eitaa logo
کــانــالـ بــابـ الــحــوائجـ اشـــعــار نــاب مداحی و مولودی ترکی و فارسی
3.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
209 فایل
《هدف از ایجاد این کانال : ارائه بهترین اشعار مداحی ،روضه،مرثیه ،مولودی و... برای دسترسی هر چه سریع شما ذاکرین آل الله می باشد .》 💠خادم کانال : 💠🎤کربلائی سعید سلطانی 🔰 💠جهت ارتباط بامدیر کانال به آیدی زیر مراجعه فرمائید ⇃⇂ @saeid1370 ______☆______
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(( )) آچ گوزون اویان انسان کُلّ مَن عَلیها فان ساتما عمریوی ارزان کُلّ مَن عَلیها فان گوزله اشتباه ائتمه عمریوی تباه ائتمه گلمیوب اله آسان کُلّ مَن عَلیها فان حقدن ائیلمه غفلت آزدی عمروده فرصت جان چیخوب گئدر بیر آن کُلّ مَن عَلیها فان حقی پایمال ائتمه عمریوی زوال ائتمه گوزله ائیلمه عصیان کُلّ مَن عَلیها فان بیرده ائیلمه غیبت وورما بیر کسه تهمت چوخ چتین اولار بهتان کُلّ مَن عَلیها فان صادق اول رفاقتده عادل اول قضاوتده حق اوزی قورار دیوان کُلّ مَن عَلیها فان تاپشوروب سنه قران غافل اولما ای انسان حقّیدن آپار فرمان کُلّ مَن عَلیها فان بئیله ائیلمه جولان ایتمه بیر کسی نالان تنگ اولار سنه میدان کُلّ مَن عَلیها فان هم گدا و هم دارا دون اولا وَ یا والا عاقبت اولار گریان کُلّ مَن علیها فان ایستَسَه حقِ سبحان عمریوه اولار پایان چون اوزی دییوب قرآن کُلّ مَن عَلیها فان وار ئولوم ، اونا خاطر اُول قیامته حاضر وار قاباقدا بیر طوفان کُلّ مَن عَلیها فان آچ گوزون گیلن شیدا حقیلن ائله سودا عمریوه وئرر پایان کُلّ مَن عَلیها فان اولماسا اگر خیرون درده دگمسه شعرون ائیله بو سوزه اذعان کُلّ مَن عَلیها فان ✍محمدرضاصادقی‌شیدا چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۱
🏴نوحه شهادت امام_جواد_علیه_السلام🏴 🎶سبک نسیمی جانفزا می آید گل ياس رضا پرپر شد در جوانى چونان مادر شد واويلا واويلا واويلا ميان حجره از پا افتاد بى کس و يارو تنها افتاد انقدر کف زدن نامردان تا که اقا ز اوا افتاد واويلا واويلا واويلا کو پدر بوسد اين لبها را بشنود ناله اى زهرا را دست و پا ميزنم لب تشنه بسته دشمن بر او درها را واويلا واويلا واويلا خون لبهاى او ميديدند براى ناله اش خنديدند تا برند پيکرش را تا بام ريسمان دور پا پيچيدند واويلا واويلا واويلا کبوترها که پر وا کردند سايه بانى مهيا کردند بعد از ان گريه بر جسمى که مانده بر خاک صحرا کردند واويلا واويلا واويلا نيزه از هر طرف بالا رفت بر سر نيزه ها سرها رفت بعد از ان ايه هاى قران اى خدا زير دست و پا رفت واويلا واويلا واويلا ✍قاسم_نعمتی
‍ شهادت امام جوادعلیه السلام ✅گریز به خانم رباب(س) یاران قورولوب بزم عزا عرش خداده آثار محن ظاهر اولوب ارض و سماده مهدی آقامیز آغلیور ئوزی جدی جواده بوغمده گرک سینه سینی داغلیا شیعه قاره گیینه،باشه ویروب،آغلیاشیعه ذی القعدآیینون آخری بیز قاره گیینوخ گوزیاشی توکوب گرد غم و یاسه بورونوخ قسمت اولا گر قبری,یوزی اوسته سورونوخ بو غمده یانان سینه ی پر سوز رضادی بو غمکدیه بانی غریب الغربادی ای شیعه ی اثنا عشر ای ملت ایران همت الیون حفظ اولونا عترت و قرآن نعمتدی بیزیم مملکته شاه خراسان بوگونده ولی قلبینی غم تیری بولوبدی گوزیاشی توکون شاهیمیزون اوغلی ئولوبدی هرکس که اولوبدور غمی دنیاده زیاده اولسون متوسل بو گجه باب مراده ویرسون قسم اول پادشهی اوغلی جواده صدق دلیله کیم اولا بو بزمیده حاضر البته وئرر حاجتینی اوغلونا خاطر من بنده ی شرمنده ی خلاق جلیلم بوشدور بو الیم سائلم و ابن سبیلم بودرگهه بیرعمریدی منتله دخیلم نه شاعرم و نوحه گر ونوحه سرایم من عاشق شوریده سر ابن رضایم اولاد نبی عالم عالمدی مسلم هر تک تکی اولموش بلی سر اللهه محرم یحیادی دین بوخبری زاده ی اکثم بیرگون من ئوزوم,زائریدیم قبر رسوله مشغول طوافیدیم ئوزوم قبر رسوله ناگاه گوزوم گوردی او دم ابن رضانی مشغول طوافیدی او مصداق معانی حیران ائلمیشدی حرکاتی عرفانی من ماتیدیم اوشهده اولان عزت وجاهه گیتدیم قاباقا عرض سلام ائتدیم او شاهه چوخ رٲفتیله رد سلام ائتدی اومولا عرض ایلدیم ای نابغه ی حکمت وتقوا سندن نچه مطلب سوروشوم اینجیمه اصلا باخدی منه حکمتله او والای خدابین من یاخشی بیلوردوم اوسوالات جوابین القصه نچه مساله من ایلدیم عنوان فی الفور جوابین بویوروب قویمادی نقصان گوردوم ئوزومی مور او مولانی سلیمان عرض ائتدیم آقا سنده اولان حکمته احسن سن تک آقا بیر عالم بجرن نهضته احسن ای معدن لطف وکرم و علم وفضیلت فخر ایلیه جک سن کیمی مولایه شریعت وارآیری سوالیم منه مانعدی خجالت بو مساله ده ماتم و حیرانم ئوزومده واللهی غرض یوخدی منیم صونکی سوزومده لبخند ویروب ائتدی بیان اول شه حق بین ای عالم گم کرده ره مذهب و آیین ویرم دیمه میش مساله نین فوری جوابین قویما اوره گونده قا لاچوخ درد و ملالون یحیی بیلورم شرح امامتدی سوالون حیرتده قالیب عرض ائلدیم ای شه خوبان اللهه قسم حق و حقیقت بویورورسان کیمدور دئ گوروم ایندی بیزه حجت دوران حضرت بویوروب من نبوی خوی و مرامم من حجت دورانم امام بن امامم بیر شاه که ایلردی ملائک اونا خدمت افسوس اونون قدرینی هیچ بولمدی امت ئوز همسری ایلوبدی اومولایه خیانت مسموم ایلدی زهر جفائیله جوادی قان آغلا که قالدی آتاسیز حضرت هادی زهریله الولاندی وجودی او امامون جنتده آچوب باشی باباسی حضرت یاسین عرش اهلی ایدوب نوحه اولوب فاطمه غمگین ئوز عورتینه ایتدی خطاب اول نبوی خو آخر نفسیمدی ئولورم ویر بیر ایچیم سو بیر لحظه بلادن بولوسن اولمادیم ایمن آخر نفسیمدی یانورام سوز عطشدن چوخ ناله ایدوب بن رضا دوشدی نفسدن سو گتدی کنیزین بیری رفع عطش ایتسون مانع اولوب اول کینه روش قویمادی گیتسون گوردی که دوشوب پیکری یوز اوسته ترابه بو عورت بی عاطفه لایقدی عذابه منیلر بئله عورت اولا قربان اوربابه اصغر آناسی همسریدی شاه زمانه درس شرف و عشق ویروب خیل زنانه یول سالدی اوگون قافله که وادی شامه گوز آلتی باخوردی اوخانم رأس امامه از بس اوتانوردی دیلی دونموردی کلامه ظاهرده چوخ آغلوردی دیردی بالا ایوای خلوتده ایدوب نوحه دیردی آقام ایوای شادی جهان سنسیز حسین اولسون حرامیم سنسن شرفیم صاحبیم اربابیم امامیم زینبدی منیم دهریده القو و مرامیم سنن صورا عمروم گچه جاخ غم سیاقیندا عهدیم بودی سن تک من ئولم گون قاباقندا مدینه ده غم هجرونده اشکریزم اوغول بو ایوه کیم گلوری فکر ایدور کنیزم اوغول گلوب گیدنلره یوخدور آندوران بو سوزی عروس فاطمیم عالمه عزیزم اوغول دیردی گل علی اصغرقرالدوب رنگیمی گونلر
