eitaa logo
مکتوباتِ‌پروین.
144 دنبال‌کننده
29 عکس
4 ویدیو
0 فایل
دفترچهٔ خاطرات اِلی . - با لبخند وارد شوید . و چاي میل کنید ☕ . * اگه وقت‌تون گرفته میشه راحت‌باش ، اینجا رو ترک کن‌ . کپی؟ نه بابا جآن . -مهوانِ عزیز ؟ رفیقِ‌شفیق: @mahvanemoon
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز حوالی عصر ، تمام قبرستان‌ِ شهر را به دنبال تو گشتم ، یک دختر محزون با چشمانی غم‌زده و پالتو ای مشکی که در میان انسان‌هایِ اطراف گم گشته بود ! درست به یاد دارم که آسمان هم مانند دل من ابری بود و آرام آرام چنان که کسی از ماجرای رفتنت بوی نبرَد برای خود آهسته اشک می‌ریخت و با نوای صدایش مرا دلداری میداد . دلم می‌خواست گریه و شیون از سر گیرم و خود را بر زمین گرم کوبم ، اما چه سود ؟ تو مگر بازمی‌گشتی ؟ قطره‌های اشک‌ بی‌پروا بر روی رخسارم می‌ریزند ، اشک‌هایم مزاحم دیدم میشوند و نمی‌گذارند سنگِ سفید بر روی جنازهٔ بی‌جانت را بنگرم، نامِ زیبایت بر رویش خودنمایی میکند . نگاهم را به پایین میکشم تاریخ اولین نگاهت به این جهانِ ظالم ذکر شده‌است ، آه چشمم به تاریخ آخرین وداع‌ات میفتد همان روز که از یادم رفت تو را در آغوش بگیرم .. - مکتوب‌ شده‌ در تاریخِ [ بیست‌و‌سهٔ‌دوازدهِ‌صفر‌سه . ]
حرف‌هایم نه ، دیگر صدایم رو به اتمام بود .
آشفته‌ام همانند اسفند که معشوقهٔ زمستان است ، اما همه میخواهند دست او را در دست بهار بگذارند .
* امروز بیست‌وپنج‌اسفندماه روز یادبود [ بزرگوار پروین‌اعتصامیِ ]
و گریستم به یاد تمام رویا‌هایی که تا می‌خواستیم نوازششان کنیم پژمردند .
فرفری موی غزل‌ساز منی.
حق با مامان بود که می‌گفت " مراقب باش رابطهٔ دوستی خاک نگیره ، کم‌رنگ بشه ولی خاک نگیره ناراحتی و دلخوری پیش بیاد ولی خاک نگیره، یه مدت دور باشین ولی خاک نگیره، حالتون بد باشه ولی خاک نگیره که اگه خاک بگیره و گرد و غبار روزگار بشینه روش دیگه پاک نمیشه. "
موضوع بر سر امید بود چیزی مقدس‌تر از زندگی - شانه‌هایم میلرزند اما چه جانانه در برابر اندوه مقاومت میکنم ! دستانم دیگر توانِ تحمل این خروار از امید و آرزو را ندارند ، انگشتانم یکدیگر را رها میکنند و هرچه در دستم امید جمع کرده بودم به زمین می‌ریزد ، پا به فرار می‌گذارم و همراه خود اندکی امید باقی مانده را می‌برم ، هنوز دلم روشن است این مقدار امید به کارم بیاید ..
از اول که اینجا اینجوری نبود، قدیما دو ، سه تا مهربون بود که هوامون و داشته باشه.
هدایت شده از سبز کوچكِ من.
و اما آخرین و مهم ترین تقدیمیِ 1403. خب بهارنارنجِ جانم، حقیقتا کاملا یهویی قسمت شد که سال تحویل رو در کنار حرم امام حسین جانم باشم و توفیق زیارت ایشون برایِ چندمین بار نسیب این بنده ی حقیر بشه، از اونجایی که طبق معمول دلم نمیاد که این ذوق رو با شما شریك نشم، ترجیح دادم یه تقدیمی کوچولؤ بزارم تا موقع تحویل سال از شما و چنلتون جلوی حرم یاد کنم و انشاالله که شرمنده ی کسی نشم : ) برایِ شرکت در این تقدیمی فقط کافیهٔ این پیامُ داخل چنلتون فور کنید و در نهایت تگتون رو برایِ بنده ارسال کنید🪄 برایِ تگ: @Lailye ظرفیت؟ فقط تا فردا بعد از ظهر که مجدد شرمنده ی کسی نشم. پ.ن: و در آخر حلال کنید، دوستدارِ کوچك شما، لیلی🤍.