eitaa logo
طلوع
774 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16474090467803 هرچی میخواید بگید.👆🌻 @Tolou12 👈 ارتباط با ما🌻 کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) آزاد است🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_پنجم #قسمت_سی‌‌و‌هشتم گویی همه ی این فریادها طی این یک سال و اندی در گلویمان حب
اما من او را برای دفاع از خودمان و رضای خدا زدم یعنی آنها هم که ما رابه قصد کشتن می زدند برای رضای خدا بود و از عمل خودشان راضی اند. اگر چه همه صداها و ناله هایی که می شنیدم نشانگر این بود که اسیر تنهاانسانی است که مرگ او دلیل و برهان نمی خواهد و هیچ کس برای کشتنش حتی عذرخواهی هم نمی کند. مگر نه این است که ما آدم ها همه از روی یک نسخه تکرار و تکرار شده ایم و نسخه ی آدم ،نسخه ی اصل ماست پس چرا بین نسخه ی اصلی و تکرار این همه اختلاف است. احساس می کردم بعداز کتک خوردن و حتی کتک زدن عزت انسانی ام به بازی گرفته شده،چگونه انسانی بعد از کتک خوردن و حتی کتک زدن عزت انسانی ام به بازی گرفته شده .چگونه انسانی، انسان دیگری را می زند ،تکه پاره می کند و می کشد .این خوی وحشی گری از کجا آمده بود ؟ چرا جنگ می توانست تا به این حد چهره ای خشن و زشت داشته باشد؟ هر کدام با خون خود روی درکرم رنگ سلول شعارهای «الله اکبر و لااله الاالله» را نوشتیم.خونمان برای نوشتن نام خدا مقدس شده بود. این قطره های خون که نام خدا بر دیوار نقش می کرد هدیه ی کوچک ما برای خداست. صورتم از اشک و خون پربود و در دل می گفتم «خدایا این قربانی کوچک را بپذیر » .در کناراین شعارها باتمام خشم ونفرتمان نوشتیم مرگ بر صدام. همه ی اسرا اینقدر عصبانی و ناراحت بودند که برای اعتراض به رفتار وحشیانه ی بعثی ها شام و ناهار نگرفتند وهنوز صدای شعار از جاهای مختلف شنیده می شد.ماطبق معمول همیشه بعداز نماز «شعاروحدت و أمن یجیب »خواندیم. بچه ها حتی یک ضربه هم به دیوار نزدند. البته دست هایمان آنقدر ضربه خورده بود که توان ضربه زدن نداشتیم واقعا آن ها ملاحظه ی ما را می کردند. آخر شب صدای باز شدن تک تک سلول ها حتی سلول دکترها که قدری مسن تر بودند و غیر نظامی بودن آنها محرز بود، شنیده شد.همه را از سلول بیرون بردند، شمس هم که در آسمان نبود پس آنها را کجا بردند؟ در پایان ، در سلول ما هم بازشد . رئیس زندان بعداز مدتی چشم هایش را مالید تا ما را در آن فضای تاریک و بسته پیدا کند پرسید: -لیش اتسون ضجیج؟ انتن ما تدرن إهنا وین؟(چرا سر و صدا می کردید؟شما نمیدانید اینجا کجاست؟ - ما نمیدانیم ! شما گفتید اینجا هتل سرای جنگی است. -تدرن لیش انتن اهنا؟(شما میدانید چرا اینجا هستید؟) _شما گفتید میهمان شما هستیم. -لیش إتکتبتن علی الباب هتافات ،امحن التهافات.(چرا روی در شعار نوشتید،شعارها را پاک کنید) _می خواستیم ، شما ببینید با میهمانتان چطور رفتار می کنند. -امحن الباب (در را سریع پاک کنید) در را محکم کوبیدند و رفتند. اطراف ما خالی شده بود.همه ی برادرها را که بعداز خدا،قوت قلب و تکیه گاه ما بودند بردند.به کجا؟نمی دانستیم.همه جا ساکت بود.تنها صدایی که این سکوت جانفرسا را می شکست ،صدای زوزه های باد و گاهی صدای ضد هوایی ها بود که نشان از تداوم جنگ و مقاومت نیروهای ما داشت.نیمه های شب صدای ناله ها و قدم هایی که به سختی بر زمین کشیده می شدند ،ما را فالگوش زیر در برد. ادامه دارد…✒️ @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی اوضاع بر وفق مرادت نیست وهمه چیز در آستانه ی فروپاشی است نشانه ی خوبی است از این که همه چیز در شرف درست شدن است!!! شاید تعجب کنی! شاید عجیب باشد و باور نکنی اما حقیقت دارد در قانون زندگی،آشفتگی اغلب درآستانه پیروزی حادث میشود تفاوت انسانهای صبور در همین نکته است که در هنگام فروپاشی انگیزه شان چند برابر میشود خداوند بارها و بارها به ما صبور بودن رو توصیه کرده و نتیجه شیرین این صبر که در انتظار ماست @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر همیشه راست بگویید... هیچ‌گاه نیازی نیست چیزی را به‌خاطر بسپارید! @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا