eitaa logo
مجله مجازی واو
293 دنبال‌کننده
153 عکس
175 ویدیو
0 فایل
| مجله مجازی واو | پاتوقی برای اهالی خواندن و نوشتن واو حرف عطف است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻چند برش از کتاب 🗒می‌گفت شأن روحانیت را حفظ نکردی! ✍نفیسه ترابی 🔳«کهکشان‌نیستی» عنوان کتابی است که طریقه‌ی شیدایی سیدعلی‌قاضی را در قالب داستان‌هایی کوتاه روایت می‌کند. نویسنده‌ی کتاب در مقدمه آورده است: «کهکشان‌نیستی فاقد استانداردهای رمان است... نویسنده تمام آنچه چه در کتب، چه از اساتید و چه سینه‌به‌سینه شنیده شده را در این کتاب گردآوری کرده و به آن چینش داستانی داده است.» او هدف از کتابت آن را خروجی نفوسی آگاه با انگیزه‌های الهی و توحیدی می‌داند. با هم برش‌هایی از این کتاب را می‌خوانیم. *شأن روحانیت را حفظ نکردی!* با چشمان بی‌روحی که داشت خیره خیره به سید علی نگاه می‌کرد، گفت: «شأن لباس روحانیت را حفظ نمی‌کنی. نمی‌دانی نباید اینجا این‌گونه روی زمین بنشینی؟» سید علی اخم‌هایش را درهم کرد و گفت: «شأن لباس روحانیت دیگر چیست؟» شیخ عدنان گفت: «لباس رسول خدا (ص) را تنت کرده‌ای و نمی‌دانی شأن آن چیست؟ این لباس، لباس علماست، لباس بزرگان! با این سر و وضع خاکی، کنار گدایی نشستن، زیبنده‌ی این لباس نیست.» سیدعلی، درحالی‌که دیگر از آن لطافت کلامش خبری نبود، با قاطعیت پاسخ داد: «اگر شأن لباس روحانیت این است که من نتوانم روی زمین کنار این برادرم بنشینم، همان بهتر که حفظش نکنم.» *چطور می‌توان فانی مولا شد؟* سال‌ها بود کسی از من برای کاری اجازه نگرفته بود. خودم را جابه‌جا کردم. با دستانش عبای خاکی‌اش را بالا گرفت، کنارم روی زمین نشست و به ورودی حرم مولا نگاه کرد و با ته‌لهجه ترکی، به عربی فصیح گفت: چطوری مجاور حرم مولا؟ با تعجب از لقبی که گرفته بودم، گفتم: بد نیستم، شکر خدا! - رفیق! چطور می‌توان فانی در اراده مولا شد؟ - سید در حد من حرف بزن، بفهمم چه می‌گویی؟ - منظورم این است چطور می‌شود آدم یاد بگیرد به چیزی که این آقا برای آدم می‌خواهد، راضی باشد؟ خودش فکر نکند، تصمیم نگیرد، کار را واگذار کند به او و بنشیند و تماشا کند. - سال‌هاست که کارم نشستن و بساط داشتن در اینجاست، تا به‌حال ندیدمت. اهل کجایی؟ - ایرانی‌ام. اهل تبریز... حاجی تو اینجا می‌نشینی امیدت به چیست؟ از کارت خسته نمی‌شوی؟ - سید راستش من باور کرده‌ام که گدایم و این باعث شده همین‌جا بمانم و منتظر مردم باشم. از وقتی این را قبول کردم، برایم راحت شده. روز و شب می‌گذرانم و چشمم به آدم‌هاست که می‌آیند یا نمی‌آیند. دیدم خیره خیره نگاه می‌کند و با برقی در چشمانش لبخند می‌زند. گفتم: چرا می‌خندی؟ - پاسخم را دادی! - می‌خواهم در عوض این پاسخ، هدیه‌ای به تو بدهم. داستانی تعریف کرد و مرا که سال‌ها از مولای این حرم غافل بودم بیدار کرد و سپس دست در جیب قبایش کرد و مبلغ درشتی را در دستم گذاشت و گفت: «این هم برای توست» *تربیت تو در دست مادرزن است!* -آقا این مادرزن دیگر از آزارواذیت چیزی نبوده که از دستش بربیاید و سر من و همسرم نیاورده باشد؛ زبان به آزار و طعنه و فحش و هرآنچه می‌شود، در مقابل دیگران باز کرده است و آبروی ما را می‌برد. با این فشار فقر که ام مهدی، همسرم، با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند من نمی‌دانم باید چه کنم. اواخر مادرش آمد و کیسه‌های برنج خوش‌عطر عنبر را با روغن حیوانی به پرده اتاق ما نزدیک می‌کرد تا رنج و عذاب من و دخترش را بیش از پیش مشاهده کند. -راه حل چیست سید هاشم؟ -آقا، حقا دیگر تاب ندارم و آمده‌ام از خدمت شما اذن بگیرم تا همسرم را طلاق دهم. -حالا از این حرف‌ها و ماجراها بگذریم، آیا همسرت را دوست داری؟ -بله آقا، هدیه را خیلی دوست دارم. -ام مهدی هم تو را دوست دارد سید هاشم؟ -بله، او هم مرا بسیار دوست دارد و زن صبور و بامحبتی است. -ابدا راه طلاق گرفتن نداری. برو صبوری پیشه کن. تربیت تو به دست مادرزنت است. با آنچه می‌گویی خداوند چنین مقرر فرموده که ادب تو و راه باز شدن در به روی تو، به دست این مادرزن و تحمل سختی‌ها و مشکلات ارتباط با او خواهد بود. زمانی که نفس غیر از این خواسته معشوق را طلب کرد، واجب است انسان آماده جنگ و قتال با او باشد. - آقا هر چه شما بفرمایید. اگر ممکن است، برای زندگی ما و باز شدن این گره، در حق این بنده دعا بفرمایید. - خود را به دامن توکل و عنایت سیدالشهدا بسپار؛ خداوند کار را درست می‌کند. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir