eitaa logo
طلوع
986 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16474090467803 هرچی میخواید بگید.👆🌻 @Tolou12 👈 ارتباط با ما🌻 کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) آزاد است🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
کارگاه خویشتن داری_28.mp3
14.96M
۲۸ 📌هنگام قضاوت دیگران، رویِ برچسب‌هایی که به رفتار و زندگی آنان میزنیم؛ درحقیقت صفاتِ نفس و ویژگی‌های شخصیتی خودمان را یادداشت میکنیم. @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک صوت نایاب از حاج احمدمتوسلیان زمان: روزهای سخت آزادسازی خرمشهر مکان: حوالی خرمشهر 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_ششم_انتظار #قسمت_چهاردهم در تعجب بودم از اینکه می دیدم در شهری که این همه جوان و
مراسم بی بی با دو عزا تمام شد و اولین روز سال را بدون بی بی آغاز کردیم گویی بی بی رفت تا برایمان خبر تو را از عالم معنا بیاورد . مات و مبهوت بهم خیره شده بودیم ، نه مرگ بود و نه زندگی ، نه روی زمین بودیم و نه آسمان . انگار در خلا نفس می کشیدیم و در برزخ گرفتار شده بودیم ، دور خودمان می چرخیدیم ، وقتی به زنده بودنت فکر می کردیم خوشحال می شدیم ، وقتی یاد اسیر بودنت می افتادیم گریه می کردیم . نه گریه از سر ضعف یا خدای ناکرده سر افکندگی بلکه دلمان می سوخت و به حال بدخواهان و ضعفایی گریه می کردیم که دختر هفده ساله ای را که در هیچ جای دنیا به اسیری نمی گیرند ، به اسیری گرفته اند و از اینکه سرنوشتت به سرنوشت دختر پیامبرگره خورده بود سربلند بودیم . هر وقت می شنیدیم که رژیم بعث از اسیران ایرانی تحت شرایط سخت و طاقت فرسایی نگهداری می کند پدر با اطمینان می گفت: من مطمئنم معصومه صبوری می کنه و اونا رو از رو می بره و کسی نمی تونه مقاومت اونو بشکنه . شوهر خاله صنوبر که با کشورهای عربی معامله داشت ، می گفت : نگران نباشید اگر عراق باشه با پول پیداش می کنیم ، پول روی سنگ بذاری ، سنگ شکاف بر میداره … به یکی از دوستانش که در اردن بود پول قلمبه ای داد به شرط آنکه خبر خوش بیاورد . طرف معامله هم گفته بود خبر می آورم اما خوش و ناخوشش دیگه پای من نیست . هنوز هیچ خبری نرسیده بود که شب هفت بی بی خبر تصادف خاله صنوبر و خاله نصرت رسید و از دست دادن دو خواهری که مونس و همراه مادر بودند اوضاع خانواده و مادر را بدتر کرد . تا مدتی هر کسی به طریقی ما را سر کسیه می کرد تا حرف تازه ای بزند یا از رادیو و تلویزیون عراق تصویری ، گزارشی و گاهی مصاحبه های اسرای ایرانی راکه از رادیو پخش می شد ، به ما بدهید . چون مسئول اطلاعات سپاه بودم ، به اردوگاه پرندک که اردوگاه اسرای عراقی در ایران بود رفتم ، به زندگی و آسایشگاهای آنها که نگاه می کردم و حسرت می خوردم . تخم مرغی که مردم توی صف می ایستادند تا کوپنی آن را تهیه کنند و جیره بندی بود ، سهم صبحانه اسرای عراقی هم بود . چهره ها و هیکل ها همه سرحال و سرزنده بود و اصلا نیاز به پرسش و پاسخ و حال و احوال و مصاحبه نبود . دیدم که برنامه غذایی متنوع هفتگی ، دسر بعد از ناهار ، کلاس های فرهنگی ، علمی و آموزشی دارند . لباس های استراحتشان با لباس های بیرونشان متفاوت بود و جالب تر از همه اردوگاهشان در نقطه خوش آب و هوای ایران قرار داشت . ما هیچ اسیری را پنهان نکرده بودیم . تازه بعضی تمایل به پناهندگی داشتند و برنامه ملاقات با خانواده هایشان را ترتیب داده بودند . با تمام اسرای درجه دار و افسران صحبت کردم و سراغ گرفتم اما آنها همه چیز حتی چیزهایی را که خودمان هم می دانستیم را کتمان می کردند و می گفتند - ما بی وطن هستیم اما معنی ناموس و غیرت را می فهمیم . در هلال احمر کمیته ای تحت عنوان کمیته اسرا تشکیل شده بود که خانواده های اسرا به آنجا می رفتند و نامه می دادند و نامه می گرفتند . حتی گاهی تکه پارچه های گلدوزی شده ای از اسیران دریافت می کردند . کمیته اسرا پاتوق آقا شده بود . پانزده روز کار می کرد و پانزده روز استراحت داشت . در این پانزده روز استراحت به کمیته اسرای تهران ، شیراز، اصفهان ، اهواز و … سر می زد و می گفت : - ” نامه رسون گاهی اشتباه می کنه و نامه ها رو جابه جا می برد ، شاید نامه های معصومه هم جابه جا شده “ کمیته اسرا سنگ صبور همه خانواده ها بود . همه کسانی که راه آنجا را یاد گرفته بودند ، یک درد مشترک داشتند و آن درد فراق بود . چشمان منتظر نو عروسان جوانی که هنوز رد حنای عروسی از روی دستشان پاک نشده بود ، مادرانی که کودکان پدر ندیده را در بی خبری و تنهایی به دنبال خود می کشیدند ، پدران ناتوانی که تنها نان آور و پرستار و امید زندگی شان رفته بود و پیرزن هایی که تمام جوانی شان را پای به ثمر رساندن درخت زندگی فرزندشان سپری کرده بودند ، همه و همه سرگردان و منتظر به دنبال خبری از گمشده هایمان می گشتیم . ادامه دارد…✒️ @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر افکار خوبی در سر داشته باشی این افکار مانند پرتوهای نورانی خورشید از چهره ات به بیرون می تابد و تو همیشه دوست داشتنی خواهی بود…‌.✨☀️💗 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf