eitaa logo
خانه قرآن شهری ترنج بندرانزلی
437 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
30 فایل
۲۷ سال سابقه نشر و ترویج و اشاعه فرهنگ قرآنی. برگزاری محافل بزرگ قرآن کریم. برگزاری مجالس اهل بیت علیهم السلام ترنج ( تربیت. نیروی. جوان ) ارتباط با مدیر کانال، حسین رضوانی ۰۹۱۱۶۶۰۸۹۶۰ ۰۹۱۱۹۸۸۹۱۳۱ در پیام رسان ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کفــــــاره گنـــــ🔥ـــــاهان 🌸روایت شده از علیه السلام که فرمودند : 🔸 تبارک و تعالی میفرمایند: هیچ بنده گنهکاری را وارد نمیکنم ، مگر اینکه اورا به مرض و بیماری مبتلا میکنم تا گناهانش باشد و اگر گناهانش با آن بیماری پاک نشد و زیادتر از آن بود ، کسی را بر او مسلط میکنم که بر او ظلم کند تا کفاره گناهانش باشد، رزق و روزی اش را کم میکنم تا کفاره گناهانش باشد و اگر این نیز برای کفاره گناهانش کافی نبود جان گرفتن او را سخت میکنم و یا در بر او سخت میگیرم تا وقتی که بدون هیچ گناهی نزد من آید و اورا وارد بهشت کنم ، و اما کسی را که میخواهم وارد کنم ، او را صحیح و سالم میگذارم ، و رزق و روزی اش را زیاد مى کنم و جان دادن او را آسان می گردانم تا وقتیکه نزد من آید ، هیچ حسنه ای نداشته باشد ودر همان وقت او را وارد جهنم کنم✨ 📚مسندالرسول ج1 برگرفته شده از بحارالانوار ج 6 ص17 @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده (سلام الله علیها) به قربانخانی مادر شهید مدافع حرم، مجید قربانخانی: حضرت زهرا (س) به خواب مجید آمده بود و وعده داده بود که یک هفته پس از سفر به سوریه شهید می‌شوی. مجید از وقتی که این خواب را دید بیتاب شده بود. @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ صحبت‌های تکمیلی جانباز قطع‌ نخاع مدافع حرم امیر حسین حاجی‌ نصیری در خصوص علی دایی وجریان سلبریتی در امتداد برنامه جهان‌آرا که ازشبکه افق پخش شد. @torraanj
درویشی تهی‌‌ دست، از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست. @torraanj
😄😄😄 راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت . دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد . وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند . دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا ! رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!! @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از دستِ دوتا پایِ فلج خسته شديم از راه دراز و بار کج خسته شديم در عشق، هزار دسته‌گي افتاده‌ ست عَجِّل لِوَلیَّکَ الفَرَج! خسته شديم! شاعر: @torraanj
♻️بهـلول هــارون را در حــمام دید و گفت: به من یک دینار بدهڪاری طلب خود را مــےخــواهــم. هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام خارج شوم من‌ڪه این‌جا عـریانم و چــیزی ندارم بدهم. ​بهلول گفت: در روز هم این‌چنین عریان و بی‌چیز خــواهــــے بود!! 👌پس طلب‌دنیا را تا زنده‌ای بده ڪه حمـام آخـرت گـرم اســت و دستـت‌خــالـی @torraanj
⭐️خودت را بند عادت‌ها و باورهایت نکن پادشاهی دو شاهین گرفت و آن‌ها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند. اما یکی از آن‌ها از روی شاخه‌ای که نشسته بود، پرواز نمی‌کرد. پادشاه اعلام کرد: هرکس شاهین را درمان کند، خوبی می‌گیرد. 🔸کشاورزی موفق شد! 🔹پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟ 🔸کشاورز گفت: شاخه‌ای را که به آن وابسته شده بود، بریدم. 🔹گاهی اوقات باید شاخه عادت‌ها و را ببریم تا بتوانیم رها زندگی کنیم. @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_2755817693.mp3
5.33M
💐 🔻حاج آقا 🔻حضور علیه السلام در مجالس مذهبی @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺☘ (ع) فرمود: «هر کس قبر مؤمنی را زیارت کند و سوره "انّا انزلناه" را هفت بار، بر قبر او بخواند، او و صاحب قبر را می آمرزد». 📚صدوق من لا یحضره الفقیه، ، ج 1، ص 115، ح 40.صدوق، دارالأضواء، بیروت ☘از (ع) سؤال شد: زمانی که شخص بر قبر پدرش و قبر افراد دیگر اعم از این که نزدیک قبر پدرش باشند یا قبوری که دورتر هستند، حضور پیدا کند، آیا نفعی برای اهل قبور دارد؟ 🌺امام(ع) فرمود: «بله، حضور برای اهل قبور نفع دارد. همان طوری که برای شما هدیه‏ ای آورند، شاد و خوشحال می‏شوید، آن‏ها هم از حضور شما خوشحال می‏شوند» 📚میزان الحکمه، ج 2، ص 1200، ح 7988،نشر دارالحدیث، قم، 1416 ق @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعوا شده بود، آقا (ع) رسید. گفت: آقای قصاب ولش ڪن بزار بره. گفت: به تو ربطی نداره. گفت: ولش ڪن بزار بره. به تو ربطی نداره. دستشو برد بالا، محڪم گذاشت تو صورت علی(ع). آقا سرشو انداخت پایین رفت. مردم ریختن گفتن فهمیدی ڪیو زدی؟! گفت: نه فضولی میڪرد زدمش. گفتن: زدی تو گوش علی(ع)، خلیفه مسلمین. ساتورو برداشت دستشو قطع ڪرد، گفت: دستی ڪه بخوره تو صورت (ع) دیگه مال من نیست... دستی ڪه بخوره تو صورت امام زمانم نباشه بهتره..... (عج) فرمود: هر موقع میڪنی یه سیلی تو صورت من میزنی. 📚بحارالانوار ج۴۱، ص ۲۰۳-۲۰۴ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۵۸-۷۵۹ @torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌نویسنده: سید حسین میرصادقی معروف ‌به جمال میرصادقی نویسنده، مدرس و پژوهشگر است با بیش از هفتاد جلد کتاب رمان، داستان بلند، 📚خلاصه کتاب نویسنده در مقدمه‌ی کتاب، روایت‌های واقعی از سه راوی مختلف را بیان کرده است که تجربه‌های متفاوتی از مرگ و آن سوی مرگ دارند. نویسنده با دوست خود، محمدحسین حاجی‌ده‌آبادی با هدف انسان‌شناسی سفرهایی به شهرها و روستاهای مختلف کشور ترتیب می‌دهند و قصه مردمان مختلف را ثبت و ضبط می‌کنند. در جریان همین سفرها با دو نفر روبه‌رو می‌شوند که ادعا می‌کنند تجربه مرگ دارند و قصه مُرده و زنده شدن خود را برای آن‌ها تعریف می‌کنند. سال‌ها بعد که نویسنده فراغ بالی می‌یابد؛ با کمک همان دوست خود به سراغ این موضوع می‌روند. کار را از بیمارستان‌های تهران شروع می‌کنند و سراغ کسانی که تجربه مرگ داشتند را می‌گیرند. افراد زیادی به آن‌ها معرفی می‌شوند که همه، بدون استثنا، خاطرات جالبی برای گفتن داشتند، اما خیلی از خاطرات شبیه به یکدیگر بوده است. در این بین اشخاصی که قصه مرگشان را تعریف کردند، به سه دسته تقسیم می‌شوند: گروهی پس از خارج شدن از جسم خود، در تمام مدت داخل بیمارستان مانده‌اند؛ برخی فراتر از محیط بیمارستان، بین مردم شهر شناور شده‌اند و دسته سوم به جهانی ورای جهان زمینی کوچ کرده‌اند.  به طور کلی، کتاب تجربه سه نفر از افرادی است که شِمّه‌هایی از عالم پسین را دیده‌اند و روایت کرده‌اند. جالب این است که اغلب کسانی هم که از تجربه مرگ خود گفته‌اند، حاضر نشدند نامشان را فاش کنند. @torraanj