29.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ صحبتهای تکمیلی جانباز قطع نخاع مدافع حرم امیر حسین حاجی نصیری در خصوص علی دایی وجریان سلبریتی
در امتداد برنامه جهانآرا که ازشبکه افق پخش شد.
#امیر_حسین_حاجی_نصیری
@torraanj
#داستان_های_شگفت
درویشی تهی دست، از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و #خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.
@torraanj
#خنده_حلال😄😄😄
راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت .
دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .
دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!!
@torraanj
#سلام_امام_زمانم
از دستِ دوتا پایِ فلج خسته شديم
از راه دراز و بار کج خسته شديم
در عشق، هزار دستهگي افتاده ست
عَجِّل لِوَلیَّکَ الفَرَج! خسته شديم!
شاعر: #محمدحسین_ملکیان
@torraanj
#تـلنگـــر
♻️بهـلول هــارون را در حــمام دید و
گفت: به من یک دینار بدهڪاری
طلب خود را مــےخــواهــم.
هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام
خارج شوم منڪه اینجا عـریانم
و چــیزی ندارم بدهم.
بهلول گفت:
در روز #قیامت هم اینچنین عریان
و بیچیز خــواهــــے بود!!
👌پس طلبدنیا را تا زندهای بده
ڪه حمـام آخـرت گـرم اســت و
دستـتخــالـی
@torraanj
⭐️خودت را بند عادتها و باورهایت نکن
پادشاهی دو شاهین گرفت و آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند.
اما یکی از آنها از روی شاخهای که نشسته بود، پرواز نمیکرد. پادشاه اعلام کرد: هرکس شاهین را درمان کند، #پاداش خوبی میگیرد.
🔸کشاورزی موفق شد!
🔹پادشاه از او پرسید:
چگونه درمانش کردی؟
🔸کشاورز گفت:
شاخهای را که به آن وابسته شده بود، بریدم.
🔹گاهی اوقات باید شاخه عادتها و #باورهای_غلط را ببریم تا بتوانیم رها زندگی کنیم.
@torraanj
🌺☘ #امام_رضا (ع) فرمود:
«هر کس قبر مؤمنی را زیارت کند و سوره "انّا انزلناه" را هفت بار، بر قبر او بخواند، #خداوند او و صاحب قبر را می آمرزد».
📚صدوق من لا یحضره الفقیه، ، ج 1، ص 115، ح 40.صدوق، دارالأضواء، بیروت
☘از #امام_صادق (ع) سؤال شد:
زمانی که شخص بر قبر پدرش و قبر افراد دیگر اعم از این که نزدیک قبر پدرش باشند یا قبوری که دورتر هستند، حضور پیدا کند، آیا نفعی برای اهل قبور دارد؟
🌺امام(ع) فرمود:
«بله، حضور برای اهل قبور نفع دارد. همان طوری که برای شما هدیه ای آورند، شاد و خوشحال میشوید، آنها هم از حضور شما خوشحال میشوند»
📚میزان الحکمه، ج 2، ص 1200، ح 7988،نشر دارالحدیث، قم، 1416 ق
@torraanj
#یڪ_داستان_یڪ_پند
دعوا شده بود، آقا #امیر_المومنین (ع) رسید.
گفت: آقای قصاب ولش ڪن بزار بره.
گفت: به تو ربطی نداره.
گفت: ولش ڪن بزار بره.
به تو ربطی نداره.
دستشو برد بالا، محڪم گذاشت تو صورت علی(ع).
آقا سرشو انداخت پایین رفت.
مردم ریختن گفتن فهمیدی ڪیو زدی؟!
گفت: نه فضولی میڪرد زدمش.
گفتن: زدی تو گوش علی(ع)، خلیفه مسلمین.
ساتورو برداشت دستشو قطع ڪرد،
گفت: دستی ڪه بخوره تو صورت #علی (ع) دیگه مال من نیست... دستی ڪه بخوره تو صورت امام زمانم نباشه بهتره.....
#امام_زمان (عج) فرمود: هر موقع #گناه میڪنی یه سیلی تو صورت من میزنی.
📚بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴
الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸-۷۵۹
@torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام برانداز واقعی به برعندازهای الکی 😂
@torraanj
🖌نویسنده: سید حسین میرصادقی معروف به جمال میرصادقی نویسنده، مدرس و پژوهشگر است با بیش از هفتاد جلد کتاب رمان، داستان بلند،
📚خلاصه کتاب
نویسنده در مقدمهی کتاب، روایتهای واقعی از سه راوی مختلف را بیان کرده است که تجربههای متفاوتی از مرگ و آن سوی مرگ دارند. نویسنده با دوست خود، محمدحسین حاجیدهآبادی با هدف انسانشناسی سفرهایی به شهرها و روستاهای مختلف کشور ترتیب میدهند و قصه مردمان مختلف را ثبت و ضبط میکنند. در جریان همین سفرها با دو نفر روبهرو میشوند که ادعا میکنند تجربه مرگ دارند و قصه مُرده و زنده شدن خود را برای آنها تعریف میکنند. سالها بعد که نویسنده فراغ بالی مییابد؛ با کمک همان دوست خود به سراغ این موضوع میروند.
