فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📼 عظمت علی علیهالسلام
#️⃣ #اکولایزر
#استوری
#عظمت_علی علیهالسلام
#استاد_علی_صفایی_حائری
@Einsad
@Tolou1400
چه بسیار افرادی که خاک در بر گرفته در حالی که می خواستند، خوب بشوند.
#شیخ_جعفر_ناصری
#شب_قدر
#استوری
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی امام موسی صدر، در تیمچه بازار تهران/سال ۱۳۵۰
#امام_علی_ع
#امام_موسی_صدر
#شب_قدر
#کلیپ
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
سلام بر حضرت شق القمر....
دو لقمه اشک و نان و بغض خورد از سهم افطارش
نمکدان ریخت بر زخم دلِ از زخم سرشارش
گلویش میزبان استخوان و خار در چشمش
لبش را میگَزید از دردهای «حیدر آزارش»
تبسمهای بغضآلود، از درد دلش میگفت
نگاهش روضه بود؛ اما لبش میکرد انکارش
دو چشمش ابر شد وقتی نگاهش را به بالا دوخت
تمام آسمان شد خیس، از آیات رگبارش
سکوتش را شکست «انا الیه الراجعون»هایش
نمیدانم چرا بوی سفر میداد اذکارش
قدومش خسته بود از ماندن و رویای رفتن داشت
همان مردی که در دل دردهای مردافکن داشت
پدر از کوچههای نوحهی «بابا بمان» میرفت
زمین همراهِ جانش آسمان تا آسمان میرفت
به زخم شانهاش فرمود: امشب استراحت کن
به وقت هر شبش؛ این بار بیانبان نان میرفت
کلون در دخیلش را گره میزد به دامانش
و بابا از میان روضهی در؛ روضهخوان میرفت
تمام شهر، خوش بودند در خوابِ زمستانی
امیرالمومنین از دستِ سرد کوفیان میرفت
شهادت داد بر مظلومیاش همراه گلدسته
مراد «اشهدُ انّ علی» سمت اذان میرفت
قدوم قبلهی سیار، مسجد را مزیّن کرد
چراغ روضهی خود را به دست خویش روشن کرد
به وقت سجده؛ مسجد اتفاقی را خبر میداد
سجود آخر مولا به ذکرش بال و پر میداد
به دستی مست، میرقصید تیغِ کهنهی کینه
چه شمشیری که زهرش بوی خونِ میخ در میداد
خدای روضه از آوار ارکانُالهدیٰ میگفت
نمازِ غرق خون «فزتُ و ربّ الکعبه» سر میداد
تَرک در تارک خورشیدِ نخلستانی کوفه
خبر از آیهی مکشوفهی «شقالقمر» میداد
شب قدری که قرآن جای قرآن؛ تیغ بر سر داشت
درخت آرزوی دیدن زهرا ثمر میداد
محاسن را خضاب و دست خود را شست از دنیا
به جای یا علی، هنگام رفتن گفت یا زهرا
#رضا_قاسمی
#شهادت_مولا
#شعر
#طلوع🌻
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
✍️شهید مطهری:
یک وقت میگوییم علی(ع) را "که" کُشت و یک وقت میگوییم "چه" کُشت؟
اگر بگوییم علی را "که" کُشت؟!!
البته عبد الرحمن ابن ملجم، و اگر بگوییم علی را "چه" کُشت، باید بگوییم "جمود"، "خشک مغزی" و "خشکه مقدسی"؛ همینهایی که آمده بودند علی را بکشند، از سر شب تا صبح عبادت میکردند، واقعاً خیلی تأثرآور است....
علی به جهالت و نادانی اینها ترحم میکرد، تا آخر هم حقوق اینها را از بیت المال میداد و به اینها آزادی فکری میداد....
ابن ابی الحدید میگوید، اگر میخواهید بفهمید که جمود و جهالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند و گفتند: ما میخواهیم خدا را عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم....
#شهادت_امیرالمؤمنين_ع
#شهید_مطهری
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر به آنچه که می خواستی نرسیدی ، از آنچه هستی نگران نباش بزرگترین گناه نا امیدی از رحمت خداوند است🌿
#امام_علی_ع
#نا_امیدی
#حدیث
#استوری
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه تماشایی تغییر رنگ چراغ های حرم مطهر سیدالشهداء همزمان با شب نوزدهم رمضان 1443
تهدمت والله أركان الهدى💔🥀
#حرم_سیدالشهدا_س
#شهادت_امام_علی_ع
#استوری
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_پنجم #قسمت_دوم من آخرین نفر بودم. با وجود این همه دقت و وسواس تفتیشکننده فقط توا
#من_زنده_ام
#فصل_پنجم
#قسمت_سوم
سریع بلند شدم. متوجه شدم از چند پله سقوط کردهام. دوباره عینک را روی صورتم کشید و بقیه راه را ادامه دادم.
از صدای پا کوبیدن و سلام نظامی سرباز متوجه شدم که به مقصد رسیدهام. متوقف شدم و روی صندلی چرخداری نشستم. فکر کردم شاید باید آمادهی گرفتن عکس امنیتی باشم اما صندلی با سرعت زیاد به چرخش در آمد و به زمین افتادم. نمیخواستم تحقیر شده در گوشهای افتاده باشم. بلند شدم و ایستادم. عینک را از چشمانم برداشتند. در اتاقی بزرگ و مجلل و پر نور سه نفر پشت میز در مقابل من نشسته و دو سرباز هم مقابل در ورودی ایستاده بودند. تلویزیون در حال نمایش تصاویری از صدام بود. تصویری که دهها بار از تلویزیون بصره در آبادان دیده بودم؛ صدام طناب یک قبضه توپ را میکشید و شلیک توپ، فرمان شروع حملهی هوایی، زمینی و دریایی، همزمان با استقرار دوازده لشگر زرهی مکانیزه و گارد ریاست جمهوری به بیش از هزار کیلومتر از مرز مشترک با ایران صادر میشد. صدام در مجلس عراق حاضر شده و صریحاً اعلام کرده بود قرارداد 6 مارس 1975 الجزیره از طرف ما ملغی است و با نفی منافع ایران در مجامع بین المللی تأکید کرد که عراق برای ایران در اروندرود حقی قائل نیست. یکی از آنها پرسید:
- معصومه طالب؟
- بله
- شنو شغلک؟ (شغلت چیه؟)
- محصلم ــ
- عربستانی؟
حالا دیگر فهمیده بودم منظورش یعنی اهل خوزستان هستی؟ سرم را به معنی مثبت تکان دادم.
- انت جنرال؟ (تو ژنرالی؟)
سرم را تکان دادم که نیستم اما برای توضیح بیشتر گفتم:
- أنا ما أعرف عربی (من عربی بلد نیستم)
-Can you speak English?
- A little
- فارسی حرف بزن، من ایرانی هستم.
تعجب کردم! فارسی را بدون لهجهی کردی یا عربی حرف میزد.
- چطور ژنرال شدی؟
- من ژنرال نیستم و هفده سال دارم. ژنرال شدن نیاز به دورهها و زمان طولانی دارد.
گفت: نه، برای ژنرال خمینی شدن فقط انقلابی بودن کافیه.
- نمایندهی فرماندار هم که هستی؟ یک دانشآموز با فرمانداری چه کار داره؟
متوجه شدم پروندهای که مقابل اوست مربوط به من است. از این دو تکه کاغذ چه پروندهی قطوری ساخته بودند!
- اسم دبیرستانت چیه؟
- دبیرستان مصدق
- راهنمایی، دبستان؟
- شهرزاد- مهستی
- چند تا خواهر برادرید؟
- من و مریم با سه برادر
- چند ساله هستند؟
- دوازده، ده، هشت سال
- اسمشان چیه؟
- مصطفی، مرتضی، مجتبی
- شغل پدرت چیه؟
سلسلهوار دروغ میبافتم. یادم آمد توی تنومه که اینها دنبال حرس خمینی (پاسدار) بودند، اغلب بچهها میگفتند ما کناس هستیم، خیلیها اصلاً نمیدانستند کناس یعنی چه اما وقتی میگفتند کناس هستند آنها را به حال خود رها میکردند، همه همین کلمه را به کار میبردند.
گفتم: کناس (جاروکش)
افسر بعثی گفت: لیش کلّ الایرانیین فرّاشین؟ (چرا همهی ایرانیها جاروکش هستند؟)
مترجم ایرانی گفت: همهی ایرانیها جاروکش نیستند، انقلاب خمینی انقلاب جاروکشها بود.
مادرم میگفت: دروغ دروغ میاره. یکی که گفتی ده تای دیگه پشتش میآید. او حتی دروغ مصلحتآمیز هم یادمان نداده بود. با هر دروغ تعداد ضربان قلبم تغییر میکرد و سرعت جریان خونی را که به صورتم هجوم میآورد احساس میکردم. میخواستم رد گم کنم و هیچ نام و نشانی از خودم و خانوادهام باقی نگذارم.
#ادامه_دارد
@Tolou1400
زائری بارانی ام 🌧☔️
آقا نگاهم می کنی؟💔
"مراسم احیا بارانی شب بیست و یکم ماه مبارک در حرم علی ابن موسی الرضا(ع)."💓
#شب_قدر
#زیارت
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
اگر عشق، آخرین عبادت ما نیست
پس آمده ایم اینجا برای کدام درد
بی شفا شعر بخوانیم و به خانه
برگردیم !؟
#عشق
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf