فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: سر برآوردن یک مجموعه قوی از جوانان غیور سوری، پیشبینی قضایای اخیر این کشور است
🔹فردای منطقه به لطف الهی از امروز بهتر خواهد بود.
مهاجمی که توی آلمان اینجوری طی یه حمله تروریستی چند نفرو کشت و دهها نفرو زخمی کرد، تبعه سعودی، اسلام ستیز، طرفدار جدی نتانیاهو، عاشق اسرائیل و از حامیان شورش ۱۴۰۱ تو ایران بوده! :)
یعنی قشنگ آنچه بیشرفان همه دارند رو این یکجا داشته:)))))
May 11
وصیت ستارگان 🌷💫
قسمت #بیست_و_هفتم 📝 نمی دانم آفتاب از کدام طرف بیرون آمده بود. یک شب آمد که بیا برویم سینما ف
قسمت #بیست_و_هشتم
📝 مهدی بعد از یکی دو روز پیداش شد. خوشحال و خندان با کت یشمی دامادی و شلوار فرم سپاه، هی عرق پشت گردنش را پاک می کرد. مادرش خبر رسانده بود بهش، تا بچه را دید گفت: "از بس بادوم خوردی پا چشاش بادومی شده!" دست کشید به پر و پایش. با انگشت اشاره یقه اش را داد پایین. سیر زیر گلویش را بویید و بوسید. اسم بچه را هم خودش پیشنهاد داد: "متبرک باد به نام مجتبی." چای را ریخت توی نعلبکی، هورت کشید. مجتبی روی پایش خواب بود. آرام و بی صدا وسایلش را گذاشت داخل ساک. از گوشهٔ اتاق تماشایش می کردم. یکی از توی کوچه داد می زد: "نون خشکیه، نون خشک!" پاهایم را تند تند می جنباندم.
🌷 ✨✨✨✨✨✨✨✨🌷
📝 با حرص پرزهای قالی را می کندم. زیب ساک را آرام بست. می دانست اگر ترس بیدار شدن مجتبی نبود، حتما می گفتم من را هم بگذار توی ساک و با خودت ببر. نه که از فراق و دوری، می خواستم من هم توی جبهه سهمی داشته باشم. پاورچین پاورچین آمد طرفم. دولا شد، "مجتبی را بوسید. سرش را نزدیک صورتم آورد، صدای لق لق پنکه سقفی توی سرم به خدا!" مثل کسی که کار بسیار مهمی بهش محول شده سر تکان دادم.
_روی کهنه، مس کهنه، چدن کهنه می خرم...
مجتبی را آرام خواباندم روی زمین. می دانستیم اگر بیدار شود و بو ببرد که پدرش راهی سفر است،بهانه می گیرد.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
ادامهٔ زندگینامه ...
📡وصیت ستارگان
════✿💠✿════
🆔 @V_setaregan
May 11
🇮🇷🌷🇮🇷
💫💫دعای فرج💫💫
🌺إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ،
🤲وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
🌺وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ
🤲وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى
🌺وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🤲اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌺 أُولِي الْأَمْرِالَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَاطَاعَتَهُمْ،
🤲وَ عَرَّفْتَنَابِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا
🌺 بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً، كَلَمْحِ
🤲 الْبَصَرِ، أَوْ هُوَ أَقْرَبُ، يَا مُحَمَّدُ يَا
🌺عَلِيُّ، يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ، اكْفِيَانِي
🤲فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ، وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا
🌺 نَاصِرَانِ،يَامَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
🤲 الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِي
🌺 أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي، السَّاعَةَ السَّاعَةَ
🤲 السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
🌺يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ
🤲 وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ✨
📡وصیت ستارگان
════✿💠✿════
🆔 @V_setaregan
.
🟢 ⚪️ 🔴
[ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّهَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ ]
┄┅═✧☫✧═┅┄
🌸اللّٰهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي
حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي.
اللّٰهُمَّ لَاتُمِتْنِي مِيْتَةً جاهِلِيَّةً، وَلَا تُزِغْ
قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي.
