هدایت شده از حرمان و وصال
#آمریکایی_شدن (۳)
و در انتهای متن هم هرچند نویسنده به صورت مستقیم به پایان قرن آمریکایی در قرن بیست اشاره نمیکند اما به صراحت این را میگوید که:
«قرن ۲۱ دیگر قرن آمریکایی نیست بلکه یک قرن جهانی است و شاید فقط برخی قوانین از طرف کاخ سفید دیکته خواهد شد.»
با تمام این مسائل به نظرم رسید که مطرح کردن افول آمریکا تنها یک موضوع ساده از سر احساس نبود...
سالهاست که این موضوع مورد بررسی قرار گرفته است.
اما فقط یک «عالِم» توانست آن را با صدای بلند به گوش جهان برساند.
https://farsi.khamenei.ir/usa-decline/
#تایتانیک
_
@Herman_vesal
یورگن تودنهوفر نویسنده معروف اثر "ده روز در میان #داعش" و سیاستمدار سابق حزب دموکرات #مسیحی آلمان که قبلآ به همراه پسر خود به ایران سفر کرده بود و با برخی از مقامات ایرانی نیز دیدار داشت. در صفحه اینستاگرام خود نوشته بود:
درود از تهران! ما حتی توانستیم #کلیساها، صومعهها و مساجد را ببینیم. ایران از آنچه خیلی ها فکر می کنند، متفاوت تر است.
صمیمیتی که دیروز #یهودیان، #مسیحیان و مسلمانان در اماکن خود نشان دادند، (ما را) تحت تاثیر قرار داد. کشوری بی نظیر!
ژان شاردن (Jean Chardin) جواهرفروش و جهانگرد فرانسوی بود که کتاب ۱۰ جلدی او سفرهای سِر ژان شاردن؛ به عنوان یکی از بهترینِ کارهای پژوهشگران غربی دربارهٔ ایران و خاور نزدیک برشمرده میشود.
وی سه مسافرت طولانی مدت به ایران داشت و لقب «تاجرشاه» را از شاه عباس دوّم دریافت کرد.
او در سفرنامه اش می نویسد:
«تمایل شدیدی که به شناختن ایران و به نوشتن سفرنامههای دقیق و صحیح راجع به آن داشتم مرا واداشت تا در این مدت به اندازهی امکان و با کمال جدیت به تحصیل زبان فارسی و به شناسایی دقیق آداب و رسوم مردم این کشور بپردازم، از این رو مرتباً به دربار و دیوانخانه مراجعه کردم، با بزرگان و دانشمندان به گفتوگو پرداختم و خلاصه در کشوری مانند ایران که هم از لحاظ بعد مکانی و هم از نظر عادات و رسوم برای ما دنیای جدیدی است آنچه را ممکن بود حس کنجکاوی ما اروپاییان را برانگیزد به دقت بررسی کردم و برای شناسایی آنچه مربوط به ایران است به قدری دقت کردم و به اندازهای رنج بردم که بدون اغراق میتوانم ادعا نمایم که مثلاً شهر اصفهان را بیش از لندن میشناسم در صورتی که بیش از 26 سال در شهر اخیر به سر بردهام و همچنین زبان فارسی را درست مانند زبان انگلیسی و تقریباً مانند فرانسه صحبت میکنم.» (سفرنامه شاردن، ص 2-3)
ایرانیان در خرج کردن دارایی خویش از همه جهانیان پیشی گرفته اند؛ در اندیشه فردای خود نیستند، هرچه پول از هر راه به دستشان بیفتد در مدتی کوتاه مصرف می کنند و اصولا طرز اندوختن مال و فوایدش را نمی دانند، فی المثل اگر پادشاه پنجاه هزار یا صد هزار لیور به کسی ببخشد یا از جایی دیگر چنین مبلغ گزافی حاصلش شود، در مدتی کمتر از پانزده روز همه آن پول ها ر ا صرف تهیه لوازم تجمل و لذت جویی، خریدن کنیز و غلام، اثاثه گرانبها، لباس های سنگین قیمت و امثال آن می کند. هرگز به عواقب سوء کار نادرست و زیانبارش نمی اندیشد و این خیال در خاطرش نمی گذرد که اگر از نو چنین پول گزاف و بادآورده به دستش نرسد پایان کارش چه خواهد بود.
از این رو بی گمان پس از سپری شدن دو یا سه ماه دیده می شود که همان شخص ناچار می شود تمام آنچه را که از سر هوس خریده بر اثر استیصال و شدت نیازمندی یکان یکان بفروشد؛ ابتدا اسب ها، سپس غلامانش را می فروشد، بعد نوکرانش را رها می کند و در آخر حتی لباس هایش را به معرض فروش می گذارد و من هزار بار نظایر این اتفاقات را به چشم خود دیده ام و شگفت انگیزترین این وقایع اینکه خواجه ای بود که ۱۰ سال فراش باشی خلوت پادشاه و از جمله مقربان و صاحب اعتبار و قدرت بود. همه بزرگان به فرمانش بودند. هرچه می خواست می کرد و دارایی و ثروت بسیار اندوخت. مگر به جهتی پادشاه بر او خشم گرفت، وی را از درگاه راند، اما اموالش را مصادره نکرد. دو ماه پس از این حادثه فراش باشی معزول بر اثر زیاده روی در خرج کردن نقدینه اش را از دست داد و ناگزیر به وامخواهی شد.
از جمله خصایص عالیه ایرانیان دوستداری و مردمی و مهربانی آنان نسبت به افراد خارجی است. پذیرایی و حمایتی که از بیگانگان می کنند، میهمان نوازی ای که بی تفاوت نسبت به افراد هر مملکت به عمل می آورند و مراعاتی که حتی درباره کسانی که پیرو مذهب باطلی هستند به جا می آورند به راستی اعجاب انگیز و درخور تحسین و آفرین است. مردم ایران درباره مذاهب دیگر بسیار آسانگیر و اهل تسامح و تساهل اند. حتی اگر کسی به دین ایشان گرویده باشد و پس از مدتی بخواهد به مذهب اول خود برگردد، بر وی سخت نمی گیرند و حتی صدر یا پیشوای دین برای اطمینان خاطرش سندی که دال بر معاودت وی به دین اولیه اش است به دستش می دهد و در آن اشاره به الحاد وی می کند زیرا از دین برگشتگان را ملحد یا مرتد می گویند و نسبت دادن ارتداد به کسی به زعم ایرانیان بدترین توهین و بی حرمتی است.
- منبع: شاردن، ژان (۱۳۷۴). سفرنامه شاردن، متن کامل. پنج جلد. ترجمه اقبال یغمایی. تهران: توس.
هدایت شده از تا انتهای افق
نظم. نظم. نظم
گمان نکنم حتی یک نفر پیدا شود که بگوید نظم در سرعت گرفتن پیشرفت انسان و جامعه نقش ندارد.
نظم، همان داشتن برنامه و مدیریت زمان برای انجام کارهاست.
هرچقدر کارها با نظم بیشتری انجام شود، طبیعتا عملکرد افزایش پیدا می کند و کارهای بیشتری به شکل سریعتر انجام میشود و اینگونه میشود که پیشرفت شکل میگیرد.
آنچه هم در #فرانسه هم در #هلند به شکل جدی تجربه کردم نظم در انجام امور بود.
تمام کارهای اداری با وقت قبلی انجام میشود. و شما رأس ساعت تعیین شده باید به مرکزی که برای شما وقت تعیین کردهاند برسید تا کارتان انجام شود. ازدحام و صف رخ نمیدهد و عموما اتلاف وقتی پیش نمیآید و در یک زمان مشخص کار انجام میشود.
بارها از این نظم لذت بردم، درس گرفتم و آثارش را دیدهام. در زندگی بکاربستهام و از آن بهره بردهام.
در #کشورم_ایران این نکته بیاندازه ضروری است. کشوری که افق #تمدن_نوین_اسلامی دارد باید در گام اول اولین وصیت امام خود - اوصیکم به تقوالله و نظم امرکم - را در جای جای کشور خود اجرایی کند.
تک تک افراد، چه در برنامه زمانی فردی خود، چه اجتماعی باید با دقت و وسواس، متعهد به حفظ نظم تا تحقق این آرمان بلند بشوند.
اینکه تعیین وقت قبلی در عموم کارهای اداری معنی نداشته باشد. تراکم جمعیت و اتلاف وقت زیاد شود. مجموعه ای سر ساعت باز نشود. مجموعه دیگری که باز شده، مسئول اصلی مهر و امضاء اش نیامده باشد و وقتی بپرسیم بگویند نمیدانیم کی میآید... اینها همه سرعت پیشرفت کشورم را کند میکند.
برای حل این مسأله، هم به تعهد شخصی نیاز است هم به آموزش، هم امر به این معروف مهم و هم نهی همگانی از عدم رعایت این ضرورت پر اهمیت.
🌱 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه و هلند
@ninfrance
🔴 آلودگی هوا، چهارمین علت مهم مرگ زودرس در دنیا
🔹آلودگی هوا سالانه عامل مرگ میلیونها نفر در جهان است. در این بین غلظت ذرات معلق کمتر از ۲.۵ میکرون - که از خطرناکترین آلایندههای هوا است - سبب آسیب رسیدن به دستگاه قلبی -عروقی بدن، حملات قلبی و بروز سکته میشود.
🔹آلودگی هوا امروزه بهعنوان بزرگترین مخاطره زیست محیطی برای سلامت جوامع معرفی شده است همچنین در یک تخمین کلی آلودگی هوا عامل سالانه بیش از ۷ میلیون مرگ زودرس در جهان است و آن را بهعنوان چهارمین علت مهم مرگ زودرس در دنیا میشناسند.
📘 *کتابی که مرگ غرب را پیش بینی کرد*
▪️حسین رویوران
🔻“ *مرگ غرب* ” یک آرزو نیست و یک شعار نیز نمی تواند باشد و اگرچه شرق تحت سلطه با نظام غربی سلطه گر اختلاف سیاسی دارد اما هیچگاه آرزوی مرگ جامعه آن را ندارد. *“مرگ غرب نام کتابی است که یک نویسنده سرشناس آمریکایی نوشته و به این جامعه هشدار داده که اگر به زودی، انقلاب فرهنگی در این جامعه صورت نگیرد چیزی جز مرگ در انتظار آن نخواهد بود.*
نویسنده این کتاب پاتریک جی کانن است که یک نویسنده سیاسی سرشناس امریکایی است که حداقل مشاور سه رئیس جمهور بوده و چندین کتاب تاکنون به چاپ رسانده است مانند” روز محاسبه”، “وضعیت اضطراری”، “زمانیکه کار درست گناه جلوه می کند”. او اخیرا کتابی تحت عنوان “مرگ غرب” نوشته که به پر تیراژ ترین کتاب سال امریکا تبدیل شده است. اهمیت این کتاب در این است که نویسنده آن یک فرد معمولی ناشناخته و دور از درک شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نیست بلکه کسی که هم اکنون در چندین روزنامه پر فروش آمریکا ستون ثابت دارد و سه برنامه معروف سیاسی در دو شبکه مشهور آمریکایی مانند “سی بی اس” و شبکه ” سی ان ان” دارد و به عنوان یکی از مهمترین نخبگان این کشور شمره می شود.
اهمیت نوشتن این مقاله مختصر از کتاب مرگ غرب به خاطر آن است که نویسنده با شناخت دقیق از جوامع غربی تحلیلی عمیق در باره تحولات آتی این کشورها ارائه داده است. او می گوید هم اکنون دو مرگ مرتبط با یکدیگر در افق غرب پدیدار شده است. *مرگ اخلاقی* که همه مرزهای ارزشهای تربیتی ، اخلاقی وسنتی را زیر پا گذاشته است. و *مرگ دمگرافی یا جمعیتی* است که گزارش های دولتی آن را کاملا و بدون روتوش منعکس می کنند و واقعیت های تلخی را نمایان می سازند. این بدان معنی است که نیروی کار در این کشورها در حال اضمحلال و دچار نوعی پیری گردیده است و هیچ راه حلی جز استفاده بیشتر از مهاجران جوان دیگر کشورها در پیش ندارد مگر اینکه این جوامع به یک انقلاب فرهنگی دست بزنند که در آن ارزشهای اخلاقی را زنده کنند و این جوامع به جایگاه واقعی خود برگردند. *او می گوید مرگ در پیش روی غرب یک مرگ وحشتناک و ترسناک است زیرا نتیجه یک بیماری است که خود این جوامع آن را ساخته و به عنوان سبک زندگی انتخاب کرده اند و نه به علت حمله خارجی و یا شکست نظامی است .* این مرگ از بیماری طاعون که در قرن چهاردهم میلادی که غرب را در بر گرفت و بیش از نیمی از جمعیت آن را از بین برد بسیار بدتر است. در حال حاضر وبای جدید جوانان غرب را می کشد و غرب به ویژه اروپا را به به قاره سالمندان تبدیل می کند. این یک داستان یا حدس زیرکانه یا نظریه های اثبات نشده علمی نیست بلکه واقعیتی است که هر انسان متفکر را دچار شوک می کند به ویژه زمانیکه زبان آمار به حرف در می آید.
