من بدبين بودم. بعد از آن همه مدت در سايه ماندن، به اين صورت زير آبشارى از نور فرو رفتن، تأثير مضحكى روى آدم مىگذارد؛ در مورد من كه يك جور ديوانگی اضافه بر ديوانگیهاى خودم در من ايجاد مى كرد.
صدايم كن. نه به نامى كه مىشناسىام، به نامى كه مىدانى. و یک بار برايت گفتهام، هر زمان كه آرام نبودى، آرام صدايم كن. در كنج ديوار اتاقت جوانه خواهم زد.