🌼خدایا حجّتت را به من بشناسان
اگر حجّتت را به من نشناسانی،
از دینم گمراه شوم.
خدایا مرا به مرگ جاهلیت نمیران.
و دلم را پس از اینکه هدایت نمودی
منحرف مکن.
📡 وصیت ستارگان⇩
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🆔 @V_setaregan
مداحی آنلاین - زندگیم مادر - نجم الثاقب.mp3
6.42M
عاشقانه رو سرم دستی بکش
مادرانه عشق تو روی دلم ضربانه
#سرود📺
#روز_مادر💐
#میلاد_حضرت_زهرا(س)🌸
#گروه_نجم_الثاقب🎙
📡وصیت ستارگان
════✿💠✿════
🆔 @V_setaregan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از آنها نترسید!
🔹 روایت تکاندهنده صبح امروز رهبر انقلاب از مشت محکم قرآن بر دهان منافقین وسوسهکننده در جنگ احد
وصیت ستارگان 🌷💫
قسمت #بیست_و_هشتم 📝 مهدی بعد از یکی دو روز پیداش شد. خوشحال و خندان با کت یشمی دامادی و شلوار
قسمت #بیست_و_نهم
📝 چند وقتی پایش را کرده بود توی یک کفش که برایم جشن تولد بگیرید. مهدی قول داده بود که یک ماه دیگر در روز تولدش جشن می گیریم. دستم بالا نمی آمد، به زور از زیر قرآن ردش کردم. پاهایم توان نداشت پشت سرش، راه بیوفتم تا دم در. نفهمیدم در چهره ام چه دید که این قدر زود خداحافظی کرد. از داخل چهار چوب با چشمانم بدر قه اش کردم. در پاگرد اول ایستاد برگشت نگاهم کرد. تازه متوجه شدم، موهایش را کوتاه و مرتب کرده است. زل زدیم به هم، نه من حرف زدم نه او، نفسش را پر سر و صدا بیرون داد. انگار با چشمانش کلماتم را می شنید. انگار لقمهٔ بزرگی توی گلویم گیر کرده بود. صدای نان خشکی توی سرم آونگ می زد.
🌷 ✨✨✨✨✨✨✨✨🌷
📝 _ آهن آلات، ضایعات، خرده ریز انباری، بشکه، کولر می خریم....دلم غلیان گرفت. خیلی زور زدم جلوی لرزش چانه ام را بگیرم. رفت که عطشش بخوابد. رفت که آرام و قرار بگیرد. رفت که یک ماهه برگردد. برای امتحانات دانشگاه رفت که یک ماهه برگردد برای جشن تولد مجتبی. مطمئن بودم زیر قولش نمی زند. توی چهار سال زندگی مان یک بار بدقولی نکرد. دیر به دیر سر می زد ولی سر قرارمان می رسید. باصدای بسته شدن در حیاط، دلم ریخت پایین، نشستم توی چهارچوب. با روشن شدن پژو ۵۰۴ کادویی اش آب پاکی ریخت کف دستم که واقعأ رفت. دوباره صدای لق لق پنکه سقفی افتاد به جان مغزم.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
ادامهٔ زندگینامه ...
📡وصیت ستارگان
════✿💠✿════
🆔 @V_setaregan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ سرکرده تروریست های سوری: قطر همواره حامی ما بوده و در تمامی مراحل انقلاب سوریه حضور داشته است
ابو محمد الجولانی پس از دیدار مشترک با هیأت قطری:
🔹قطریها تا لحظه آخر در کنار ما بودند. ما درباره تمام چالشهای مرحله کنونی و آینده با آنان گفتگو و مشورت میکنیم.
🔹طرف قطری نیز آمادگی خود را برای آغاز سرمایهگذاریهای گسترده در داخل خاک سوریه در زمینههای مختلف اعلام کرد.
🔹قرار است قطر در حوزه انرژی، بنادر و فرودگاهها با ما همکاریهایی داشته باشد.