🩸امام جواد علیه‌السلام در لحظات آخر عمر شریفشان با لبِ‌تشنه و بدنی مسموم، رو به کربلا نمودند و صدا زدند: «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» در نَقلی این‌گونه آمده است: وقتی که سمّ در بدن مبارک حضرت جوادالائمه علیه‌السلام اثر کرد، 📋 اِرتَعَشَتْ یَدُهُ و تَغَیَّرَ لَونُهُ و تَقَطَّعَتْ اَمعاؤُهُ. صارَ یَشعُرُ کَانَّمَا یُقَطَّعُ بِالسَّکاکینِ. ▪️دست مبارکش می‌لرزید، رنگش عوض شده بود و امعاء و احشاء او چنان پاره پاره شده بود که گویا کسی با تیغ آنها را تکه تکه کرده است! 📋 سَنَدَ ظَهرَهُ اِلیٰ الْحائِطِ عَطشانٌ فَیُنادِی جَدَّهُ الْحسینِ سَلامُ اللهِ علیهِ ▪️به دیوار تکیه داده بود و با لب تشنه جدش حسین علیه‌السلام را صدا می‌زد. 📋 ثُمَّ صارَ یَتَمایَلُ یُمنَةً و یُسرَیٰ مِن اَثَرِ ذٰلِکَ السَّمِ اِلیٰ اَن هَویٰ عَلیٰ الْاَرضِ ▪️ تعادلش را در اثر آن زهر، از دست داده بود و به راست و چپ، تاب می‌خورد تا اینکه بر زمین افتاد. 📋 و صَعِدَ اِلیٰ سَطحِ الدَّارِ و هو یَضطَرِبُ اِضطِراباً شَدیداً اِلیٰ اَن نادیٰ بِضعیفِ صَوتِهِ «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» و مازالَ کذلک حَتّیٰ قَضَیٰ نَحبَهُ ▪️ در حالی که در آشفتگی شدید به سر می‌برد، خودش را به پشت بام خانه رساند و با صدای ضعیف ندا داد: «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» و همین ذکر را بر لب داشت تا اینکه به شهادت رسید. 📚العبرة الساکتة، ج۲ ص۵۳۱ ✍ لب تشنه ز عمق جگرش می‌گفت:آه می‌سوخت به ظلمت غریبی چون ماه شد وِرد لبش لحظه‌ی آخر، ناگاه لا یَومَ کیَومکَ ابا عبدالله ...
🩸 خواستند جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را به زیر نور آفتاب گذارند؛ اما کبوترها سایبان آن جسم مطهر شدند... در نَقلی آمده است: 🥀 جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را در بالای بام خانه، سه روز در زیر آفتاب گذاشتند؛ اما کبوترها جمع شدند و بال‌های خود را چون سایبانی پهن نمودند تا نور آفتاب بر بدن مبارک آن حضرت نتابد. 📚انوار الشهادة؛ ص۴۱۵ ✍ آه یا جوادالائمه... ای کاش این کبوترها، غروب عاشورا بر جسم مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام‌ و شهدای کربلا نیز، سایبان می‌شدند... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم که «مقاتل» نوشته‌اند: 🥀 وقتی‌که بنی‌اسد بعد از سه روز آمدند و وضع اجساد مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام و شهدای کربلا را دیدند، بزرگ آنان گفت: 📋 كيفَ يكونُ لَكم دَفنُهم و مٰا فيكم مَنْ يَعرفُ مَن هٰذا و مَن هٰذا؟! ▪️چگونه ما می‌توانیم آن ها را دفن کنیم؟! ما از کجا می‌دانیم که هر جسد از آن کیست؟! 📋 و هُمْ كما تَرَونَ جُثَثٌ بِلا رُؤوسٍ، قَد غَيّرَتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ ▪️خودتان هم می‌بینید که این‌ها اجسادی هستند بدون سر؛ خاک و نور خورشید، وضعشان پریشان کرده و تغییر داده است. 📚مقتل الحسین علیه‌السلام؛ بحرالعلوم ، ص۴۶۶ 📝 مرغ بی بال و پر غمکدۀ بغدادیم روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم سال‌ها با جگر پاره چنین سر دادیم: ما عزادار دل خون جوادیم همه با دل خون شده مجنون جوادیم همه عرش را غربت او یکسره غمناک کند رخت مشکی به تن پهنۀ افلاک کند گریه بر روضۀ او، صاحب لولاک کند خواهری نیست که خون از لب او پاک کند اینکه پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است خاک عالم به سرم، گل پسر بوالحسن است مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است وسط خانۀ خود زهر چشیدن سخت است از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است نیست یک مرد، کمی یاری مظلوم دهد قطر‌ه‌ای آب به این تشنۀ مغموم دهد بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند غصه را در دل محزون شده تکثیر کند پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند خواست او را وسط حجره زمین‌گیر کند بی حیا بر جگر سوخته‌اش می‌‌خندید با کنیزان جلوی حجرۀ او می‌‌رقصید پسر شاه خراسان جگرش می‌‌سوزد از غم زهر جفا چشم ترش می‌‌سوزد دست و پا می‌‌زند و بال و پرش می‌‌سوزد وسط حجره، تن شعله‌ورش می‌‌سوزد باورم نیست که اینها به کمک برخیزند آب را پیش نگاهش به زمین می‌‌ریزند خوبی بام به این است مصیبت نکشد بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد آخر روضۀ او، کار به غارت نکشد تشنه جان داده، ولی در بدنش سر دارد صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده پیکرش در ته گودال لگدمال شده بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده شمر با خنجر خود وارد گودال شده ...
🩸جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را از بالای بامِ‌خانه بر زمین انداختند‌ و پیشانیِ آن حضرت شکست... در نقلی آمده است: 🥀 گویا خبر سایبان شدنِ کبوترها بر بدن مطهر إمام جواد علیه‌السلام، به گوش معتصم ملعون رسید و ترسید که این واقعه، اگر به گوش مردم برسد، بر علیه او شود؛ لذا به مأموران خود دستور داد به خانه امام جواد علیه‌السلام بروند؛ 📋 وَ قَد أمَرَهم اللّعینُ بِأنْ یَرمُوا جَسدَهُ مِن أعلَی السَّطحِ إلَی الأرضِ ▪️و به آن‌ها دستور داد که بر بام خانه روند ‌و جسد مطهر امام علیه‌السلام را از بالاترین نقطه پشت بام، بر روی زمین بیاندازند. 📋 و لمّا وَقعَ جَسدُهُ عَلَی الأرضِ وَقعَ عَلَی جَبینِهِ فَکُسِرَ ▪️وقتی که جنازه مطهر امام علیه‌السلام را از بالای پشت بام به زمین انداختند، با صورت به روی زمین افتاد و پیشانی آن حضرت شکست. 📚انوار الشهاده، ص۴۱۵ 📚العبرة الساکتة، ج۲ ص۵۳۰ 📚ناعی الطفّ، ص۵۶۸ ✍ آه یا جواد الائمه... چه کنیم که این مصیبت، خاطر ما را به همان ساعتی می‌کشاند که «مُقبل» آن ساعت دردناک را اینگونه سرود و «سیّد بن طاووس» اینگونه نوشت: ➖... ضعف و سُستی در اثر زخمها و جراحات بسیار، بر سیدالشهداء علیه‌السلام عارض شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر می‌آمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) ملعون با نیز‌ه‌ای بر پهلوی امام عليه‌السلام زد، 📜 فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ علیه‌السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَنِ. ▪️در این هنگام، سیدالشهداء علیه‌السلام از بالای اسب با گونه راست، بر زمین افتاد. 📚لهوف ص۱۹۳ 📝 ز دست خاتم پیغمبران نگین افتاد که جسم پاک تو از بام بر زمین افتاد از این غمت دل من رفت کربلا، دیدم بلتد مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
🩸 به مادرِ پسرت علی «علیه‌السلام» بگو برایت آب بیاورد ! در نقلی آمده است: 🥀 از آن زمان که کنیز امام جواد علیه‌السلام، (حضرت «سمانه» علیهاالسلام) امام هادی علیه‌السلام را به دنیا آورد و از آن طرف هم «امّ‌الفضل» ملعونه، از امام جواد علیه‌السلام باردار نشد، کینه‌ها و حسادت‌های او روز به روز نسبت به امام جواد علیه‌السلام و حضرت سمانه علیهاالسلام، شعله‌ور تر می‌شد. 🥀 تا اینکه با نقشه معتصم عباسی ملعون، دست به مسموم کردن امام جواد علیه‌السلام زد. وقتی که زهر را به إمام علیه‌السلام خوراند و مطمئن شد که دیگر حضرت به شهادت می‌رسد، در را بر روی امام علیه‌السلام بست و او را تنها در حجره قرار داد و خود پشت در نشست. 📋 و هو یُنادِی وا عَطَشَاه اُسقینی ماءً فَتَقولُ لَهُ نادِ اُمّ عَلِیّ إبنِکَ تَسقیکَ ماءً ▪️در حالی که امام علیه‌السلام ندای «واعطشاه» سر می‌داد و آب طلب می‌نمود، آن زن ملعونه از پشت در به إمام علیه‌السلام می‌گفت: مادر پسرت علی (مادر إمام هادی علیه‌السلام) را صدا بزن تا به تو آب برساند! 📚ناعی الطفّ،ص۵۶۸
🩸مُشت را بر خاک، می‌کوبیدی و می‌سوختی | هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی ... عبدالله بن رزين گوید: 🥀 من مجاور مدینه الرسول صلی‌الله‌علیه‌وآله بودم، و امام جواد علیه‌السلام را می‌دیدم که هر روز ظهر به مسجد می‌آمد و در صحن پیاده می‌شد و به طرف قبر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌رفت و بر او سلام می‌کرد. 📋 و يَرْجِعُ إِلَى بَيْتِ فَاطِمَة علیهاالسلام وَ يَخْلَعُ نَعْلَهُ فَيَقُومُ فَيُصَلِّي ▪️و بعد به محل خانه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بر می‌گشت و کفشهایش را بیرون می‌آورد و می‌ایستاد و نماز می‌خواند. 📚المناقب، ج۴، ص۳۹۵ 📌 زكریا بن آدم گوید: 📋 إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا إِذْ جِی‏ءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِكْرَ ▪️خدمت‏ امام رضا علیه‌السلام نشسته ‏بودم كه امام جواد علیه‌السلام را پیش او آوردند. سنّ آن حضرت از چهار سال كمتر بود. حضرت جواد علیه‌السلام دست هایش را بر زمین کوبید و سرش را به طرف آسمان ‏بلند كرد و در فكرى عمیق فرو رفت. 🔖امام رضا علیه‌السلام به ایشان فرمود: 📋 بِنَفْسِی! فَلِمَ طَالَ فِكْرُكَ ▪️جانم ‏فدایت! چرا فکرت طولانی شده است؟ 🔖 امام جواد علیه‌السلام فرمود: 📜 فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی‏ فَاطِمَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُذْرِیَنَّهُمَا ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً 👈 به آن بلاهایی که بر سر مادرم فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها آوردند، مى‌اندیشم. به خدا قسم آن دو نفر را از قبر خارج می‌کنم و به آتش می‌کشم و خاکسترشان را به باد می‌دهم و به دریا می‌ریزم. 📋 فَاسْتَدْنَاهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ قَالَ : بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتَ لَهَا یَعْنِی الْإِمَامَةَ ▪️در این هنگام، امام رضا علیه‌السلام او را در آغوش ‏كشید و میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت! به ‏راستى كه تو لایق امامت‏ هستى! 📚دلائل الامامه، ص۴۰ ✍ از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی بین چشمت، چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی مشت را بر خاک، می‌کوبیدی و می‌سوختی هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی در سرت رویای روزِ انتقامی سخت بود محشری سوزان به ذهنت قبلِ محشر داشتی روزگارت می‌گذشت و غصه‌هایت کم نشد بر دلت غم روی غم‌های مکرر داشتی بین شهری که پر از دشمن پر از خونخوار بود لااقل در خانه‌ات ای کاش، سنگر داشتی خانه آزادی‌ست؛ وقتی شهر، زندان می‌شود تو ولی در خانه زندانبانِ دیگر داشتی روی خاکِ حجره‌ات مظلوم، گیر آوردنت در کنارت کاش، خواهر یا برادر داشتی همسرت می‌ریخت، روی خاکِ حجره آب را لحظه‌ای که جای لب‌ها دیده‌‌ای تر داشتی تشنه جان دادی دَم آخر شبیه جدّ خود مثل او آیا به حنجر زخمِ خنجر داشتی ؟! قتلگاهت خانه‌ات شد؛ همسرت هم قاتلت حجره شد گودالت اما باز هم سر داشتی !
🩸 لعنت به شمر و امّ‌الفضل که نگذاشتند جرعه آبی به یک لب‌تشنه در گودالِ قتلگاه و یک لب‌تشنه در کنج حجرهٔ بغداد، برسد... در نَقلی آمده است: 🥀 وقتی که زهر در بدن شریف امام جواد علیه‌السلام، تشنگیِ فراوانی را به بار آورد و حضرت تقاضای آب نمود، امّ‌الفضل ملعونه در را به روی امام علیه‌السلام بست تا صدای «العطش» آن حضرت به گوش احدی نرسد. 🥀 در خانه کنیزکی صدای ناله‌های تشنگیِ إمام علیه‌السلام را شنید و دلش سوخت. ظرفی را آب کرد و به سمت حجره امام علیه‌السلام راه افتاد؛ اما امّ‌الفضل ملعونه در بین راه ظرف آب را از دستش گرفت و بر زمین ریخت. 📚منهاج البيان، ص١٨٢. ✍ آه یا جواد الائمه... این مصیبت، دل را به همان ساعتی می‌کشاند که هلال بن نافع گوید: 🥀 رفتم تا لحظات آخر عمر امام حسین علیه‌السلام را ببینم؛ به گودال قتلگاه رفتم. متوجه شدم لب‌های او تکان می‌خورَد؛گوش فرادادم تا بشنوم چه می‌گوید؛ طرز گفتار او از فرط تشنگی و ضعف، قابل شنیدن نبود. نزدیکتر رفتم؛ خوب که گوش فرا دادم ،شنیدم که می‌گوید: 📜 مُنُّوا عَلَی ٱبْنِ مُصطَفیٰ بِشَربَةٍ مِنَ الْماءِ ▪️با جرعه‌ای آب بر پسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله منّت گذارید! 📜 اُسقونی شَربَةً مِنَ الْماءِ لَقَد نَشَفَت کَبِدی مِنَ الظَماءِ ▪️مرا جرعه‌ای آب دهید که جگرم از تشنگی، آتش گرفته است. 🥀 هلال گوید: این جمله مرا تکان داد؛ دلم سوخت؛ رفتم ظرفی را پر از آب کردم و برگشتم. وقتی رسیدم، دیدم که شمر از گودال قتلگاه بیرون می‌آید اما لباسش را جمع کرده است. 🥀 گفت: ای هلال! کجا میروی و آب برای که می‌بری؟ گفتم: برای فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله. گفت: ای‌هلال‌! زحمت مکش؛ من او را سیراب کردم؛ ناگهان دامنش را کنار زد و سر بریده سیدالشهداء علیه‌السلام بیرون آورد و جلوی من گرفت... 📚الوقایع والحوادث، ج۳ ص۲۱۲ ✍ زهر گاهی چند سالی با جگر سر می‌‌کند رفته رفته مرغ روحت را کبوتر می‌‌کند گاه زهری در جگرها کار خنجر می‌‌کند قلب‌ها را پاره و جان را مکدّر می‌‌کند در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد مثل جدّت، لحظۀ آخر تو را لب تشنه کرد مثل جدّت، لحظۀ آخر تنت بی تاب شد تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد آب همچون کربلا در خانه‌ات نایاب شد ذکر لب‌هایت «علی این تشنه را دریاب» شد وقت مردن، جرعه آبی بر جگرها خوشتر است آب خوردن اصلاً از دست پسرها خوشتر است همچو بسمل! وای بر من، می‌‌زدی تو دست و پا هلهله می‌‌کرد دشمن، می‌‌زدی تو دست و پا در سرای خویش اصلاً، می‌‌زدی تو دست و پا بشکند دستان آن زن، می‌‌زدی تو دست و پا ای شب قدر رضا، قدر تو را نشناختند پیکرت را روی بام خانه‌ات انداختند سایه‌سار پیکرت، بال کبوتر‌های شهر گریه‌کن‌های غمت، چشمان مادر‌های شهر سینه‌زن‌‌های شما دستان خواهر‌های شهر پیکر تو دفن شد مانند پیکر‌های شهر کربلا امّا تنی عریان به روی خاک ماند داغ یک سینه‌زنی در سینۀ افلاک ماند