🗒ما چگونه ما شدیم؟
✍جعفر علیاننژادی
🔳در میان گفتارها و اندیشههای مختلف شرقی و غربی، مسألهی مردم شدن مردم، یکی از موضوعات به ظاهر ساده و در واقع بسیار پیچیده است. اینکه یک مردم چگونه ساخته میشوند، هنوز برای بسیاری از متفکرین مجهول است.
در طول تاریخ دویست سالهی اخیر ایران حداقل شاهد سه تعبیر، و دو دگردیسی مفهومی از آن چیزی که اکنون به مفهوم مردم یاد میشود، وجود داشته است. در تعبیر اول از واژهی «ملت» یاد میشده است. ملت به معنای آیین یا دین تا همین دویست سالهی اخیر، اصطلاحی معروف بود. تقریبا این اصطلاح را میتوان به نوعی در کنار مفهوم رعایا، و نه در مقابل آن به کار برد. ملت به معنای جمع دینداران در واقع، رعایای حاکم یا شاه ایران نیز بودند. به یک معنا در آن زمان مصداق مردم، هم ملت هم جمع رعایا بود. نوعا گاهی ملت مردم علمای دین، و رعایا مردم شاه هم نامیده میشدند. در آستانهی مشروطه بود که ملت هممعنا با واژهی ناسیون که تعبیری لاتین بود شد.
ادعا آن بود که ناسیون، معنای مردم متعلق به شاه و یا متعلق به علمای دین را محدود و مشروط ساخته و این برای اولین بار است که ملت در معنایی آزاد از قید و شرط به کار رفته است. چیزی نگذشت که معلوم شد ناسیون یا ملت در معنای جدید، دال و کلمهای میان تهی است که اشاره به هیچ مردمی نمیکند. در طول دوران پهلوی تلاش زیادی شد تا برای ملت در معنای ناسیون نوعی مفهومسازی تاریخی باستانی در تقابل با ملت به معنای جمع دینداران شود. این تلاشهای بسیار بیشتر از آنکه به مردمی واحد بینجامد، نوعی ابهام و شکاف مفهومی ایجاد کرد.
تنها اما برای اولین بار به معنی واقعی کلمه بود که در مبارزات علیه رژیم پهلوی، مردم مصداق و معنای خود را یافتند، این «ارادهی عمومی» که منجر به تشکیل صفوف فشرده و بیشمار مردم میشد، در میل به بازگشت به خویشتن دینی و ملی نمایان شد. انقلاب یک تعارض تاریخی و یک چالش مدرن را در خود هضم کرده بود. اکنون میشد از مردم حرف زد بدون اینکه بخواهیم تنها به بخشی از جمعیتها اشاره کنیم. میشد با خیال راحت به مردم اشاره کرد و چنین اشارهای همهی آحاد مسلمان ایرانی را در برگیرد. انقلاب مفهوم مردم را به ایران برگرداند. همان مفهومی که عمومی، جامع و کلی بود و هیچ ایرانی را از دایرهی خود خارج نمیکرد. انقلاب اسلامی یک انقلاب مفهومی در مسألهی مردم هم بود.
این انقلاب مفهومی، با هضم معنای ملیت و دین در مردم، برای نخستین بار گره کور تلفیق سنت و تجدد را باز، و نظمی جدید ایجاد کرد. نظمی که ورای تمام شکافهای زبانی، قومی، جنسیتی، نسلی و مذهبی قرار میگرفت. این «مردم» در یک روند تاریخی ساخته شد. داستان مردم انقلابی، روایت یک پیوستگی تاریخی است، نه یک گسست. نظم جدیدی که حاصل این معنا از مردم بود، همزمان به امر دین و دنیای آنان معنا داد و به ما اعلام کرد از همهی تجارب تاریخ معاصر درس گرفتهایم و به معنای واقعی کلمه، عبرت گرفته و عبور کردهایم. و اینگونه بود که ما، «ما» شدیم.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒 ۱۵ نکتهی کلیدی رهبر انقلاب دربارهی جهاد تبیین
در ماههای اخیر، زیاد شنیده شده دوستانی که ناظر به مطالبهی رهبر انقلاب مبنی بر ضرورت انجام «جهاد تبیین»، تمایل دارند اقدام و حرکتی دراینباره انجام دهند اما نمیدانند چگونه. برخی از افراد هم که به این موضوع مبادرت ورزیدهاند، مواردی که میبایست ملزم به رعایت آن باشند را در جریان نیستند. بنابراین در زیر، ۱۵ موردی را که رهبر انقلاب بر آن تأکید کرده و در کتاب «جهاد تبیین» گردآوری شده، آورده میشود:
۱. در صحبتها، قول به غیر علم، غیبت، تهمت، بدگویی و بدزبانی نباید باشد.
۲. روشنایی را بدون اسم آوردن از این و آن معرفی کنید تا تاریکی خودبهخود معرفی شود.
۳. مادامی که چیزی ثابت نشده حق نداریم به اشخاص اتهام بزنیم.
۴. به مسائل اصلی و اولویتها بپردازید. خودتان را به مسائل فرعی سرگرم نکنید
۵. متعهد به اجرای قانون باشید، چه به نفع بود و چه به ضرر.
۶. زیربنای فکری اسلامی را از بیانات امام(ره) استخراج و برای مردم تبیین کنید.
۷. از معارف اندیشمندانی چون شهید مطهری، شهید بهشتی و علامه طباطبایی، آیتالله مصباح بهره ببرید.
۸. بایستی حرف را به دلها برسانیم، نه اینکه حرف را پرتاب کنیم و برایمان مهم نباشد کسی گرفت یا نه.