بر اساس آمار های جدید در صد باروری در اروپا معادل یک فرزند برای هر یک خانواده متشکل از زن و شوهر است در حالیکه برای استمرار یک جامعه حداقل به کمی بیش از دو فرزند نیاز است. امروز و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۰ اروپا ۷۲۸ میلیون نفر جمعیت داشت و اینها تا پایان این قرن به ۲۰۷ میلیون خواهند رسید یعنی کمتر از یک سوم و زمانیکه اروپا با کاهش شدید جمعیت روبروست، کشورهایی مانند هند، چین، جهان سوم و امریکای لاتین با یک انفجار جمعیتی روبرو هستند که سالانه ۸۰ میلیون نفر به جمعیت آنها اضافه می گردد و تا سال ۲۰۵۰ احتمال داده می شود که جمعیت جهان چهار میلیارد اضافه گردد و *این کابوسی است که غرب را به وحشت درآورده است* زیرا با موج مهاجرت به اروپا، این قاره دچاردگرگونی جمعیتی خواهد شد و اروپا در نهایت با مرور زمان و نه چندان دور به مالکیت مهاجران در خواهد آمد. عددها، زمانی ترسناک تر می شود که شما جهان پس از ۵۰ سال را تصور کنید. در آلمان جمعیت از ۸۲ میلیون به ۵۹ میلیون کاهش می یابد که بیش از یک سوم آنها بالای ۶۵ سال خواهند بود. و ایتالیا که فعلا جمعیت آن ۵۷ میلیون است به ۴۱ میلیون خواهد رسید که چهل در صد آنها از افراد بالای ۶۵ سال خواهد بود. در اسپانیا کاهش جمعیت به میزان %۲۵ خواهد بود و در روسیه که در حال حاضر ۱۴۲ میلیون جمعیت دارد به ۱۱۴ میلیون کاهش خواهند یافت. البته *ژاپن نیز به علت تبعیت از فرهنگ و سبک زندگی غربی نیز دچار همان عوارض خواهد شد.* درصد تولد یافتگان در حال حاضر در این کشور پنجاه در صد وضعیت سال ۱۹۵۰ است و جمعیت ژاپن از ۱۲۷ به ۱۰۴ میلیون نفر در سال ۲۰۵۰ کاهش خواهد یافت. این کاهش جمعیت ها ، زوال تدریجی و سناریوی بسیار ترسناکی است که اغاز شده است ولی پرسش این است که چرا این سناریودر حال اتفاق است.
👇👇👇👇
👇👇👇👇👇
جوامع اروپایی سالهاست که با پذیرش *کاهش باروری* ، مرگ تدریجی خود را با بی تفاوتی پذیرفته اند و *این مرگ در نتیجه انتخاب های فکری و فرهنگی جوامع غرب است .* مرگ بیولوژیک نتیجه مرگ ارزشها و پایبندی فرهنگی در غرب است. *از هم پاشیده شدن خانواده و از بین رفتن فرهنگ دینی علت اصلی این پدیده است که در گذشته مانند سدی در مقابل سقط جنین و دنیا طلبی و بی بند و باری جنسی عمل می کرد.* همچنین تبلیغ روابط نا سالم جنسی در پرتو شعار احترام به آزادیهای فردی به ویرانسازی هسته اولیه جامعه غربی یعنی خانواده کمک کرد. زبان اعداد در این فرایند وحشتناک است. سقط جنین در امریکا به عنوان نمونه از ۶۰۰۰ در سال ۱۹۷۵ که این عمل از لحاظ قانونی مجاز شمرده شد هم اکنون به ۵/۱ میلیون در سال رسیده است و در صد فرزندان بدون پدر از ۲۵% از کل جمعیت فراتر رفته و یک سوم فرزندان امریکا در خانه های والدین غیر واقعی خود زندگی می کنند . شاخص دیگر که بسیار خطرناک است در صد *خودکشی* در امریکاست که اکنون به سه برابر سال ۱۹۶۰ رسیده است و در صد معتادان و نه کسانی که از *مواد مخدر* در امریکا استفاده می کند، از شش میلیون فراتر رفته است ( البته تعداد کسانی که در نتیجه وفور سلاح و تیر اندازی های با دلیل و بی دلیل باید به این ارقام اضافه گردد). همچنین *کاهش ازدواج* در ایالات متحده امریکا و گسترش ارتباط جنسی خارج از کانون ازدواج همچنان ادامه دارد.
