eitaa logo
طلوع
842 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16474090467803 هرچی میخواید بگید.👆🌻 @Tolou12 👈 ارتباط با ما🌻 کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) آزاد است🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
کمترین حقی که خدا بر گردن شما دارد، این است که از نعمت او برای گناهان کمک نگیرید. https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلوع
#من_زنده_ام📓 #فصل_چهارم #قسمت_پنجم نمی‌دانستم چرا باید بنویسم من زنده ام. با این حال بی‌اختیار با
📓 آقا با تعجب گفت: تو اینجا چه کار میکنی؟ برای چی اینجایی؟ کریم چطور تو رو رها کرده؟ رحیم چطور تو رو رها کرده؟ با کی اومدی؟ چند روزه اینجایی؟ الان کجایی؟ چنان پشت سر هم سؤال می‌کرد که فرصت نمی‌کردم به او جواب بدهم . با شرمندگی او را نگاه کردم. وقتی برایش توضیح دادم طی این مدت چه کارهایی در مسجد انجام داده‌ام، خوشحال شد. قرار شد او بیرون از خانه با کیسه‌های شنی سنگری بسازد. از من خواست هر شب بدون استثناء تحت هر شرایطی به خانه بیایم . من هم قول دادم شب‌ها برای استراحت به خانه برگردم. حالا دو تا قول داده بودم؛ یکی به سلمان و دیگری به آقا. آذوقه‌هایی را که از همسایه‌ها گرفته بودم کیسه‌کیسه در چند نوبت به مسجد رساندم. دو شب بعد طبق وعده‌ای که به آقا داده بودم به خانه رفتم ، آقا سنگر کوچک و جمع وجوری سر کوچه ساخته بود که با دیدن آن یاد قبرهایی می‌افتادم که برای مراقبه و غلبه بر ترس از مرگ در آنها می‌خوابیدیم . کف سنگر یک پتو و یک بالش کوچولو انداخته بود. یک توری هم به عنوان سقف سنگر کار گذاشته بود که پشه و مارمولک و جانوران موذی نتوانند وارد آن شوند. با دیدن این همه ذوق و سلیقه لبخندی زدم و گفتم : آقا اینکه سنگر نیست. این مثل تخت ملکه هاست. بغلم کرد و پیشانی ام را بوسید و گفت: مگه تو چی از یه ملکه کمتر داری، تو هم ملکه‌ی بابایی دیگه! هیچ‌گاه آن چهره‌ی مهربان و دوست داشتنی با آن دست‌های بزرگ و پینه بسته از کار و رنج که آن شب به روی سرم کشید از خاطرم نمی‌رود. آن دست‌های مهربان و دوست‌داشتنی را از صمیم قلب بوسیدم. یادم آمد یادداشت دوم را هم باید برای سلمان بگذارم. دوباره نوشتم :«من زنده ام» و آن را به شیشه‌ی ترک خورده‌ی اتاق چسباندم. صدای سوت خمپاره ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد. شعله‌هایی که از سوختن شهر برمیخاست، شب و تاریکی را بی‌معنا و همه جا را روشن کرده بود. گوش شهر از صدای خمپاره ها پر شده بود. آقا برای اینکه مرا از فضای ملتهب و وحشت‌آور صدا و آتش خمپاره‌ها دور کند با خاطرات جنگ‌ها و تاریخ و شعر و ادبیات سرگرم کرد. مثل همیشه که با آمدن فصل پاییز ژاکت ‌های بافته شده ی سال‌های قبلی را می‌شکافت و مدل و طرحی نو می‌بافت، با کلافی به رنگ گل‌بهی ژاکتی برایم سرانداخته بود و بی‌آنکه حتی یک نگاه به بافته‌هایش بیندازد، همان طور که حرفه‌ای می‌بافت، گفت: همه‌ی آدم‌ها تو زندگیشون یه بار، جنگ می بینن، اما من دو جنگ رو دیدم؛ هم جنگ ۱۳۲٠ رو دیدم و هم جنگ ایران و عراق رو. در همسایگی ما چند نفر دیگر هم سنگر ساخته بودند دور آقا جمع شده بودند و دائم به آقا که صدای