۹. به سؤالات ذهنی مخاطب که احیانا آنها را به زبان نمیآورد پاسخ دهید.
۱۰. ناامید نشوید. اگر خسته شوید کار پیش نمیرود.
۱۱. با تبیین و تکرار، گفتمانسازی کنید تا به طور طبیعی به عمل نزدیک شود.
۱۲. از ظرفیت فضای مجازی استفاده کنید.
۱۳. حقایق عقلانی را با عنصر عاطفه آبیاری کنید.
۱۴. از هنر و بیان هنری برای تبیین حقایق استفاده کنید.
۱۵. مسائل را «واقعبینانه» تحلیل کنید. غلبهی نگاه منفی یا مثبت هر دو غلط است.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒شما دعوتید به جهان آدم معمولیها
✍محبوبه حیدری
🔳من در طول سه دههی عمرم میخواستم خاص و شگفتانگیز باشم. معمولی بودن، پسندم نبود. نه اینکه فکر کنید الان دقیقا همان چیزی هستم که شاید ده سال پیش، از خودم توقع داشتم، نه. هیچوقت نتوانستم یک هدف را تا تهش دنبال کنم. همیشه حسرت عالی انجام دادن هر کاری را داشتم. و همین باعث میشد بعد از یک موفقیت، درست وقتی همهی تلاشهایم داشت به ثمر مینشست بخواهم کار دیگری انجام دهم. از شاگرد ممتاز بودن گرفته تا درس خواندن همزمان حوزه و دانشگاه. از آرزوی نویسنده شدن تا انجام کارهای فرهنگی مدرسه و دانشگاه. تا اینجای کار شاید توانسته بودم با یک دست چند هندوانهی درست و حسابی بلند کنم اما یک جای کار هنوز میلنگید؛ من در هیچکدام نابغه نبودم.
اما از یک جایی به بعد فهمیدم نباید از خودم و خانوادهام توقع خاص بودن داشته باشم. یکروز دخترک توی تلویزیون (برنامه شگفتانگیزان)، اشعار مولوی و حافظ را از حفظ میخواند. درحالیکه پسر چهارسالهام هنوز شعر «یه توپ دارم قلقلیه» را حفظ نبود. پسرم حتی علاقهای به گفتن اسم حیوانات یا رنگها به زبان انگلیسی نداشت و خلاقیتش را با بازی با آب و کاغذ و ور رفتن با جعبهی ابزار پدرش نشان میداد. کارهایی که خودش دوست داشت و به طور طبیعی سراغشان میرفت. اینکه منِ خاصطلب از آموزش پسرم غافل شده بودم برای همهی اطرافیان کمی عجیب به نظر میآمد. از گوشهوکنار حرفهایی میشنیدم. اما واقعیتش را بخواهید غفلت نکرده بودم. پسرم را به حال خودش رها کرده بودم تا آسوده باشد. که با خیال راحت پی علایقش برود و خودش را همانطور که هست نشان بدهد. شاید کمی بعید به نظر برسد اما واقعیت داشت.
خاص بودن برای ما آدمها شیرین و خواستنی است. اما واقعیت تلخ این است که رسانهها نیز به این تمایل ما دامن میزنند. شاید شما هم برنامههای تلویزیونی را دیده باشید یا حتی کتابهای انگیزشیای خوانده باشید که سعی دارند به ما القا کنند نباید معمولی باشیم. باید همهی تلاشمان را بکنیم تا به یک انسان شگفتانگیز تبدیل شویم. از نظر رسانهها جسم، روح و توانمندیهای ما باید با «ترین»ها پیوند بخورد وگرنه محکوم به سقوط خواهیم بود زیرا آدم معمولی شانس موفقیت و پیشروی ندارد. درحالیکه همین نگاه مسموم موجب هراس از حرکت و رشد خواهد شد.
اتفاقا بسیاری از کارهای بزرگ همیشه توسط افراد معمولی انجام شدهاند. همانهایی که شجاعانه مدال معمولی بودن را پذیرفته بودند و فقط به این فکر میکردند که کاری را متناسب با توانمندیها و تلاششان به سرانجام برسند بیاینکه به نتیجهی شگرفش فکر کنند. آدمهای معمولی اهداف بزرگ را دنبال میکنند اما به دور از قیاس مداوم با دیگران یا فکر کردن پیوسته به اینکه آیا نتیجهی کار خارقالعاده خواهد بود؟
برای مثال جسیکا واتسون، سیاح، نویسنده، وبلاگنویس و جوانترین قایقران جهان در جواب موفقیتهای مدامش تنها یک جمله گفت: «من فقط یه دختر معمولیام که رؤیاهامو باور کردم و به اینجا رسیدم.» یا مثلا یورگن کلوپ زمانی که به لیورپول آمد با درخواست انتخاب لقب از سوی خبرنگاران مواجه شد اما در پاسخ گفت: «من لقب خاصی ندارم. منو آقای معمولی صدا کنید.»
پذیرش اینکه من یک آدم معمولی هستم، مهمترین قدم زندگیام بود. از یک جایی به بعد وقتی فشار تمایلم برای خاص بودن آنقدر زیاد شده بود که طول روزهایم کم میآمد و با استرس فکر کردن مداوم به نتیجهی کارها باید وارد روز بعد میشدم؛ تصمیم گرفتم به جای خاصطلبی، «واقعنگر» باشم. واقعیت این بود که من نمیتوانستم در تمام کارها بهترین باشم اما میتوانستم درک کنم که من هیچ برتریای نسبت به باقی آدمها ندارم و همانطور که دیگران تلاش میکنند و نتیجه میگیرند، من هم اگر تلاش کنم به نتیجهی دلخواهم خواهم رسید. در این بین شاید شکست هم بخورم و پسرفت هم بکنم اما چون از ابتدای راه به این موانع آگاه بودم ناامید نخواهم شد و دوباره تلاش میکنم. پذیرش معمولی بودن باعث شد برای تلاش بیشتر انگیزه داشته باشم و از هراس تلهی شکست و خاصگرایی رها شوم. شما را نیز به جهان معمولیها دعوت میکنم.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒یک بحران جهانی به روایت گرافها
🔺چرا اخبار جعلی سریعتر و شدیدتر منتشر میشوند؟
✍️سیده راضیه حسینی
🔳اخبار جعلی در این سالها به یک «بحران جهانی» تبدیل شده و همهی جوامع را به شکل گسترده درگیر کردهاست. پژوهشگران و مؤسسات علمی دنیا بهطور مستمر برای شناخت این پدیده و ابعاد آن تلاش کردهاند تا بتوانند راهی منطقی برای مقابله با غرقشدن مردم در انبوه اخبار دروغ پیدا کنند.
یکی از پژوهشهای مشهور در دانشگاه امآیتی انجام شده که نتایج آن در سال ۲۰۱۸ در نشریهی ساینس منتشر شده است. در این پژوهش، نحوهی انتشار و پخش شدن اخبار راست و دروغ در شبکههای اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته و نتایج حاصل از آن در قالب گراف، به تصویر کشیده شده است.
نویسندگان این مقاله نشان دادهاند که اخبار دروغین با «شدت و قدرت بیشتری» نسبت به اخبار صحیح و واقعی در شبکههای مختلف اجتماعی منتشر میشوند و اصولاً میزان دربرگیری و انتشار صحیح در مقایسه با اخبار دروغین بسیار محدود است.
در تصویر روی جلد نشریه ساینس که به این موضوع اختصاص دارد، یک گوی بزرگ نارنجی درخشان به نشانهی شدت و میزان گسترش اخبار دروغین و یک گوی کوچک سبز رنگ به نشانهی میزان گسترش اخبار صحیح نمایش داده شده است. این تصویرسازی میزان تفاوت تأثیرگذاری و توجه کاربران شبکههای اجتماعی به اخبار صحیح و غیرصحیح را نشان میدهد.
سایر نتایج این پژوهش نیز بسیار جالب توجه است. نتایج حاکی از آن است که میزان نشر و سرعت و عمق نفوذ اخبار دروغ «سیاسی» بیشتر از اخبار دروغین در مورد تروریسم، بلایای طبیعی، علوم، رویدادهای شهری و امور مالی است. معمولاً «میزان تازگی» اخبار دروغین بیش از اخبار واقعی است و همین حس تازگی که چنین اخباری در مخاطب ایجاد میکند باعث میشود آنها تمایل بیشتری به بازتوییت اخبار مذکور داشته باشند و همین مسأله موجب افزایش سرعت روند تکثیر و نشر خبرهای دروغین میشود.
از سوی دیگر اخبار دروغین موجب ایجاد ترس، انزجار و تعجب و شگفتی شده و این احساسات در واکنشهای کاربران توییتر نیز منعکس شده است؛ احساسات یادشده به گونهای است که کاربران با هدف غلبه بر آنها و جلب همدلی و همدردی تلاش میکنند بیشتر در مورد رویدادهای مرتبط با آنها اظهارنظر کنند. همین امر روند و سرعت تکثیر اخبار دروغین را نیز بیشتر میکند. در مقابل، اخبار صحیح و واقعی موجب ایجاد حس انتظار، شادی، غم و اعتماد میشوند و اغلب این احساسات، شرایط پایداری را در افراد ایجاد میکنند که تمایل به بازتوییت پستهای حاوی آنها را کاهش میدهد.
نتیجهی جالب دیگر مربوط به زمانی بود که محققان از رباتها به جای انسانها برای بازتوییت اخبار دروغ و صحیح استفاده کردند و مشاهده کردند این روند در مورد هر دو نوع اخبار یکسان است. اما وقتی انسانهای واقعی جایگزین شدند روند بازتوییت اخبار دروغین سرعت بیشتری یافت. این امر نشان میدهد انسانها بر خلاف رباتها به دلایلی که ذکر شد به نشر و توزیع اخبار دروغین علاقهی بیشتری دارند.
اخیرا اما تحقیق مهم دیگری انجام شده که یکی از اصلیترین عوامل مؤثر در انتشار سریع و گسترده اخبار جعلی را نشان میدهد؛ این تحقیق که ژانویهی امسال توسط پژوهشگران دانشگاه کارولینای جنوبی انجام شده، نشان میدهد ساختار شبکههای اجتماعی احتمالا بزرگترین عامل انتشار اخبار جعلی هستند. این شبکهها طوری طراحی شدهاند که به کاربران برای به اشتراک گذاشتنِ اطلاعات، پاداش میدهند و همین باعث شده این فرایند به یک عادت برای کاربران تبدیل شده و باعث میشود آنها به صحتسنجی خبر قبل از انتشار توجهی نکنند.
@vaavmag
https://vaavmag.ir
🗒قبل از خواندن اخبار، به این دو سؤال پاسخ دهید
✍فاطمه مرادی
🔳اعترافات جوان مشهدی در دادگاه به جملهای رسید که برایم تلنگری تلخ بود: «من آن لحظه نفهمیدم دارم کاری به دور از انسانیت انجام میدهم، برادرکشی کردم.» او متوجه نشده بود چرا دو جوان دیگر را کشته و حتی یادش نمیآمد چگونه زخمیشان کرده. تنها چیزی که بهخاطر داشت پیگیری بیوقفهی اخبار اینستاگرام و رسانههای مجازی بود. آنقدر که او را مبتلا به جنون آنی و از خودباختگی کرده بود. درست همان کاری که رصد مداوم و افراطی اخبار با تکبهتک ما ممکن است بکند.
اگر از ما بپرسند که روزتان را با چه چیزی شروع میکنید، احتمالا به این جواب خواهیم رسید: «با چک کردن اخبار رسانهها و شبکههای مجازی.» به لطف تکنولوژیهای عصر جدید، تمام رسانهها از تعصبات و علایق ما آگاه میشوند و براین اساس اخباری را نشان میدهند که بیشتر میپسندیم. تعصبات و سوگیریهای خاصی که در ذهنمان وجود دارند به آنها این قدرت را میدهند که تحریکمان کنند و با تقویت سوگیریها ما را در قلاب خود گیر بیندازند و مجبورمان کنند اطلاعات بیشتری مصرف کنیم، بیآنکه به آنها نیاز داشته باشیم.
در نتیجه ما به چیزی اعتیاد پیدا میکنیم که نه نیاز مبرمی داریم، نه از آن لذتی میبریم، و نه دستاورد ویژهای برایمان دارد. فرض کنید اگر در ۱۲ ماه گذشته روزی ۶۰ خبر خوانده باشید، در طول یکسال حدود ۲۰۰۰۰ خبر میشود! از میانشان چند خبر سراغ دارید که تأثیر عمیقی روی زندگیتان گذاشته باشد یا بیاطلاعی از آن موجب شده باشد که تصمیم اشتباه و جبرانناپذیری بگیرید؟ حقیقت این است که بخش عمدهای از اخبار به شما و زندگیتان بیارتباط است و اعتیاد به پیگیری بیاندازهاش مانند مصرف الکل خطرناک است.
رولف دوبلی، نویسنده و کارآفرین سوئیسی در کتاب «پیگیر اخبار نباشید» به دلایلش برای ترک اخبار اشاره میکند:
«روزی از خودم دو سوال پرسیدم: خواندن اخبار باعث میشود دنیا را بهتر درک کنم؟ آگاهی از خبرها موجب شده در تصمیمگیریهایم بهتر عمل کنم؟» و جواب هر دو سؤال منفی است. زیرا از نظر دوبلی، اخبار اطلاعات عمومی است و مزیتی ندارد. به افزایش رفاه، وسعت دایرهی شایستگی و توانمندی کمکی نمیکند و تبعات منفی بسیاری دارد. حجم زیاد اخبار ذهن را به زبالهدانی تبدیل میکند. ساختار مغز، تمرکز، آرامش و خلاقیت را از بین میبرد و از همه مهمتر حواسپرتی، استرس، بدبینی، انفعال و شهرت کاذب میآورد.
البته او از ترک کامل اخبار صحبت نمیکند بلکه از کنترل و مدیریت آن سخن میگوید. برای مثال تأکید میکند که سایتهای خبری را دنبال نکنید، ورق زدن روزنامهها و مجلات را متوقف کنید و فقط خلاصهی اخبار بشنوید. باقی فرصتتان را به مطالعهی کتاب، مقالات ارزشمند علمی و پرورش یک حرفه اختصاص دهید. چرا که بعد از ترک اخبار، یک ماه بیشتر از معتادان اخبار زمان دارید، از تمرکز و درک بهتری برخوردارید و بهویژه شما فعال و خوشبین هستید. چون از قلاب اخبار منفی و تلخ رها شدید و دنیا را مردابی نمیبینید که تا زانو در آن گیر افتادهاید.
این موارد نتیجهی پژوهش نویسندهای است که کشورش با اخبار ضدونقیض انواع خبرگزاریهای خارجی احاطه نشده و مدام توسط صدها رسانهی معاند، پیامِ «شما در سرزمینی زندگی میکنید که بنبست و ناامیدی محض است» را دریافت نکرده است. اما با این حال تأکید میکند پیگیر اخبار نباشید تا زندگی آرام و شادتری را تجربه کنید و تصمیمات عاقلانهتری بگیرید. حال به مردمی که در متن صنعت خبرگزاریهای غرضورز زندگی میکنند و روزانه رویدادهای فاجعهبار و قلع واقعیت را به تماشا مینشینند چه باید گفت؟
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒آنها مثلث محبوب تو را برداشتهاند آقای بوبن!
🔺نقدی بر انیمیشن «پسر، موش کور، روباه و اسب»
✍پرستو علیعسگرنجاد
🔳هروقت برف میبارد، یاد «کریستین بوبن» میافتم، پیرمرد نویسندهفیلسوف فرانسوی. بوبن در کتابهایش، زیاد از برف حرف میزد. عشق و کودکی هم به اندازهی برف، برای او دوستداشتنی بود. از این دو هم زیاد مینوشت. برای همین، وقتی انیمیشن «پسر، موش کور، روباه و اسب» را دیدم، میتوانستم قسم بخورم اشتباه شده! این انیمیشن را چارلی مکسی نه از روی کتاب خودش به همین نام، که حتماً از روی «فراتر از بودن» بوبن اقتباس کرده و ساخته. میتوانستم، اگر خبر مرگ بوبن هنوز روی دلم سنگینی نمیکرد. ۲۳ نوامبر همین امسال بود که گرد مرگ بر شانهی بوبن نشست. یک ماه بعد، در ۲۵ دسامبر، انیمیشن پسر، موش کور، روباه و اسب در اپل تی وی پلاس منتشر شد. یک انیمیشن اقتباسی کوتاه پرمغز فلسفی دربارهی برف، عشق و کودکی، مثلث محبوب بوبن که اگر بود و تماشایش میکرد، حتماً بسیار دوستش میداشت.
