من پولدارترین آدمای شهرو دیدم که یه ماشین خیلی معمولی داشتن!
عاشق ترین آدم هارو دیدم که یه استوری از عشقشون نمیزاشتن!
من با معرفت ترین آدم هارو دیدم که هیچوقت دم از معرفت و رفاقت نزدن!
من خیرترین آدم هارو دیدم که هیچکسی اون هارو نمیشناخت!
چیزای واقعی نمایشی نیستن...!
🌸@topweb🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای خداااا کیوت از این مگه داریم😍😍
🌸@topweb🌸
بهترین های ایتا
#رمان #نبض_سرنوشت🦋 پارت7 سعی میکنم نگاه های متعجبشون رو نادیده بگیرم و رو به تیام میگم من میرم تو م
#رمان_نبض_سرنوشت
#پارت 8🦋
رمان نبض سرنوشت پارت۴
با ذوق میگه :باشه .پس بهار حواست باشه سوتی ندی ها .
سوار ماشین میشم و نگاهی به ماهان میندازم. دلم میخواست ساعت ها بشینم و نگاش کنم.
نگامو ازش میگیرم و با سوار شدن آیلین حرکت میکنم.
_باورم نمیشه
بدون اینکه نگاش کنم میگم:چی باورت نمیشه
_اینکه تو مسابقه دادی و از همه مهمتر بردی.
شونه ای بالا میندازم و میگم :اینکه باور پذیره
میخنده و میگه: خیلی باحالی دختر. خوشحالم که بلاخره یکی پیدا شده همش بهارو ضایع میکنه .
یکدفعه رنگش میپره و ادامه میده :وای عسل خیلی برات بد میشه ،اگه بفهمن که تو مسابقه میدی. بهار واسه اینکه تو رو…
وسط حرفش میپرم و میگم: بزار هر چی میخواد بگه اصلا بره به آقا جون بگه،فکر نکنم زندگی من به کسی ربط داشته باشه.
_اوف دختر خدا نکنه کسی عاشق تو شه .جوانمرگش میکنی.
“وای عسل از دست تو ، یه دقیقه آرومت بگیره
_نمیخوام ماهان برو بخر دیگه چرا اذیتم میکنی میخنده و میگه خیلی خوب من نمیدونم قراره زن بگیرم یا بچه بزرگ کنم…”
_هوی عسل حواست به من هست
گیج سر تکان میدم و میگم :چی میگفتی
چشماشو ریز میکنه و میگه: به کی فکر میکردی؟
_چیز خاصی نبود
انگار یه چیزی کشف کرده باشه با ذوق خاصی میگه :تو تاحالا عاشق شدی؟
چپ چپ نگاش میکنم و میگم :این همه ذوق داره دیگه
ایشی میگه و ادامه میده: سوالم جواب نداشت.
لبخند تلخی میزنم و میگم :آره ولی چندان موفق نبود
چنان آهی میکشه که خندم میگیره و میگم: دیگه اونقدر هم ناراحت نیستم ها.
شیشه رو میزنه پایین و میگه :نه واس خودمه عاشق نشدیم حداقل شکست عشقی بخوریم افسرده شیم.
با تاسف میخندم و میگم :مگه خوبه ؟
_آره بابا مد شده اصلا مزه عشق به شکست خوردنشه.
خندم بیشتر میشه و میگم :تو دیونه ای دختر………
تونیک سیاه رنگی رو از تو کمد در میارم و میگم :این خوبه
نگاهی بهم میندازه و میگه:نه بابا مگه میخوای بری ختم .اون آبی نفتیه قشنگه
لباسی که گفته رو دستم میگیرم و میگم: آیلین یه خورده میترسم. تو این دوباری که خانواده معینی دور هم جمع شدن زیاد خوشایند نبوده.
آیلین سری تکون میده و میگه :حق داری تازه تو دوبارش بودی.هر وقت خونه آقاجون همه جمع میشیم یکی هست که گند بزنه بهش.من میرم بیرون لباس عوض کنم تو هم سریع آماده شو .
باشه ای میگم و لباسی که آیلین گفت میپوشم.یه شلوار جین و شال همرنگش هم از تو کمد برمیدارم و میپوشم.
میخوام از اتاق برم بیرون که گوشیم زنگ میخوره. آرشام..لبخندی رو لبم نقش میبنده و گوشی رو برمیدارم
_سلام بر عسل بانو احوالات شریفه؟
_سلام خوبم تو چطوری ؟
_منم خوبم.البته اگه این به قول شما عروسکی که برامون گیر آوردی کمتر اذیتمون کنه
میخندم و با اعتراض اسمشو صدا میزنم و میگم :به اون خوبی اصلا تقصیر منه اگه دیگه من برای تو کاری بکنم
_لطف بزرگی میکنی. راستی هدیه هم سلام میرسونه میگه هنوز کسی رو خر نکردی؟!
_واقعا که .بگو نه همین تو که اینو خر کردی بسه برای هممون.
_اولا دلتم بخواد دوما چرا زنگ میزنم رعنا جواب نمیده.میخواستم هر چی زودتر قضیه هدیه رو بگم خسته شدم از این بلاتکلیفی
_آره قشنگ معلومه بلاتکلیف موندین مخصوصا تو .حالا فعلا آرشام من کار دارم باید برم
_باش وقت کردی برام یه زنگ بزن کارت دارم
باشه ای گفتم و قطع کردم.از اتاق که اومدم بیرون با قیافه شیطون آیلین روبرو شدم.
سوالی نگاش کردم که گفت :آرشام کیه؟
ابرویی بالا انداختم و گفتم :تاحالا اسم حریم شخصی به گوشت خورده ؟
با نیش باز گفت :نه متاسفانه افتخار آشنایی باهاش رو نداشتم .نگفتی آرشام کیه؟
اومدیم بیرون و همون طور که درو فقل میکردم گفتم :مثل داداشمه.
لبخند شیطونی زد و گفت:منم طرف رو داداش صدا میزنم جلو بابا.
دکمه آسانسور رو زدم و گفتم:آرشام برادر صمیمی ترین دوستم رعناس. من کلی بهشون مدیونم. همین خونه ای که توشم هم مال آرشامه .
چشماش گرد شد قبل اینکه بخواد حرف بزنه گفتم:خیال پردازی نکن .خودش چند ساله دانشجو اصفهان بود و منم در نبودش تو خونش .الانم درسش تموم شده میخواد برگرده منم باید بگردم دنبال خونه .سوالی نیست ؟
لبخند مسخره ای زد و گفت :با تشکر از توضیحات کامل و دقیق شما استاد.
_خواهش میکنم.فردا باید مرخصی بگیرم برم دنبال خونه
سری تکون داد و گفت:حیف کلاس دارم و گرنه باهات میومدم
_اشکالی نداره
_ماشین دوستت رو کی پس میدی؟
_قراره بیاد در خونه آقاجون ازم بگیرش.
ضبط رو روشن کرد .چند تا آهنگ رو بالا پایین کرد تا رسید به آهنگ مسخره بازی تتلو .
خندید و گفت :این دوستات پاین واسه این چیزا
خندیدم و گفتم :تو از اونا بدتر .
کل راه با شوخی ها و مسخره بازی های آیلین گذشت .از ته دل خوشحال بودم که یه خواهر دیگه پیدا کردم .
دم در منتظر شدیم تا رها بیاد و بعد اینکه کلیدو بهش دادم و اومدیم تو خونه
دوستداران #رمان ادامه فردا😍👆.
🌸@topweb🌸
🔺#داستانک🔻
♦️🔹 مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت: این ساعت را مادر بزرگت به من هدیه داده است ، تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش میگذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم ، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار میخرند.دختر به جواهر فروشی رفت و برگشت به مادرش گفت: صد و پنجاه هزار تومان قیمت دادند.*
*مادرش گفت: به بازار کهنه فروشان برو ، دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت:*
*ده هزار تومان قیمت کردند و گفتند بسیار پوسیده شده است.
مادر از دحترش خواست به موزه برود و ساعت را نشان دهد.*
*دختر به موزه رفت و برگشت و به مادرش گفت:*
*مسئول موزه گفت که پانصد میلیون تومان این ساعت را میخرد و گفت موزه من این نوع ساعت را کم دارد و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه میگذارد.*
*مادر گفت: میخواستم این را بدانی که ، جاهای مناسب ارزش تو را میدانند. هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی خشمگین نشو. کسانی که برایت ارزش قائل میشوند ، از تو قدردانی میکنند. در جاهایی که کسی ارزشت را نمیداند حضور نداشته باش ؛ ارزش خودت را بدان!*
*گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی*
*صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی*
🌸@topweb🌸
این متن رو باید با طلا نوشت:
تا حدی کوتاه میام که تبدیل به کوتاه ترین دیوار نشم!
تا حدی مهربونم، که تبدیل به انجام وظیفه نشه!☘
تا حدی گرم و صمیمی هستم، که انتظار بی جا به وجود نیاره!
متاسفانه آدمای قدرنشناس و منفعت طلب اونقدر زیاد شدن که باید حد و خط قرمزایی داشته باشی! تا از روت رد نشن و آسیب نبینی!☘
🌸@topweb🌸
هدایت شده از بهترین های ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از بهترین های ایتا
🔻جورجینا و رونالدو به آخر خط رسیدند!
🔹شبکه تلویزیونی پرتغال روز گذشته مدعی شد که، اختلافات بین رونالدو و نامزدش جورجینا بالا گرفته و رابطه این زوج آنطور که نمایش میدهند نیست، مراسم عروسی آنها کنسل شده و حتی احتمال دارد بزودی از هم جدا شوند!
🔸بنا به گزارش این شبکه، کریستیانو از نوع نگرش و رفتارهای جورجینا و زیادهرویهای این زن در خریدهای لاکچری و بیتوجهی به مادر و فرزندان رونالدو خسته شده است. جورجینا از زمان ورود این زوج به ریاض پایتخت عربستان، اغلب روزها را در مراکز خرید لاکچری میگذراند و این موضوع برای رونالدو خوشایند نیست. رونالدو شیوه زندگی جورجینا را که تماما در خرید و خوشگذرانی و شرکت در فشنشوها و جشنوارهها خلاصه میشود نمیپسندد و از این مسئله ابراز نارضایتی کرده است.
🔹به گفته نزدیکان این زوج، جشن عروسی مجللی که رونالدو و جورجینا بعد از چند سال رابطه با هم وعده داده بودند هرگز برگزار نخواهد شد و آنها به زودی از یکدیگر جدا میشوند!
🌸@topweb🌸
#ختم_قرآن
برنامه تلاوت روزانه | صفحه صدو سوم👆🦋
هرروز تلاوت یک صفحه از قرآن را همراه کانال بهترینها باشید 😍به دوستان خود معرفی کنیدتادرثواب ختم قرآن شریک باشند☺️👇
#امام_زمان
#ماه_شوال
🌸@topweb🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دونر کباب خوووونگی😍🤌
بچه ها به جرات میگم خیلیییی خیلی خوشمزه میشه دقیقا مثل بازاریش شاید آبدارتر واقعا میگم🤤
#آشپزی #آشپزخانه_بهترینها
#بهترینها
🌸@topweb🌸