#معارف_حسینی
#ورود_به_مدینه
🩸بخششی که در عین لطافت، هزار و یک روضه در آن نهفته است ...
مرحوم علامه مجلسی نقل میکند:
🥀 یزید ملعون به نُعمان بن بشیر که از صحابه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود گفت: آنچه که برای این زنان صلاح است مجهّز کن و مرد امین و نیکوکاری را از اهل شام با ایشان روانه کن! سواران و یاورانی را با ایشان بفرست.
سپس سفارش اهل بیت را به مأموری که میخواست ایشان را ببرد، کرد.
🥀 آن مأمور در حالی که خودش جلو بود، ایشان را حرکت داد. هر گاه ایشان پیاده میشدند، او از ایشان دور میشد و یاورانش نیز دور میشدند و نظیر نگهبانان آنان را محافظت مینمودند. هر گاه یکی از ایشان میخواست وضو بگیرد، او را پیاده میکرد و حوائجشان را بر آورده مینمود و با ایشان خوش رفتاری میکرد تا این که وارد مدینه شدند.
🔖 فاطمه (یکی از دختران امیرالمؤمنین علیهماالسلام) گوید: من رفتم و به خواهرم زینب کبری سلاماللّهعلیها گفتم:
📋 قَدْ وَجَبَ عَلَیْنَا حَقُّ هَذَا لِحُسْنِ صُحْبَتِهِ لَنَا فَهَلْ لَکِ أَنْ تَصِلَهُ؟
▪️این مرد برای این نیک رفتاریهایی که با ما کرده، حقی به گردن ما دارد. آیا چیزی دارید که به او جایزه دهید؟
🥀 خواهرم زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود:
📋 وَ اللَّهِ مَا لَنَا مَا نَصِلُهُ بِهِ إِلَّا أَنْ نُعْطِیَهُ حُلِیَّنَا
▪️به خدا قسم ما چیزی برایمان نمانده که به او جایزه دهیم 😭 جز اینکه همین زر و زیورهای (اندکی) که برایمان مانده، به او بدهیم.
📋 فَأَخَذْتُ سِوَارِی وَ دُمْلُجِی وَ سِوَارَ أُخْتِی وَ دُمْلُجَهَا فَبَعَثْنَا بِهَا إِلَیْهِ
▪️پس من دستبند و گوشواره خود و دستبند و گوشواره خواهرم را گرفتم و آنها را برای او فرستادیم.
📋 وَ اعْتَذَرْنَا مِنْ قِلَّتِهَا وَ قُلْنَا هَذَا بَعْضُ جَزَائِکَ لِحُسْنِ صُحْبَتِکَ إِیَّانَا
👈 و از کم بودن آنها از وی عذر خواهی نمودیم 😭 و گفتیم: این، مختصر جزایی است که ما برای نیک رفتاریای که تو با ما داشتی، به تو بخشیدهایم!
📚 بحارالانوار ج ۴۵ ص١۴۶
✍ حقیقتا انسان متحیّر میماند از این همه لطف و کرامت... اهلبیتی که داغ دیدهاند و چه بدی ها از قوم یزید چشیده و شنیدهاند، اینگونه به جهت اندک احترامی که مأمورین یزید به آنها گذاشتند، از تمام مال و طلا و جواهری که در اختیار دارند، دست بر میدارند و به آن ها هدیه میدهند و تنها به این راضی نشده بلکه از کم بودن آن ها هم عذرخواهی میکنند!
😭 از چنین اهلبیتی، نیاز نبود با زور و کتک در غروب عاشوراء ، گوشواره و زیورآلات غارت کنند؛ بلکه ایشان خودشان در بذل و بخشش پیشدستی مینمودند...
الحَمدللهِ الّذی هَدانا بِولایَتِهم...
شهادت_رسول_الله
پنجشنبه ۲۴ صفر سال ۱۱ هجری قمری، بیماریِ پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم شدت گرفت.
در همان حال، ایشان برای چندمین بار به حرکت سپاه اسامه تاکید کردند، اما ابوبکر و عمر و طلحه و چند نفر دیگر از اصحاب ایشان که قرار بود در سپاه باشند، به بهانهی عیادت به خانه ایشان آمدند.
پیامبر از این حرکت ایشان متعجب شدند و با نگرانی پرسیدند:
“چرا همراه سپاه نیستید؟”
ابوبکر پاسخ داد:
“من برای عیادت از شما آنجا را ترک کردم.”
عمر نیز ادامه داد:
“نگران شما بودم و نمیخواستم خبری از شما را از دیگران بشنوم.”
پیامبر متأثر از سخن ایشان چندین بار فرمودند:
“سپاه اسامه را حرکت دهید!!!”
با این همه تاکیدِ پیامبر، ابوبکر و چند نفر دیگر خانه را ترک کردند اما نه برای پیوستن به سپاه.
قصد ایشان از این دیدار، نهتنها عیادت نبود بلکه منتظر وفات پیامبر بودند تا مبادا حکومت به دستِ شخصِ دیگری جز خودشان، یعنی امیرالمؤمنین نیافتد.
پیامبر خدا که از حیلهی آنان مطلع بودند، سر از بستر بیماری بلند کردند و فرمودند:
“وسیلهی نوشتن بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که با تمسک به آن بعد از من گمراه نشوید!”
عدهای قصد اطاعت از پیامبر را میکنند اما عُمَر به بهانهی غلبهی بیماری به پیامبر و هذیان گفتن ایشان، مانع از این کار میشود و میگوید:
“نزد شما قرآن است و همین برای ما کافیست”
برخی به تاکید فرمایش پیامبر و برخی به طرفداری از عمر میپردازند و بحث بالا میگیرد.
در این هنگام رسولِ خدا ناراحت میشوند و میفرمایند:
“از کنار من دور شوید؛ حرمت خانه پیامبران را نگه دارید. اینجا جایِ قیلوقال نیست.”
عدهای میپرسند که وسایل نوشتن نیاوریم؟
و پیامبر با ناراحتی میفرمایند:
“بعد از این صحبتها دیگر چیزی نخواهم نوشت و تنها وصیت میکنم که با اهلبیت من خوشرفتار باشید.”
حاضرین مطمئن میشوند ایشان چیزی نخواهند نوشت و خانه پیامبر را ترک میکنند و بر همگان روشن میشود که حکومت به آسانی به امیرالمؤمنین علیهالسلام نخواهد رسید.
عباس عمویِ رسولِ خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و پسرش فضل، که همراه با امیرالمؤمنین علیهالسلام و دیگر اهلبیت در خانه پیامبر نشسته بودند، نگران آینده میشوند زیرا میدانند که تنها امیرالمؤمنین هستند که لایق خلافتاند، اما از سویی دیگر اهل صحیفه نیز بیوقفه در حالِ چیدنِ توطئه هستند.
عباس با نگرانی از پیامبر میپرسد:
“ای رسول خدا؛ ما را به آنچه اتفاق خواهد افتاد آگاه کنید. آیا بشارت خلافت را به ما میدهید، یا در این راه شکست میخوریم؟”
پیامبر رو به امیرالمؤمنین میفرمایند:
“تو پس از من مورد ظلم قرار خواهی گرفت”
در انتهای همان روز، هنگامی که پیامبر با امیرالمؤمنین علیهالسلام تنها میشوند، به ایشان میگویند:
“از نوشتن آن نامه تنها یک هدف داشتم و آن تاکید بر ثقلین و توصیه به خلیفهیِ برحق الهی ، و گواهی گرفتن حاضرین بود”
فرزندِ دیگرِ عباس که عبدالله نام داشت و داستان فوق را روایت کرده است، با رسیدن به نام “پنجشنبه” گریان میشود و ادامه میدهد که همهی آن مصیبت این بود که مانع از نگارش وصیت پیامبر شدند.
مطلب جالب دیگر این است که، عمربنخطاب، سالها بعد که خلافت ثابت شده بود، بهروشنی سخن میگوید که:
“پیامبر در بیماری خویش میخواستند که نام علی را به صراحت بیان کنند اما من بهجهت محبت و حفظ اسلام از این امر و نوشتن وصیتِ ایشان جلوگیری کردم.”
کتاب سلیمبنقیس ۲ / ۶۵۸.
بخاری ۴ / ۶۵ . و ۵ / ۱۳۷.
شرح نهجالبلاغةابنأبیالحدید ۱۲ / ۲۰.
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر
.
✅ سه فایده دعا برای برادر دینی
عنْ الإمام أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ :
دُعَاءُ الْمُسْلِمِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ يَسُوقُ إِلَى الدَّاعِي
١- الرِّزْقَ ،
٢- وَ يَصْرِفُ عَنْهُ الْبَلَاءَ ،
٣- وَ تَقُولُ لَهُ الْمَلَائِكَةُ لَكَ مِثْلَاهُ .
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
💠 دعا کردن مسلمان برای برادر دینی خود،
◀️ رزق را به سوی دعا کننده جلب میکند ،
◀️ و بلا را از او دفع میکند ،
◀️ و فرشتگان نیز به او میگویند دو برابر [آنچه برای برادرت خواستی] از آن تو است .
📚 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، صفحه 153 .
.
⭕️ در یک دل، هم محبّت اهلبیت علیهم السلام و هم محبت دشمنان آنان جای نمیگیرد!
💠 «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي جَعفَرٍ علیه السلام :
رَجُلٌ يُحِبُّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ لَا يَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّهِ وَ يَقُولُ هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّنْ خَالَفَهُ !
فَقَالَ : هَذَا مِخْلَطٌ وَ هُوَ عَدُوٌّ فَلَا تُصَلِّ خَلْفَهُ وَ لَا كَرَامَةَ إِلَّا أَنْ تَتَّقِيَهُ».
ترجمه
ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺟُﻌﻔﯽ ﺑﻪ حضرت ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ:
⚠️ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﺤﺒّﺖ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علیه السلام ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﺩ، ﻟﯿﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﯾﺸﺎﻥ #ﺗﺒﺮﯼ نمیجوید، ﺣﺘّﯽ میگوید: "ﻋﻠﯽ علیه السلام ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺨﺎﻟﻔﯿﻨﺶ محبوبتر ﺍﺳﺖ."
حضرت ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩند:
🔰 ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ #ﺩشمن_ما ﻣﺤﺴﻮﺏ میشود؛ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺍﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﮕﺬﺍﺭ، زیرا ﺍﻭ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﻭ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﻣﮕﺮ اینکه ﺍﺯ ﺍﻭ ترس جان داشته ﻭ موظّف ﺑﻪ #ﺗﻘﯿﻪ ﺑﺎﺷﯽ.
📜 ﻭﺳﺎﺋﻞ ﺍلشيعة ، جزء ۸ ، صفحه ۳۰۹ .
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر
🏴شهادت یا رحلت پیامبر؟🤔
👈صریح روایت است هم پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند هم امام حسن هم امام صادق و هم امام رضا "علیهم السلام" که:
«ما منا إلا مسمومٌ أو مقتول»
«هیچ یک از ما نیست مگر این که یا مسموم یا مقتول می شود».
چرا در تقویم ها می نویسند رحلت پیامبر یا در رسانه ها جای شهادت پیامبر اعلام میکنند رحلت پیامبر؟!🤔
⁉️شاید اگر بگویند شهادت باید بگویند چه کسی پیامبر را کشت یا مسموم کرد!
👈چه شیعه چه غیر شیعه(عامه) در طول تاریخ معتقد بودند که پیامبر مسموم و شهید شده است البته غیر شیعه مثل همیشه داستان بافته اند که زن یهودی در جریان جنگ خیبر غذای مسموم به پیامبر داده است و این زهر چهار سال بعد در پیامبر اثر کرده است😳 و ایشان را کشته است!
که در این صورت باید بگوییم همراه پیامبر عده ی دیگری هم آن غذا را خورده اند پس چرا آن ها را نکشت!
و اصلا زهر در این چهار سال چرا کوچکترین آسیبی به پیامبر نزد و بعد چهار سال یک دفعه تاثیر گذاشت و پیامبر را کشت!!!؟
⬅️اما شیعه معتقد است ابابکر و عمر لعنت الله علیهما که در جریان جنگ تبوک می خواستند پیامبر را ترور کنند و به هدف خود نرسیدند این بار با کمک دخترانشان عایشه و حفصه لعنت الله علیهما که به ظاهر زن های پیامبر بودند به ایشان سم دادند و ایشان را به شهادت رساندند.
و جالب اینکه وقتی پیامبر در بستر افتاد قلم و کاغذ خواست تا وصیت نامه بنویسد تا مردم بعد از او گمراه نشوند اما خلیفه ثانی گفت: این مرد هذیان میگوید و با این کار مانع وصیت کردن پیامبر شد!!!
┄┅┅❅❁❅┅┅┄
( اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
بعدد ما احاط به علمک)