اما نه! راستش تردید دارم که در جملهی قبل، از قید «حتماً» استفاده کنم. بوبن بچهها را عاشقانه دوست داشت. در فراتر از بودن، «ژیسلن»، محبوب او، مادر سه فرزند بود و زیباییاش از نگاه دلباختهاش در این بود که میتوانست عشقش را بیچشمداشت به بچهها و خانهی شلوغش ببخشد. ژیسلن این عشق را در دوران کودکی، میان خانوادهی خودش پیدا کرده بود. خانوادهاش ژیسلن کوچک را «گُن» صدا میکردند و گن در زبان فرانسوی به کسی میگویند که مایهی شادی قلبهاست.
با این حساب، شاید بوبن طرفدار انیمیشنی نبود که خانواده را به رسمیت نمیشناسد. شاید مثل من، از تماشای تصاویر بکر این اثر کیفور میشد. شاید از شنیدن گفتوگوهای بدیع میان پسربچهی گمشدهی داستان با موش کور و روباه و اسب، سر شوق میآمد. شاید لذت میبرد وقتی موش کور از پسر میپرسید: «دوست داری وقتی بزرگ شدی، چهکاره شوی؟» و پسر میگفت: «مهربان» یا وقتی موش کور میگفت: «من خیلی کوچکم» و پسر میگفت: «اما با بودنت تغییر بزرگی ایجاد میکنی.» شاید دلش غنج میرفت وقتی پسر از اسب میپرسید: «شجاعانهترین حرفی که تابهحال زدهای، چه بوده؟» و اسب میگفت: «کمک». بعد، با کمی طمأنینه پاسخ میداد: «کمکخواستن به معنی تسلیمشدن نیست، به این معنیست که حاضر نیستی تسلیم شوی.»
بوبن چهل دقیقه فرصت داشت این گفتوگوهای بهیادماندنی را بشنود و آن تصاویر خیالانگیز را بر پهنهی یک جنگل برفی، تماشا کند، اما وقتی به دو دقیقهی پایانی انیمیشن میرسید؟ پیشبینی واکنشش آسان نیست. آخر نمیدانم بوبن اواخر عمرش چقدر وقت و حوصله داشت نگاهی به آمارهای مربوط به کودکان جهان بیندازد. میدانست پانزدهمیلیون کودک تکوالد در آمریکا زندگی میکنند؟ بچههایی که مسئولیت نگهداری و تربیت و رشدشان بر شانهی زنانی افتاده که شوهرشان رهایشان کرده یا با درصدی کم، بالعکس. خبر داشت نیمی از کودکان آمریکا، حاصل رابطهی نامشروع هستند و به همینخاطر، هزاران کودک بیسرپرست در آمریکا زندگی میکنند که هرگز معنای خانه و خانواده را نمیفهمند؟
اگر بوبن اینها را میدانست، شاید درک میکرد چرا صنعت انیمیشنسازی غرب، بالاخص آمریکا، دارد به سمت نادیدهانگاری خانواده میرود. میفهمید چرا در دقایق پایانی این انیمیشن، وقتی پسر با کمک دوستانش، همان حیوانات، موفق میشود خانهشان را پیدا کند، میان بازگشت به خانه و زندگی با دوستان، دومی را انتخاب میکند. بوبن خودش فلسفه میدانست. پس وقتی میشنید که پسر، در توجیه تصمیمش، میگوید: «خانه فقط آنجا که در آن زندگی میکنی، نیست. خانه بودن پیش کسانیست که دوستشان داری»، لذت میبرد، اما قانع نمیشد. میفهمید این جملات، قوارهی دهان یک کودک نیست که خانه و خانواده برایش امنترین پایگاه هستیست.
بوبن ژانر را میفهمید. قصه بلد بود. الزامات ژانر را هم. با این همه، او هم احتمالاً مثل من، در تمام طول اثر، از خودش میپرسید: «چرا هیچ ردپایی از خانوادهی پسر در این اثر نیست؟ چرا مادرش به دنبالش نمیگردد؟ چرا پدرش را نشانمان نمیدهد که جنگل را پی یافتنش زیر پا گذاشته؟»
بعد، شاید به یاد میآورد هزاران کودک غربی، از نعمت داشتن خانواده محروماند و در حسرت شنیدن «گن» از زبان مادر نداشتهشان، میمیرند. خدا بیامرزد کریستین بوبن را! احتمالاً عمرش کفاف نداده بود که باخبر شود گن تعبیر تازهای نیست. نمیدانست زنی بود که هزاروچهارصد سال پیش، در عصر زندهبهگورکردن نوزادان، فرزندانش را «ثمرة فؤادی» و «قرة عینی» صدا میکرد و با یک کسای یمانی، امنترین خانهی دنیا را برای خانوادهاش میساخت.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒امام مبارز یا امام زندانی؟!
✍محمدحسین بهزادفر
🔳اکثر ما وقتی نام مبارک حضرت موسیبنجعفر علیهالسلام را میشنویم، یک آقای مظلوم و بیسر و صدایی را در نظر میگیریم که در مدینه مشغول زندگی عادی و معمولی خود بوده؛ تا اینکه مأمورین خلیفه او را دستگیر کرده و در بغداد، کوفه و یا بصره زندانی کردند و بعد هم ایشان را مسموم کردند و بر اثر همان زهر از دنیا رفتهاند. بنابراین ما غالبا امام هفتمِ خود را صرفا به اسیر بودن و زندانی حکام ظلم و جور میشناسیم؛ که این خود بعد دیگری از غربت شخصیت حضرت موسی بن جعفر است.
درحالیکه زندگی امام کاظم علیهالسلام، یکی از پرشورترین و هیجانیترین زندگیهایی است که در میان شخصیتهای برجستهی تاریخ دیدهایم. مشهور است که در محل سکونت ایشان و در اتاق مخصوصی که حضرت در آن مینشستند، سه چیز به صورت نمادین وجود داشت: یک لباس خشن -که شاید به تعبیر امروز بتوان آن را لباس جنگ نامید- که آن را آنجا گذاشته و نپوشیده بودند، یک شمشیر که آن را از سقف یا به دیوار آویزان کرده بودند؛ و یک قرآن. این قاب، از سمبولیکترین قابهای ائمهی اطهار علیهمالسلام است؛ در اتاق خصوصی حضرت که جز اصحاب خاص ایشان، کسی به آن اتاق دسترسی نداشت، نشانههای یک آدم مکتبی مجاهد مشاهده میشود. شمشیری وجود دارد که نشان میدهد هدف، جهاد در راه خداست. لباس خشنی هست که نشان میدهد وسیلهی زندگی رزمی و انقلابی است و قرآنی هم هست که نشان میدهد هدف این است؛ رسیدن به زندگی قرآنی، که آنقدر ارزشمند و والاست که حتی به خاطرش زخم زندان را تحمل نمود.
حتی در یک روایتی هم هست که موسیبنجعفر علیهالسّلام در حال فرار و در حال اختفاء، در بعضی از روستاهای شام میگشتهاند. در روایت هست، که حضرت مدتی اصلاً در مدینه نبودهاند؛ در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاههای حاکم وقت و مورد تجسس جاسوسها، از این ده به آن ده، و با لباس مبدل و ناشناس بودهاند. در همین سفر است که حضرت به غاری میرسند و در آن غار وارد شده و میبینند که یک فرد نصرانی در آن غار حاضر است، حضرت با او بحث میکنند -حتی در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت هست، غافل نیستند- با آن نصرانی صحبت کرده و او را مسلمان میکنند.
بنابراین قضیه در مورد امام کاظم علیهالسلام، صرف زندانی بودن نیست؛ قضیهی یک مبارزهی تشکیلاتی طولانی با داشتن افراد علاقهمند در آفاق اسلامی بود. شاید وقت آن رسیده باشد که در نگاهمان به سیرهی ائمهی معصومین علیهمالسلام تجدیدنظر کنیم.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒 در زندگی همه ما یک نفر بدبین وجود دارد
✍نفیسه ترابی
🔳 در زندگی همهی ما حداقل یک نفر هست که از آیههای یأس و بدبینیِ مفرط نسبت به آینده مستفیضمان کند حتی اگر وضع اقتصادی خوبی داشته باشد. اخیرا داشتم با یکی از همین قبیل، صحبت میکردم و سفرهی شکایتمان از اوضاعِ این ایام پهن بود. وقتیکه تراژدیوار دغدغهی یکی از آشنایانش را تعریف میکرد، در ذهنم یک «ما هیچ؛ ما نگاهی» نقش بست! میگفت از اینکه دلار بالا رفته و نمیتواند در یکی از رستورانهای کانادا با دخترش که مهاجرت کرده، غذا بخورد ناراحت و ناامید است!
اگر ناامیدی از اوضاع زندگی و معیشت، سراغ افرادی بیاید که با مشکلات مختلف مادی و روحی دستوپنجه نرم میکنند، جای تعجب ندارد و به آنها حق میدهیم. خصوصا اگر جوان باشند و بهدلیل وضعیت جامعه، نسبت به آیندهشان نگران و ناامید شوند. اما همهی ما با افرادی مواجهیم که با وجود رفاه نسبی، مدام درحال غرزدن و پاشیدنِ بذر ناامیدی هستند. گویا ناامیدی در بین افراد مرفه بیشتر از سایرین است.
اما یکپله بالاتر، حس ناامیدی در دورهی جدید بیش از دوران گذشته است. گویی رابطهای بین ناامیدی و پیشرفت جوامع وجود دارد. مارک منسون میگوید: «اساسا ما بیشترین سطح امنیت و بیشترین رفاه را در طول تاریخ جهان داریم. اما هر چه اوضاع بهتر میشود، باز هم احساس ناامیدی میکنیم.» او از این ویژگی تحت عنوان «تناقض پیشرفت» یاد میکند.
ریشهی این مسئلهی جهانی را در تفکرِ رفاهزدهی دوران مدرن میتوان جُست که پیشرفت مادی را سرلوحهی خود قرار داده است. در جهان صنعتی، رفاهطلبی و بیزاری از کار، جزئی از خُلقِ انسانِ جدید شده است. انسان برای رسیدن به حاجات مادی خود مانند گذشته نیازمند تلاش و کار طاقتفرسا نیست. بهقول سیدمرتضیآوینی: «محتوای همهی وسایل اتوماتیک «نفیِکار» است، چراکه اگر انسان از کار نمیگریخت، در جستوجوی «وسایلی خودکار» برنمیآمد که کار خود را گردن آنها بیندازد. پس پیدایش اتوماسیون در زندگی بشر فینفسه در پی تعریف خاصی اتفاق افتاده است که او از «کار» دارد: کار شر لازمی است در جهت امرار معاش که باید از آن خلاص شد.»
در عصر تکنولوژی، از زمانیکه انسان پا به کرهی خاکی میگذارد، تقریبا هرآنچه بخواهد بدون تلاش و بیوفقه برای او، مهیاست؛ و هر چقدر ابزار و امکانات جدیدتری به بازار میآید، نیاز جدیدی برای انسان تعریف میشود و او خود را ملزم به رفع آن نیاز میبیند تا راحتی بیشتری کسب کند. انسانِ راحتطلب، صبر و طاقت کمتری دارد. او به راحتطلبی عادت کرده است. بنابراین با کمترین تلاش و حتی بدون هیچ تلاشی از دستیافتن به امر مطلوبِ خود احساس یأس میکند و به زمین و زمان نق میزند. کنارهگیری از کار، همچنین باعث میشود تا «خالقیت روحی» انسان عرصهی ظهور پیدا نکند و خلاقیتهای نهفته در وجودش به فعلیت نرسد. اساسا پیشرفت، رفاه و امکاناتِ بیشتر؛ مانعِ تلاش، خلاقیت، انگیزه و صبر است.
در جهان مدرن، اتکاء ما به وسایل است. و اگر روزی از تکنولوژی محروم باشیم، احساس افسردگی و بهتبع آن ناامیدی به سراغمان میآید. درواقع انسانِ مدرن بهدنبال رفاه حداکثری در سایهی ابزار تکنولوژیک است؛ و فقدان آنها بذر یأس و ناتوانی از زندگی در آینده را در دل او میکارد. درحالیکه افراد پرتلاش، افقِ دیدِ گستردهتری دارند و برای خود هدفی تعریف کردهاند که رسیدن به آن را نیازمند تلاش حداکثری و امید و انگیزهی کافی میدانند؛ این افراد فراتر از چهارچوبهای مرسوم میاندیشند و با چاشنی «صبر» روی تواناییها و خلاقیتهای نهفته در درون خود متمرکز میشوند و بهجای اتکاء حداکثری به تکنولوژی، آن را به خدمت میگیرند.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒من سلفی میگیرم، پس هستم
✍️مریم اردویی
🔲مدتی قبل داستانی کوتاه در مورد فردی مسیحی خواندم که علاقهی وافرش به شخصیت پاپ او را بر آن داشت تا به ملاقات پاپ برود. وقتی زمان انتظار برای ملاقات پاپ به درازا کشید، از کشیش پرسید: «چرا جناب پاپ تشریف نمیآورند؟» کشیش به آرامی پاسخ داد: «جناب پاپ به دستشویی رفتهاند!» مرد که گویی انتظار شنیدن چنین پاسخی را نداشت با بهت از جا برخاست و گفت: «دستشویی؟! مگر پاپ هم دستشویی میرود؟!» بعد با حالتی افسرده آنجا را ترک کرد و گفت: «پاپی که دستشویی برود پاپ نیست!»
این حکایت بسیاری از ما در زمانهایی است که معمولی بودن برایمان نامأنوس شده و تصور میکنیم برای مهم بودن باید خاص و غیرمعمولی بود. قطعا اینروزها و با ظهور شبکههای اجتماعی افرادی را دیدهاید که برای «دیده شدن» به هر کار غیرعادی و حتی هنجارشکن دست میزنند تا در کانون توجه اطرافیان قرار گیرند و ثابت کنند معمولی نیستند. این رنج زیستن در دنیای فردگرای مدرن است که همهچیز را به صحنهی تظاهر کشانده است؛ تا جایی که دوربینها را در قالب سلفی گرفتن به سمت فردی برگردانده که قبلتر تنها فاعل عکاسی بود و اینگونه «من» را از حاشیه به متن آورده است.
مری ابرستات در کتاب «خودت را به خواب نزن» مینویسد: «در سال ۱۹۵۰ مطالعهای به جهت شخصیتشناسی افراد انجام شد که طی آن ۱۲ درصد افراد به پرسش «من آدم مهمی هستم» پاسخ مثبت داده بودند؛ در حالی که این میزان در سال ۱۹۸۰ به ۸۰ درصد رسیده بود.» او افزایش این خودشیفتگی را موجب پدید آمدن نظام سرمایهداری، فرزندپروریِ خودخواهانه و تمایل به خوشظاهر بودن در محیطهای حقیقی و مجازی میداند.
در همین کتاب ابرستات به آزمون دیگری اشاره میکند که در سال ۲۰۰۹ توسط روانشناسی به نام جین توینگ و با مشارکت ۱۶ هزار دانشجو انجام شده است. نتیجهی به دست آمده نشان داده شاخص خودشیفتگی در افراد به گونهای شگفتآور بالا رفته است. انسانهایی که با درکی متفاوت از خودشناسی حیث وجودی خویش را برتر از تمام افراد و محیط پیرامون خود میبینند. با این بیان پروار شدن فردیت سبب تضعیف بنیانهای فرهنگی جامعه میشود.
در چنین فضایی خانوادهی ایرانی که جمعگرایی یکی از قوتهای فرهنگی آن و کانونی برای تبدیل شدن «من»ها به «ما» است، با چالشهای جدی روبرو شده است. چرا که فردگرایی موجب از بین رفتن کارکردهای خانواده میشود. در گذشته افراد تمام اعتبار خود را به پای خانواده خرج میکردند اما اکنون اعتبار خانواده در خدمت به افراد و غالبا فرزندان قرار گرفته است. از همین رو محیط خانواده تا زمانی برای آنها قابل تحمل است که در خدمت خواستهای فردی باشد.
هویت چهل تکه یا مختلط ویژگی دیگری است که توسط برخی جامعهشناسان در توصیف فرد و خانواده در مواجهه با عصر جهانی شدن به کار رفته است. عصری که «فردیت اصالت یافته» از مهمترین ویژگیهای آن است. به عنوان مثال در شبکههای اجتماعی شاهد حضور افرادی هستیم که به ورزشکاران و سلبریتیها فحاشی میکنند و وقتی با آنها روبرو میشوند اقدام به سلفی گرفتن میکنند. از آزادی بیان دم میزنند و نظراتشان را با دیگران به اشتراک میگذارند اما تحمل نقد شنیدن و اصلاح ندارند. در برابر پذیرفتن ایدئولوژی و هنجارهای ارائه شده توسط نهادهای رسمی مقاومت میکنند تا هویتی دیگر برای متفاوت بودن دست و پا کنند. تمام اینها گواه رنج زیستن در دنیایی است که انگار معمولی بودن را برنمیتابد.
🆔 @vaavmag
🔗 https://vaavmag.ir
🗒️ خودتان را از شرّ وسواس فکری نجات دهید
✍️فاطمه ترابی
🔳بارها پیش آمده که در زندگی روزمره با این مدل افکار مواجه شدهایم: «اگه اشتباه گفتم چی؟ چطور کارها را بهموقع انجام بدم؟ چرا جواب من رو نمیدن؟» جولی پایک، روانشناس بالینی بیان میکند: «فکر کردن به راههای خروج از مشکلات یک فرآیند ذهنی است که مغز برای انجام آن طراحی شده است.» با اینحال گاهیاوقات، ممکن است کنترل افکار خارج از ارادهی ما باشند و به قول سوفی لازاروس: «ما اغلب خود را در یک مارپیچ متشکل از پیشبینی، اجرای سناریوهای مختلف و اغلب فاجعهسازی میبینیم.»
فکر و توجه بیش از حد به مسائل پوچ و بیهوده روزتان را خراب میکند و چرخهی خواب شما را بههم میزند. این تفکر بیشازاندازه «معمولاً بهطور قابل توجهی کارایی زندگیتان را کاهش میدهد و شما را از چیزهایی که در زندگیتان مهم هستند، منحرف میسازد.» همهی ما دنبال راه حلی برای برونرفت از این افکار هستیم، روانشناسان استراتژیهایِ اثباتشدهای را برای رهایی از این مشکل، مطرح کردند تا بتوانیم از فکر کردن بیشازحد دست برداریم و روی چیزهای مهم و باارزش زندگی تمرکز کنیم.
🔳در قدم اول؛ جلوی افکار مزاحم را بگیرید
به عقیدهی پایک «باید حواستان به ورود افکارتان باشد، اگر متوجه نباشید که نشخوار فکری میکنید قادر به ترک آن نیستید.» متعهد شوید که از ابزاری برای کمک به مغزتان استفاده کنید تا عقبنشینی کند. مثلا یه مکث کوتاه برای نوشتن آنچه فکر و احساس میکنید یا ضربه زدن روی یک برنامهی آرامشبخش در تلفنتان که میتواند به شما کمک کند .
🔳مسائل زندگی را از زاویهای دیگر بنگریم
زمانیکه متوجه شدید بیش از حد فکر میکنید، آرامش داشته باشید و خودتان را سرزنش نکنید. اگر دچار یک حملهی اضطرابی هستید، سعی کنید به خود مسلط باشید چرا که شما فقط دارید افکار را تجربه میکنید. برای مثال، «من والد بدی هستم» را به «من فکر میکنم والد بدی هستم» تبدیل کنید. «به جای اینکه باور کنید افکارتان واقعیتاند، یک قدم به عقب برگردید و افکارتان را مشاهده کنید.» این چارچوب ذهنی یک لایه فاصله بین هویت شما و افکار شما ایجاد میکند، بنابراین آنها را از هم جدا کرده و به عنوان باورهای قابل تغییر میپذیرد. این استراتژی به شما کمک میکند تا حسی از کنترل داشته باشید.
🔳فکر خود را به چالش بکشید
تجربه ثابت کرده که اسیر افکار منفی شدن آسان است. بنابراین، قبل از اینکه مدام فکر کنید که اگر بیمار شوید اخراج خواهید شد، به این فکر کنید که افکار منفیای دارید که باید آنها را مدیریت کنید. حواستان باشد که احساسات شما در تواناییتان برای نگاه واقعی به موقعیتها اختلال ایجاد میکند. یک قدم به عقب برگردید و به شواهد نگاه کنید. چه مدرکی دال بر درستی فکرتان دارید؟ و چه مدرکی دارید مبنی بر اینکه فکرتان درست نیست؟
🔳ذهنآگاهی را تمرین کنید
یکی از مؤثرترین راههای مبارزه با اضطراب، تمرین «ذهنآگاهی» است. این تمرین موجب تمرکز حواس (حضور در لحظه و توجه به احساسات) میشود و به شما در ایجاد آگاهی بیشتر کمک میکند.
🔳کمالگرایی افراطی را کنار بگذارید
افراطاندیشی و کمالگرایی دستبهدست هم میدهند تا شما را مضطرب کنند، فعالیت فکری زمانی مثمرثمر است که در راستای یک عمل نتیجهبخش به کار گرفته شود. فعالیتهای خلاقانه مانند نوشتن یک فصل کتاب یا تکمیل یک نقاشی از جمله افکار مثبت هستند اما افکار مارپیچ در مورد مسائل بیپایه و بیهوده، از جمله اعمال افراطی به حساب میآید و به از شدت از سطح انرژی شما میکاهد. «باید قدردان خودباشید، ساختن یک نتیجهی عالی یا بینقص بودن امکانپذیر نیست، آزمون و خطا، بخش جداییناپذیر زندگی ماست.» بهجای اینکه خود را به خاطر نقصها، مورد ضرب و شتم قرار دهید یا از پروژههایی که میترسید بیعیب و نقص نباشند اجتناب کنید، ایدههای جدید بیاورید، اشتباه کنید، پشیمان شوید و دوباره ادامه دهید.
@vaavmag
https://vaavmag.ir