eitaa logo
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
3.7هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
[🔰کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای‌عملیات‌والفجر۸] به بزرگترین‌گلزارشهدای‌آبی‌دنیا‌خوش‌آمدید 🌍خوزستان_آبادان_اروندکِنار 🔻زیرنظرمدیریت‌یادمان‌ جهت ارتباط : @Yadman_arvand_1364 ناشناس: https://daigo.ir/secret/683750388
مشاهده در ایتا
دانلود
『هفت‌سین‌درکنارشهدا..؛ 』 ؛ ...(:🌱⏳ 1400 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
『هفت‌سین‌درکنارشهدا..؛ 』 به‌وقت‌یادگاری... ؛ ...(:🌱⏳ 1400 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
『هفت‌سین‌درکنارشهدا..؛ 』 به‌وقت‌یادگاری...پشت صحنه ای ؛ ...(:🌱⏳ 1400 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
『هفت‌سین‌درکنارشهدا..؛ 』 به‌وقت‌یادگاری... ؛ ...(:🌱⏳ 1400 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
『حدیث..؛ 』 🔸امام صادق علیه السلام : هرگاه نوروز فرا رسید🌱، غسل کن و پاکیزه ترین لباس هایت را بپوش. [وسائل الشیعه؛ جلد 5؛ص288] ؛ ...(:📜🌱 1400 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
『 مفتخریم‌به‌خدمت..؛ 』 ؛ ...(:⛏🗺 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
『 مفتخریم‌به‌خدمت..؛ 』 ؛ ...(:⛏🗺 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
『 مفتخریم‌به‌خدمت..؛ 』 ؛ ...(:⛏🗺 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
『 لوح | موانع را برطرف کنید..؛ 』 🔺️ رهبر انقلاب: سال ۱۴۰۰ یک زمینه‌ی خوبی برای شکوفایی جهش تولید وجود دارد. چه این دولت تا وقتی که بر سر کار است، چه دولت آینده از اوّل استقرار بایستی همّت خودش را بر این قرار بدهد که موانع را برطرف کند و حمایتهای لازم را انجام بدهد. ۹۹/۱۲/۳۰ ؛ ...(:⚙🏭 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
فرزندَش را به همسرش همسرش را به پدر و مادرش و پلاکش را به اروند سپرد... "🌊🌹" . . @vaalfajr8_ir
『 مفتخریم‌به‌خدمت..؛ 』 ؛ ...(:⛏🗺 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
جهاد ادامه دارد... کار برای خدا... . . @vaalfajr8_ir •🌊🌴•
جهاد ادامه دارد... کار برای خدا... . . @vaalfajr8_ir •🌊🌴•
『 رزمنده‌هامون..؛ 』 راویان مازندران ۱۴۰۰/۰۱/۰۴ ؛ ...(:🌿💚 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
پرواز در شب نزدیک سنگر جایی را به عنوان قبر و محراب کنده بود و در آنجا به عبادت و راز و نیاز مشغول می شد. شب عملیات والفجر ۸ مهتابی بود و ما داشتیم با برادران و عزیزان خود وداع می‌کردیم و {شهید عباسعلی شکوری} را رها کرده و در آن جایگاه همیشگی اش به سجده نشسته بود و داشت مناجات می خواند. چهره‌اش آفتابی بود و دلش آسمانی و چشمش دریای، قلبش التهاب یک سفر را داشت و دستانش دوباره پرواز 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
از امروز شروع داستان اروند مرا طلبید به صورت پارت بندی روایتی داستانی از عملیات والفجر ۸ روز های سخت و زیبای اماده شدن رزمندگان تا روز عملیات... باما همراه باشید 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
اروند مرا طلبید #والفجر۸ 1️⃣پارت اول به پادگان ثامن الائمه که رسیدم، دوباره نفس تازه کردم حالا که از زندان سد‌هٔ قائن خلاص شده بودم عطر بهشتی این پادگان را بیشترحس می کردم. واحدادوات با ساختارجدیدش خیلی شلوغ تر از قبل بود. یک سری نیروی مشمول جدید هم گرفته بودند وبه همین نسبت، واحد دیده بانی نیروهای زیادتری به دست و بالش آمده بود و بالغ بر200نفرنیرو داشتیم. فرمانده همان، مصطفی حسین زاده بود. محمد قهرمانی ، معاون اولش و نظری ، معاون دومش بودند. قهرمانی هرچند شب یک بار، رزم شبانه برای بچه ها می گذاشت . با آن قد و قواره درشت صدای صدای پرهیبتی که داشت ، ادامه دارد ... 🌴🌊| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv داستان کامل را از وبلاگ ما بخوانید http://vaalfajr8.blogfa.com/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『استوری..؛ 』 [میلاد حضرت علی اکبر (علیه‌سلام) و روز جوان بر شما مبارک وخجسته باد.]..💕😍؛ التماس‌دعاےفراوان 📿 ؛ ...(:💚🌿 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