البته در جامعه ای که ارتباط جنسی در آن کاملا آزاد است و مقررات ظالمانه در آن اعمال می شود که نیمی از ثروت مرد را در صورت طلاق به زن می بخشد به اوج خود رسانده است. در چنین جامعه ای انسانها بر اساس غریزه و شهوت و نه عقل و حکمت رفتار می کنند. یعنی زن بر اساس نیاز جنسی عمل می کند و نه بر اساس نیازهای روانی تکامل دو جنس و تکیه کردن به یکدیگر برای ساختن و تربیت کردن نسل آینده یک جامعه.
پدیده ی هم جنس بازی در غرب نیز متاسفانه به جایی رسیده است که هرگز قابل تصور نبود و آنچه تصورش در گذشته ناممکن بود الان در حال اتفاق است. یک زن مانند هیلاری کلینتون که روزی بانوی نخست امریکا بود و یک دوره وزیر خارجه این کشور و نامزد انتخابات ریاست جمهوری از طرف حزب دمکرات امریکا بود و یکی از الگوهای اجتماعی در این کشور شمرده می شود چگونه در تظاهرات هم جنس گرایان شرکت می کند و در مصاحبه تلویزیونی همبستکی خود با آنها اعلام و اظهار درک این رفتار ناهنجار این قشر از جامعه امریکا می کند. آیا این یک فاجعه نیست.
🔻 در پایان آقای بو کانن در جمع بندی کتاب خود می نویسد *این آمارها شاخص های یک جامعه پست است و یک تمدن در حال احتضار است و کشوری که چنین شرایطی دارد به هیچ وجه نمی تواند آزاد باشد زیرا بدون فضیلت آزادی معنی پیدا نمیکند و فضیلت به دور از ایمان هیچگاه شکل نمی گیرد .*
🔵 فغان استاد مطهری از روحیه تنگنظری مذهبی که علیرغم انقراض خوارج باقی ماند
🔹 خوارج مردمی تنگنظر و کوتهدید بودند. در افقی بسیار پست فکر میکردند. اسلام و مسلمانی را در چهاردیواری اندیشههای محدود خود محصور کرده بودند. مانند همه کوتهنظران دیگر مدعی بودند که همه بد میفهمند و یا اصلاً نمیفهمند و همگان راه خطا میروند و همه جهنمی هستند.
🔸 این گونه کوتهنظران اول کاری که میکنند این است که تنگ نظری خود را به صورت یک عقیده دینی درمیآورند، رحمت خدا را محدود میکنند، خداوند را همواره بر کرسی غضب مینشانند و منتظر اینکه از بندهاش لغزشی پیدا شود و به عذاب ابد کشیده شود...
🔹 تنگنظری مذهبی از خصیصههای خوارج است اما امروز آن را باز در جامعه اسلامی میبینیم. این همان است که گفتیم خوارج شعارشان از بین رفته و مرده است اما روح مذهبشان کم و بیش در میان بعضی افراد و طبقات همچنان زنده و باقی است.
🔸 بعضی از خشک مغزان را میبینیم که جز خود و عدهای بسیار معدود مانند خود، همه مردم جهان را با دید کفر و الحاد مینگرند و دایره اسلام و مسلمانی را بسیار محدود خیال میکنند.
📒 استاد مطهری، جاذبه و دافعه علی علیه السلام، ص۱۳۹
🔵 تصوری ناقص و رایج درباره دلیل انفاق به دیگران
🔸ممکن است برخی گمان کنند که انفاق تنها فلسفهاش پر شدن خلأهای اجتماعی است، و لذا میگویند اگر این مسئله را حکومت و دولت به عهده بگیرد و با سازمانهایی که تشکیل میدهد مشکلات فقر و مسکنت را حل نماید، دیگر نیازی نیست که به صورت انفاقهای فردی انجام گیرد.
🔹ولی اینچنین نیست، یعنی انفاق فلسفهاش تنها پر شدن خلأها نیست، بلکه رابطهای با «ساخته شدن» دارد. اینکه انسان چیزی داشته باشد و از خود جدا کند و مظهر رحمانیت پروردگار بشود، نقش بزرگی در ساختن انسان دارد.
🔸 عطوفت که از ماده عطف است - یعنی تمایل و توجه به دیگران، با دیگران یکی شدن و دل به جای دل آنها نهادن - خود هدف است، هدفی اساسی و قابل اهمیت. اگر چنین مفهومی در جامعه نباشد، عیناً مثل آن است که در محیط خانواده محبت و عطوفت مفقود گردد و به جایش مؤسسات تربیتی تشکیل شود.
📝 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۲، ص۶۷