کار را از بیمارستانهای تهران شروع میکنند و سراغ کسانی که تجربه مرگ داشتند را میگیرند. افراد زیادی به آنها معرفی میشوند که همه، بدون استثنا، خاطرات جالبی برای گفتن داشتند، اما خیلی از خاطرات شبیه به یکدیگر بوده است. در این بین اشخاصی که قصه مرگشان را تعریف کردند، به سه دسته تقسیم میشوند: گروهی پس از خارج شدن از جسم خود، در تمام مدت داخل بیمارستان ماندهاند؛ برخی فراتر از محیط بیمارستان، بین مردم شهر شناور شدهاند و دسته سوم به جهانی ورای جهان زمینی کوچ کردهاند.
به طور کلی، کتاب تجربه سه نفر از افرادی است که شِمّههایی از عالم پسین را دیدهاند و روایت کردهاند.
جالب این است که اغلب کسانی هم که از تجربه مرگ خود گفتهاند، حاضر نشدند نامشان را فاش کنند.
@torraanj
#حاج_قاسمی_که_من_میشناسم
🖌 نویسندگان: علی شیرازی / سعید علامیان
سال 61 در حمدیهی اهواز، شروع دوستی رقم خورد. #قاسم_سلیمانی ، فرمانده تیپ ثارالله، سخنران بود و علی شیرازی، روحانی گردان #شهید باهنر، شنونده. همانجا عشق #حاج_قاسم به دلش نشست. فروردین 65 دوستی شکل همکاری به خود گرفت و حاجقاسم، مسئولیت تبلیغات لشکر را به علیشیرازی سپرد. پس از جنگ همراهی ادامه داشت تا اینکه در سال 1390 به خواست سردار سلیمانی، علیشیرازی مسئول نمایندگی ولیفقیه در نیروی قدس شد و هشتسال از پرفراز و نشیبترین روزهای جبهه مقاومت را با حاجقاسم همراه ماند. حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی در «حاج قاسمی که من میشناسم» خاطرات نزدیک به چهل سال رفاقت با شهید حاجقاسم سلیمانی را بازگو کرده است.
#گزیده
«از بیت رهبری میآمدیم بیرون. به سردار سلیمانی گفتم «بیا کاندیدای ریاستجمهوری بشو.». گفت «این را که میگویم، به مردم بگو. بگو من کاندیدای شهادتام؛ کاندیدای گلولهام؛ نه کاندیدای ریاستجمهوری.».!
@torraanj
#پنجرههای_تشنه
🖌نویسنده: مهدی قزلی
معرفی کتاب:
روزنوشت های انتقال ضریح جدید امام حسین علیه السلام از قم به کربلا
مرحوم حاج محمد دانش آشتیانی یکی از خیّرین قمی بود که بعد از فروپاشی نظام صدام راه عتبات را در پیش گرفت و خدمتگزار آستان مقدس معصومین مدفون در عراق شد؛ از بردن لوستر و فرش برای حرمهای ائمه گرفته تا برگزاری مراسم جشن و عزادارای در آنجا. رفتوآمدهای عاشقانهاش در این مسیر باب رفاقتی بین او و متولیان عراقی، بهویژه مسئولان حرم مطهر حضرت سیدالشهدا علیهالسلام گشود.
در سال ۱۳۸۴ حاج محمد از طریق دوستانش در آستان قدس حسینی مطلع شد که تولیت، به دلیل فرسودگی ضریح مطهر و تعدی متجاوزان بعثی به آن، قصد دارد ضریح جدیدی بسازد و جایگزین
ضریح فعلی کند.
«پنجرههای تشنه»، حاصل روایتگری مهدی قزلی از اتفاقی است که شاید هر صد سال یک بار رخ دهد. کتابی با «ادبیات ساده و بیغل و غش»، درست مانند تمام شخصیتها و کاراکترهایی که در صفحه صفحه کتاب میآیند و خود را به «ضریح حسین علیهالسلام» میرسانند و تبرک میجویند و میروند.
متن تقریظ #مقام_معظم_رهبری:
《بسماللهالرّحمنالرّحیم
این حسین کیست که عالم همه دیوانهى اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهى اوست .......
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکتهیاب خواندم.》
@torraanj
🟣 برای جذب محبت #مرد_ها «معشوقه» بمانید.
یکی از مهارتهایی که خانمهای متاهل باید بدانند، «معشوقهبودن» و «معشوقهماندن» است. یعنی اینکه شور و هیجان و نشاط روزهای اول ازدواج را حفظ کنید.
حتی اگر بیستسال هم از زندگی مشترکتان میگذرد، شما همان دختر خوشاخلاق و باروحیه باشید. به ظاهرتان توجه داشته باشید، همیشه آراسته و خوشبو باشید، حواستان به حال زندگی دونفرهتان باشد، و نبضش را در اختیار داشته باشید. اگر صاحب فرزند شدید، محبت و توجهتان به همسرتان کمرنگ نشده و به هیچ بهانهای رختخوابتان را جدا نکنید.
فراموش نکنید زندگی مشترک مانند یک گلدان است؛ به مراقبت و توجه دائمی نیاز دارد
@torraanj
#همسرداری
#خانمها_بدانند
💕از کارهای مثبت همسرتون قدردانی کنید
🌀بهش القا کنید که حمایت تون کنه
⭕️مثلا کسی بهتون حرفی زد و ناراحت شدیدبگید خوبه که تو رو دارم و میتونم همه سختی ها رو فراموش کنم
#سیاستهای_همسرانه
@torraanj