فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه های حیرت انگیزی از بانوان رزمی کار موقع روبه رو شدن با زورگیر در آسانسور👌😁
#ورزشکار_باشیم
#استوری
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فکر کن جایی که نباید بخندی،
با این صحنه مواجه میشی ... 🤣
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
این روز خیلی نزدیکه، انشالله....😊
#سنصلی_فی_القدس
#سوف_تحرّر
#نحن_قادمون
#استوری
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_هفتم_اردوگاه_موصل_و_عنبر #قسمت_چهارم تصاویر زیبا و فراموش ناشدنی بودند می خواستم
#من_زنده_ام
#فصل_هفتم_اردوگاه_موصل_و_عنبر
#قسمت_پنجم
نقیب احمد مجددا همراه با سرباز نگهبان و مترجم وارد آسایشگاه شده و دوباره چند نکته جا افتاده از دایره المعارف ممنوعیت ها را گوشزد کرد.
- شما به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی با اسیران دیگر حتی به اندازه یک سلام نباید ارتباط برقرار کنید فقط عدنان که نگهبان شریفی است و مثل برادر شماست ، برای شما ناهار و شام می آورد و در مواقع ضروری در آسایشگاه را برای استفاده از سرویس بهداشتی باز می کند . شما نباید از پشت پنجره به بیرون نگاه کنید امروز به خاطر برنامه استقبال و خواندن سرود و صلوات ، همه اسرا در قفس می مانند و تنبیه می شوند .
این تذکر ها و نادیده گرفتن این پنجره برای ما که بدون آموزش از طریق مورس دیوار های سپاه زندان امنیتی را به صدا در آورده و توانسته بودیم تا آخرین بند را شناسایی کنیم و از یک سوراخ عدسی در زیر در، کلی خبر بگیریم تذکر مسخره و محالی به نظر می رسید ، به او گفتم :
- حالا که ما نباید از داخل بیرون را نگاه کنیم ، عدنان هم نباید از بیرون پنجره ، داخل آسایشگاه ما را نگاه کند .
قرار شد با دو ملحفه پنجره را بپوشانند و محوطه را کاملا محصور کنند تا عدنان دیگر نتواند داخل آسایشگاه را ببیند!
با اشاره سر نشان داده که تفهیم شده و آسایشگاه را ترک کرد . ولی برادر ها در همان روز اول با آن استقبال پر شور، حال نقیب احمد و عدنان و دار و دسته شان را گرفته بودند . قطعا خودشان را هم آماده مشت و مال کرده بودند.
روز اول به همان منوال که نقیب احمد دستور داده بود گذشت .
صبح روز بعد همین که در آسایشگاه برادرها باز شد ما مشتاقانه پشت پنجره رفتیم ، امروز چهره های قاب شده دیروز برادرانمان را که به شیشه چسبیده بودند ، بر تن های رنجورشان دیدیم . اما چه دیدنی ! می دیدیم و زار می زدیم ، می دیدیم و غصه می خوردیم ، قیافه های زرد و گونه هایی بیرون زده و چشمانی که در حدقه فرو رفته بود و استخوان هایی بی هیچ حفاظ گوشت و چربی ، شکم های به کمر چسبیده ای که در لباس های یک شکل و یک رنگ گم شده بودند ، ریش برادران را هفت تیغه کرده بودند تا به خیال خودشان ریشه حرس الخمینی ( پاسدار ) بودن را که تنها جرم نا بخشودنی شان بود ، در آنها بخشکانند ، بعضی از آنها لباس سرهمی سورمه ای به تن داشتند و بلوک می زدند ، بعثی ها از آنها بیگاری می کشیدند . هرچه بیشتر خیره می شدیم کمتر تفاوتی بین برادر ها می دیدیم . اسارت درد طاقت سوزی بود که همگی باهم آن را می کشیدند و در آن شریک بودند . این درد همه را یک شکل و یک قیافه کرده بود .
نزدیک ظهر عدنان وارد آسایشگاه شد و گفت : نقیب احمد امخلّی واحد من اسری یتکلم اویاجن جم دقیقه ( نقیب احمداجازه داده یک اسیر برای چند دقیقه با شما حرف بزند . )
بعد از یک ساعت مردی میان سال و میان قامت با هیکلی رنجور و استخوانی اما چهره ای نورانی و بشاش در حالی که خنده بر لب داشت ، با کیسه ای بر دوش وارد اتاق شد و گفت :
- من علی اکبر ابو ترابی هستم ، برادرها نقیب احمد را تحت فشار شدید قرار داده اند که یکی از برادران ایرانی در شرایط امنیتی برای چند دقیقه با شما صحبت کند و این امر را به من واگذار کردند . این کیسه پر از سبزی های همین باغ است که برادرها زحمت کشیده و برایتان فرستاده اند .
ادامه دارد…✒️
@Tolou1400
خداوندا!...
خواسته های بی مورد دلم را ببخش
#امیرالمؤمنین_علی_ع
#حدیثنوشته
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
«وقتی دَری به سوی خوشبختی بسته میشود، دَر دیگری باز میشود ولی اغلب آنقدر به دَر بسته خیره میشویم که دَری که برای ما باز شده است را نمی بینیم!»
خلاصه بگم که؛ آدمی رفته، شغلی که از دستش دادی، رفاقتی که دیگه وجود نداره، رابطه ی که به هر دلیلی بهم خورده، راهی که به بن بست رسیده رو رها کن تا بتونی درهای جدید زندگیتو ببینی!
#انگیزشی
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf