و گاهی اتفاق می افتاد که غذا نمی آوردند و ایشان چند روزی گرسنه می ماند ! عجیب است که ایشان طوری متوغل در فقه و اصول بودند که اگر کسی می دید. می گفت: نماز واجب را چگونه می خواند ؟!
📚نکته های ناب ، ص۸۷
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فلسطین #اسرائیل
🎥اوقاف اسلامی قدس اعلام کرده که از صبح امروز تاکنون بیش از ۱۴۰۰ شهرکنشین به مناسبت به اصطلاح سالروز تخریب معبد کذایی به قبله نخست مسلمانان تعرض کردند. پلیس رژیم صهیونیستی نیز اجازه ورود نمازگزاران فلسطینی به مسجد الاقصی را نمیدهد.
@tollabolkarimeh
دینداریهای الکی.mp3
8.8M
#تلنگری
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
• دیندارهایی که حتماً به نتیجه نمیرسند!
• نمازهایی که حتماً از زمین انسان را بلند نمیکنند!
• اخلاقهای خوبی که حتماً سبب نجات انسان نمیشوند!
#منتخب 🌟🌟🌟
@tollabolkarimeh
🔻فاطمه نعمتی، پژوهشگر در گفتگو باحوزه:
🏴 زبان زنانه وارد تولیدات رسانهای اربعین شود
◻️ زبان زنانه در تولیدات رسانهای، معرفت جامعه را نسبت به زیستزنانه افزایش میدهد و اسلامهراسی که در حوزه بانوان مسلمان وجود دارد را قطع میکند.
◻️ بایکوت رسانهای اربعین بیشتر نتیجه ضعف برنامهریزی است
◻️تولیدات تخصصی در زمینه اربعین، اثرگذارتر و ماندگارتر خواهند بود
@tollabolkarimeh
36.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آوخ که آه سوختگان را اثر بود ...
اگر اشکتان جاری شد، برای نابودی رژیم کودک کش و جنایتکاران صهیونیست دعا کنید.
#غزه
#اسرائیل_رفتنی_است
@tollabolkarimeh
✔️ ره توشه زیارت اربعین
اگه ان شاءالله عازم عتبات هستین، این موارد به دردتون میخوره.
بسم الله
دخترکی نوجوان بودم با یک دنیا پر از شکوفهی رنگی، کوچ در دنیایم جایی نداشت.
اولین مواجههام با شهادت خیلی دردناک و غمانگیز بود. دوستم برادرش خلبان و مایه افتخار بود. از کارها و رفتارهای برادرش برایم میگفت، از عاشق دختری غیر همشهری شدن، نارضایتی خانواده دختر برای وصلت؛ انقدر سماجت کرد که ازدواج کردند. هنوز یکسال از شروع زندگیشان نگذشته بود در پروازی حین درگیری با گروهک پژاک هلیکوپتری که خلبانش بود سقوط میکند و زنده به دست آنان میافتد و سرش را برای فرماندهان میفرستند و آه از پیکرش.
تا آن زمان تصور می کردم جنگ تمام شده شهادت هم پایان یافته اما پیکار حق و باطل در هر لحظه این دنیا نهفته حتی اگر ما به یادش نیاوریم.
با همکلاسیها به خانه دوستم رفتیم. توی خانهشان عطر سیب میامد، نور از آسمان میریخت. دورش حلقه زدیم همه در آغوش هم از عمق جان گریستیم.
رویمان نمیشد توی چشمهای اشکیاش نگاه کنیم یا با شانههای افتاده پدرش یا نفس لرزان مادر و قلب ترک خورده همسرش به جای هر کاری تنها اشک ریختیم که او برای امنیت ما شهید شده بود، وقتی ما برای کنکور؛ چند تست بیشتر و نیم نمره مستمر شب تا صبح سرمان توی دفتر و کتاب بود. ما کار بدی نمیکردیم فقط از حقیقت غافل شده بودیم و دلخوش کرده بودیم به این فانی رونده.
امیر سخن فرمود: الرحیل وشیک.
✍️سرکار خانم سمیه اسماعیل زاده
#یادداشت
@tollabolkarimeh
♡من هم با پای دل آمدهام♡
دستمال سبزم را روی قلبم کشیدم کوله بارش را بستم و آماده رفتنش کردم. بدون گذرنامه و پاسپورت آمدهام، اجازه آمدنم را را از مادرتان گرفتهام.
قلب ها در اربعین به سمت شما حرکت میکنند، عدهای گمان میکنند چون با جسم به زیارت شما مشرف نشدهاند جاماندهاند ولی به گمان من کلمه جاماندن در دستگاه شما معنا ندارد مگر سفیرالله کسی را جامانده میگذارد؟ جامانده کسی است که نفهمید شما به چه دلیل پاک و عظیمی از آخرین قطره خون پاک و مطهرتان(مُهَجَهُم) در راه اسلام گذشت کردید...
فقط کافی است چشمانت را ببندی و دست قلبت را بگیری و با پای دل وارد مسیر عاشقی شوی.
قلبت را آرام در دستانت بگیر و با من بیا، آفتاب سوزان عراق را احساس میکنی؟ خادمی کودکان عراقی را میبینی؟ صدای آن شیخ عراقی را چطور؟ آن را میشنوی؟ کمی نزدیکتر شو و با دقت گوش کن....
مَرحَباً بِكُم زُوّارَ الحُسَين(ع)
خوش آمدید زائران حسین(ع)...
✍️به قلم فاطمه داودی
#یادداشت
@tollabolkarimeh
مادرش دخترک را به من سپرده بود تا بار سفرشان را ببندد. چشمش که به تابلوی دوطرفه افتاد، صفحهی ماژیکی تابلو را رها کرد و با گچ به جان تخته سیاهش افتاد. با آب و تاب گچ های رنگارنگ را برداشت و نقاشی کشید. یک عروسک رنگارنگ در دشتی از گل کشید که بالای سرش دو ابر پنبهایی جاخوش کرده بود. یک قلب در سمت راست عروسک و قلب دیگری در سمت چپش.
کار نقاشیاش که تمام شد، دست های گچی اش را بهم زد و چادرکوچک جواهردوزیش را روی سرش انداخت و گفت: "راستی ما امشب میریم کربلاها اونجا دعاتون میکنیم خاله." خالهاش نیستم اما همیشه هر کودکی به این اسم صدایم کند دلم برایش غنج میرود و انگار پر از اکلیل میشود و برق میزند. به صورت دخترک نگاه کردم و گفتم: "امشب که راهی هستید از همینجا تا خودِ کربلا منو دعا کن..." خندید و کیف اردکی اش را یک وری انداخت روی چادرش.
صدای زنگ که آمد دوید به سمت در و گفت: "حتما دعاگوتون هستیم خاله." نگاهم روی کفش های صورتی و چادر کوچکش بود، به خندهی روی لبش که در را بست و رفت. با رفتنش خانهمان در سکوت فرو رفت و دوباره بغضِ جاماندن به قلبم چنگ انداخت.
دخترک ها موجودات دلربایی هستند. بهخصوص در سن کم. بهخصوص با چادر کوچک مشکی و با پاهای کوچکِ در مسیر کربلا. بهخصوص اگر با ناز و نوازش راهی کربلا شوند و با ناز و نوازش از کربلا برگردند. کربلا با دخترکان دیدنی تر میشود وقتی سربندشان یارقیه است و ذکر لبشان یاحسین.
اربعین با دخترکان جور دیگریست.
✍🏻 سمیرا مختاری
#یادداشت
@tollabolkarimeh
سفره رنگین پهن میشود. دلم میخواهد ذوق کنم از مهمان نوازیشان؛ اما اتفاقات دیشب مانع میشود. هنوز ته دلم ناراحتم. کاش پوشیهام را برداشته بودم. با چادر و بچه توی بغل نمیشد کل صورت را پوشاند. با نگاههایش ترسم چند برابر میشد. ترسم از کجا شروع شد؟ آهان همان موقع که وسط بیابان پارک کرد و به زور کرایه را از محمد گرفت. محمد تجربه کرده بود که تا به مقصد نرسیده نباید کرایه را بدهد. بعضی رانندههایشان پول را که دیدند تو را به مقصد نمیرسانند. تابلوی نجف را که دور زد و مسیرش خلاف مقصدمان شد، بیشتر ترسیدم. بچهها هم ترسیدند همراه من اشک میریختند. پلیسهای خودشان هم کاری نکرد. هر دو بار کمی با آقا سید حرف زدند و باز راهیمان کردند. کشور خودمان نیست. نمیدانیم چه کنیم. محکوم شدن در غربت و حبس در زندانهای عراق لبانمان را به هم دوخته. بجای ساعت ۱۰ شب ساعت۲ نصف شب با چشمان پف کرده و پر از ترس به نجف میرسیم. او دیشب تن و بدنمان را لرزاند و این یکی امشب اینطور ما را محترم میدارد. انگار دوباره بابا زیر گوشم زمزمه میکند: "هر جای دنیا بری، تو هر شغلی آدمهای خوب و بد هستند مواظب باش همه را با یک چشم نگاه نکنی." درست میگفت، من اینجا همه را خوب میدیدم. کسانی را دیده بودم که جان و مالشان را وقف امام حسین (ع) و زائرانش کردهاند. حالا با یک اتفاق بد نباید تمام خوبیها را از یاد ببرم. یکی گوشهٔ دلم آرام میگوید "شاید امیرالمومنین شما را مهمان این خانه کرد تا حوادث تلخ دیشب را فراموش کنید و راهی کربلا شوید. پس ببخش، کنار بگذار و رد شو. دلم آرام میشود.
✍نوری امامزادهای
#یادداشت
@tollabolkarimeh