دلنشین و محزونی داشت می گفتند: مشدی دلمون گرفته، یه دهن فایز**۱ بخون دلمون رو سبک کنیم. آقا گفت: حالا وقت فایز نیست. صدای این خمپاره ها خودش فایزه. کی حوصله‌ی فایز داره. اما اصرار آنها کارساز افتاد و صدای محزون آقا درآمد. دست آخر گفت: برای دخترم می‌خونم تا خوابش ببره، شما هم گوش بدید . از لابه‌لای زوزه‌های خمپاره صدای محزون آقا سکوت شب را در هم شکست: گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو آفتاب و فلک اندر کنف سایه‌ی توست گر رود این فلک و اختر تابان تو مرو ای که دُرد سخنت، صافتر از طبع لطیف گر رود صَفوَت این طبع سخندان، تو مرو اهل ایمان همه در خوف دم خاتمتند خوف از رفتن توست ای شه ایمان تو مرو تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر ور مرا می‌نبری با خود از این خوان تو مرو با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است در خزان گر برود رونق بستان تو مرو هجر خویشم منما، هجر تو بس سنگدل است ای شده لعل ز تو سنگ بدخشان تو مرو @Tolou1400 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ **۱..فایزخوانی نوعی خواندن شعر با آهنگ محزون، متعلق به مردم دشتستان و بوشهر.
قلب72.mp3
6.72M
72 آرامش، نخواهی داشت؛ مگر آنکه قلب سبک و قدرتمندی برای خودت بسازی! راه آسمون بازه قلبتو سبک کن... تا قدرت پرواز پیدا کنی. 🎤 ❤️🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿🌸🌿🌸 📌برای اینکه لذتِ معنوی ببریم، باید چه‌کار کنیم؟ 📌دو اقدام اساسی برای لذت‌بردنِ معنوی 💎 (۳_آخر) 🔸لذتِ معنوی در چیست؟ یک نمونه‌اش لذتِ گوش‌کردن به تلاوت قرآن است؛ همچنین لذتِ علم و حکمت، لذتِ مطالعۀ زندگی شهدا، لذت مطالعۀ احادیث، لذت خواندنِ تاریخ! (مخصوصاً آنچه مربوط به زندگی رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) است) 🔸برخی دیگر از لذت‌های معنوی موجود در عالم، اینهاست: لذت معنوی در اثر ذکر خدا و اهل‌بیت(ع)، لذت زیارت(که خودش یک جلوۀ ذکر است)، لذت قُرب (تقرب به خدا)، لذتِ کارهای خوب و ایثارگرانه، لذت انجام طاعت و ترکِ گناه. 🔸در روایت هست: کسی که از نگاه حرام، چشم‌پوشی کند، خدا یک لذتِ معنوی به او می‌چشاند که حلاوتش را در قلبش حس می‌کند (جامع‌الاخبار/145) و هرکسی از یک حرام صرف نظر کند، خدا به او توفیق می‌دهد، عبادتی بکند که لذت ببرد (امالی‌طوسی/182) و قطعاً این لذت خیلی بیشتر از آن لذت حرام است. 🔸اساساً دو اقدام عمده و کلیدی برای لذت‌بردنِ معنوی وجود دارد: یکی «ترک لذت‌های کمتر» و دیگری «تحمل برخی از تلخی‌ها». مراقب باشید؛ اگر سراغ لذت‌های دیگر بروید، شاید از لذت‌های معنوی‌تان کم کنند! اگر صبرِ در طاعت و عبادت، به‌خرج دهید، کم‌کم می‌توانید لذت‌های معنوی را تجربه کنید. 🔸یک اقدام مؤثر دیگر این است که «تواضع خودتان را به خدا، زیاد کنید» مثلاً سجده‌های خودتان را طولانی کنید(این یکی از آن فن‌های مخصوص است!) تمنای خودتان را از خدا، زیاد کنید؛ بدون اینکه اضطرار خاصی در زندگی‌تان داشته باشید، مضطرّانه ناله بزنید. عبد با مولا، چگونه باید صحبت کند؟ این را یاد بگیرید تا از مناجات با خدا، لذت ببرید. https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا