⛔️ تو خیابون داشتم راه میرفتم ، منو با چادر دید
گفت: تو این گرما! این دیگه چیه؟!
آب پز نمیشی؟!! ورفت
💢بعد انگار یکی تو گوشم گفت :
«قُــل نــارُ جـــَهـــَنَّـــمَ اَشـــَدُّ حَـــرّا »
بگو به آنان ؛آتش جهنم بسیار سوزان تر است
🌿 @vadigar_hichh
وقتی پرفروشترین کتابهای ما
کتابهای آشپزی و تعبیرخواب هستند ،
این یعنی ما ملتِ خوردن و خوابیدنیم !
@vadigar_hichh
گـر بیایی دهمت جـان و نیایی کُشدم غم
من که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی
#سعدیا
🌿 @vadigar_hichh
در عجبم از کسانی که
هزاران گناه می کنند و معتقدند
یک قطره اشک بر حسین
ضامن بهشت آنهاست…
#شهید_دكتر_چمران
🌿 @vadigar_hichh
🌿
ساعت موبایل زنگ می زد و با صدای بلند می گفت:
وقت بیدار شدن، ساعت ...
و هی تکرار می کرد
وقت بیدار شدن، ساعت ...
وقت بیدار شدن، ساعت ...
وقت بیدار شدن، ساعت ...
وقت بیدار شدن، ساعت ...
وقت بیدار شدن، ساعت ...
نمی دانم آیا شده وقت بیدار شدن؟
آیا بیدارمیشوم؟
ساعت اگر بگذرد می دانی چه می شود؟؟؟
🍃 @vadigar_hichh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی رپ خوان آمریکایی
از امام حسین علیه السلام میخواند
ودنیا را متحیر میکند..!
@vadigar_hichh
🍂 logical:
💢 شِمر و عباس بن علی(ع)
✅شب عاشورا وقتی شمر ملعون عباس را صدا زد، عباس تا وقتی امام حسین(ع) نفرمود جوابش را نداد.
ما عباس میخواهیم که تا امامش اجازه نداده با دشمن دست ندهد، و با دشمن تماس نگیرد.
اگر عباس میگفت که حالا بگذار ببینم شمر چه میگوید، امروز نامی از عباس نمانده بود.
عباس! به دشمن دست ندادی، خدا دستهایت را قبول کرد، عباس! به دشمن نگاه غضبناک کردی، خدا چشمهایت را قبول کرد...
@vadigar_hichh
سیّد رضای حلّی در مدح ابی عبد الله هفتادو دوبیت قصیده گفت
باخودش گفت بیت آخرمو با این سوال وجواب تمام میکنم!
سوال این بود که در کربلا کی بر بدن حضرت نماز خونده؟!
هفتادویک بیت سرود
هرچه کتب مقاتل وتاریخ رو ورق زد، جوابی براسوالش پیدا نکرد..!
توسلی کرد ، در عالم خواب امام زمانمونو زیارت کرد
حضرت فرمود سیّدرضا
میخوای بگم در کربلا کی بر بدن جدّم نماز خونده؟
این بیت آخرو از زبان من مهدی بنویس:
"صَلَّتْ علیٰ جِسمِ الحُسَین سُیوفُهُم"
شمشیر ها برای جدم نماز خوندند..!
🏴 @vadigar_hichh
ﻳﻪ ﻓﻠﺞ ﻗﻄﻊ ﻧﺨﺎﻋﻰ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺑﺸﻪ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﻳﻜﻨﻔﺮ دیگه هم ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺑﺸﻪ، ﺳﺮﺵ ﻣﻨﺖ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﺒﺮﺗﺶ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻰ ﻭ ﺣﻤﺎﻡ ﻭ ﻛﺎﺭﺍﻯ ﺩﻳﮕﻪﺷﻮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ!!
ﻣﻴﺪﻭﻧﻰ ﺁﺭﺯﻭﺵ ﭼﻴﻪ؟
ﻓﻘﻂ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﺍﺷﻮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ...
ﻳﻪ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻛﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻴﺸﻪ، ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﻰ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻪ، ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﻭ
ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻪ، ﺻﺒﺢ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺒﻴﻨﻪ!
ﻣﻴﺪﻭﻧﻰ ﺁﺭﺯﻭﺵ ﭼﻴﻪ؟
ﻓﻘﻂ ﻳﻜﺒﺎﺭ ﻓﻘﻂ ﻳﻜﺮﻭﺯ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﺵ ﻭ ﻋﺰﻳﺰﺍﺵ ﻭ ﺁﺳﻤﻮﻥرو و ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺭﻭ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺑﺒﻴﻨﻪ...
ﻳﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﻰ ﺩﻟﺶ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﺧﻮﺏ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻴﻤﻰ ﺩﺭﻣﺎﻧﻰ ﻭ
ﻣﺴﻜﻦﻫﺎﻯ ﻗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﻪ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻧﻜﺸﻪ...
ﻳﻪ ﻛﺮ ﻭ ﻻﻝ ﺁﺭﺯﻭﺷﻪ ﺑﺸﻨﻮﻩ، ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺯﺑﻮﻧﺶ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ...
ﻳﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺗﻨﻔﺴﻰ ﺩﻟﺶ ﻣﻴﺨﻮﺍﺩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻛﭙﺴﻮﻝ ﺍﻛﺴﻴﮋﻥ
ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺸﻪ...
ﺍﻵﻥ ﻣﺸﻜﻠﺖ ﭼﻴﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ؟
ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺑﺬﺍﺭ ﺭﻭ ﺯﺍﻧﻮﺕ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﻭ ﻧﻌﻤﺘﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺖ
ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻯ ﻓﻜﺮﻛﻦ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻌﻤﺘﺎ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ
ﺑﺪﻯ...
ﭘﺲ ﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭﻯ ﻛﻦ ﻭ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻛﻦ!
خداوند منان از ما داردگله میکند
وقلیل من عبادی الشکور
بنده گان کمی شکرگزارم هستند
⚡️ @vadigar_hichh
به خدا
دست من نیست
خوب بگرد ببین
مهرت را
کجای دلم انداخته ای...
#رسول_ادهمی
🌿 @vadigar_hichh
من هیچ کس ام! تو کیستی؟
آیا تو نیز «هیچ کسی»؟
پس ما یکی هستیم!
این را فاش مکن!
مبادا رسوایمان کنند!
چه ملال آور است #کسی بودن!
چه شرم آور است همچون قورباغهای، تمام روز یک بند اسم خود را برای لجن زاری ستایشگر تکرار کردن!
#امیلی_دیکنسون
@vadigar_hichh
پيرمرد که شوم
شايد آلزايمر بگيرم!
و تو پس از سال ها به من زنگ بزنی و بگويی:
"دلم برايت تنگ شده است"
شايد صدايت برای من آشنا باشد
و من فکر کنم دخترم هستی
و يادم نيافتد که من همان
پسری هستم که موهايش
در انتظارت سفيد شد...
🍃 @vadigar_hichh
گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
آه ! شرمنده که من ، خود به دعا محتاجم...
🌿 @vadigar_hichh
کاری ندارم کجایی، چه میکنی !
بی عشق سرمکن که دلت پیر میشود
#قیصر_امین_پور
🍁 @vadigar_hichh
به گردنِ من اگر عاشقی گناه بُوَد...
کدام طاعت از این به؟همین گناه کنید...
#کمال_خجندی
🍁 @vadigar_hichh
آلپاچینو: ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪی؟
ﺩﻧﻴﺮﻭ : 20 ﺳﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﻮﺩ 30 ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻡ
آلپاچينو: ﺣﺎﻻ چی ؟
ﺩﻧﻴﺮﻭ: 30 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ 30 ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ...
🍁 @vadigar_hichh
سالمندی می گفت :
من چهار فرزندم را در تنها اتاق منزل کوچکم بزرگ کردم ،
اما حالا آنها در چهار منزل بزرگ خود برای من یک اتاق کوچک ندارند !
@vadigar_hichh
ودیگر_هیچ!
سالمندی می گفت : من چهار فرزندم را در تنها اتاق منزل کوچکم بزرگ کردم ، اما حالا آنها در چهار منزل
یه درد هایی هم هست
که هیچ وقت
تو برگه هیچ آزمایشی نوشته نمیشه..!
@vadigar_hichh
بچه که بودم
پاییز
با روپوش سرمه ای از راه می رسید.
بزرگتر که شدم،
پسر همسایه بود...
سربازی که اسمم را
توی کلاهش نوشته بود
مادرش می گفت:
گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد.
آن وقت ها دوستت دارم را نمی گفتند،
کشیک می دادند!
#رویا_شاه_حسین_زاده
🍁 @vadigar_hichh