『استوری..؛ 』 [میلاد حضرت علی اکبر (علیه‌سلام) و روز جوان بر شما مبارک وخجسته باد.]..💕😍؛ التماس‌دعا
『جوان..؛ 』 ان‌شاءالله خدا به حقّ علی‌اکبر (علیه‌السلام) شما جوانها را حفظ کند، برای اسلام نگه دارد و ثابت‌قدمتان بدارد. جوانها توجّه داشته باشند: صراط مستقیم را میتوانند بشناسند، میتوانند دل ببندند، میتوانند منعطف و متشکّل به شکل صراط مستقیم بشوند؛ اما، نگه‌داری آن سخت است، باید نگه دارید. ۹۶/۲/۱۸ ‌ ؛ ...(:💪⏳ 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
『استوری..؛ 』 [میلاد حضرت علی اکبر (علیه‌سلام) و روز جوان بر شما مبارک وخجسته باد.]..💕😍؛ التماس‌دعا
| ..؛ 』 🔻 بر آنانی که جوانی نکردند تا ما جوانی کنیم ، مبارک باد آرامشمان مدیون شماست برای جوانی ‌مان دعا کنید ای علی اکبـــر های ایران ..... 🌟 یاد دلاور مردان ۸ سال دفاع مقدس و مدافعین حرم گرامی ‌ ؛ ...(:💪⏳ 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
『شبیه‌ترین..؛ 』 هروقت‌دل‌امام‌حسین‌علیه‌سلام‌برای‌پیامبرتنگ‌می‌شد... ؛ ...(:💚🌿 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
اروند مرا طلبید #والفجر۸ 2️⃣پارت دوم با آن قد و قواره درشت صدای صدای پرهیبتی که داشت موقع رزم شبانه که فریاد می زد و فرمان می داد در و دیوار آسایشگاه به لرزه در می آمد. قهرمانی قبل الفجر ۸ ، یک شب رزم شبانه اعلام کرد . بچه ها را از پادگان ثامن الائمه (ع) تاپادگان92زرهی که که فاصله‌اش حدوداً سی چهل کیلومتر می شد، پیاده را برد. نماز صبح به پادگان ۹۲ زرهی رسیدیم .آن های که مشامشان تیز بود، از رزم های شبانه سخت و پشت هم قهرمانی، بوی عملیات را می‌فهمیدند . چند روزی که در پادگان بودم، جریان خدمتم در سدهٔ قائن و قول آقای ناهیدی برای مأمور شدنم به ادوات لشکر ۵ نصر برای مصطفی حسین زاده تعریف کردم و اینکه خودسرانه و بدون مجوز ، سر از منطقه درآورده بودم .در جوابم گفت :《 می فرستمت یک جایی که بر نگردی؛ موافقی؟ 》 پرسیدم :《 یعنی چه؟ کجا؟》 گفت:《 از ما نیرو خواستند... گفتند نیروی را بفرستیم که از دنیا بریده باشد و نخواهد برگردد؛ حالاکه فکر می کنم تو دقیقا به این مشخصات میخوری!》 قبول کردم. ادامه دارد ... 🌴🌊| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv داستان کامل را میتوانید از وبلاگ ما بخوانید http://vaalfajr8.blogfa.com/
اروند مرا طلبید #والفجر۸ 3️⃣پارت سوم تو دقیقا به این مشخصات میخوری》 قبول کردم. او هم تاکید کرد که هیچ حرفی به کسی نزنم تا خبرم کند. یکی دو شب بعد، مرا با کامیونی که رویش چادر کشیده بودند ، راهی کرد. مقصد را پرسیدم. گفت :《راننده، خودش راه بلد است... می داند کجا پیاده ات کند 》. کامیون از مسیر انحرافی، در سکوت مطلق حرکت می کرد .به چوئبده، نزدیک خسروآباد که رسیدیم، پیاده ام کرد.بچه های لشکر ،آنجا مستقر بودند و مرا با وانت به مدرسه‌ای در روستای حاشیه اروند رساندند . در روستا ، چند خانوار بومی بیشتر نبودند که کم کم همان ها راهم کوچ دادند .چند نفر از بچه های ارتش، در مدرسه متروکه روستا مستقر بودند و برای رعایت استتار، تمام شیشه های مدرسه را گونی زده بودند. داخل مدرسه که شدم وحید توکلی را دیدم که دو روز قبل از من آمده بود .همراه وحید ، نوجوان قد بلند و هیکل داری بود ... ادامه دارد ... 🌴🌊| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv داستان کامل را میتوانید از وبلاگ ما بخوانید http://vaalfajr8.blogfa.com/
پرواز از قايق وسط اروند.... قایق وسط اروند خاموش شد، همزمان یک منور روشن شد، دیدم سر یک تیربار عراقی چرخید رو قایق ما. علی اکبر فریاد زد روشنش کنید.... یکی از بچه ها رفت پشت سکان. فریاد زد یا حسین و هندل را کشید. قایق چند متر پرید و روشن شد. تیربار همراه با حرکت ما چرخید و زد. تنم گرم شد. لباسم خونی بود. اما تیر نخورده بودم... ادامه این روایت کوتاه را از وبلاگ ما بخوانید http://vaalfajr8.blogfa.com 🌴🌊| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv