eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
3.7هزار ویدیو
120 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
🖥شبکه ملی اطلاعات و فریب ملت ➖در دولت های مختلف ،به شبکه ملی اطلاعات که، از ضروریت های مهم کشور می باشد بی توجهی شده است. 🔸مقام معظم رهبری در دهه های اخیر بارها به این امر مهم توصیه داشتند. متاسفانه در دولت روحانی بشدت نسبت به این امر مهم، غفلت شده، و در گیر و دار برجام آمریکایی به اسم کامل نسبت به ان بی توجه بودند. 🔹جهرمی وزیر ارتباطات که از طرفداران نرم افزار های غربی و با طرفداری از پیام رسان های غربی با دشمن همکاری می کند!و جای سوال است که چرا نیروهای امنیتی در این مورد سکوت کرده اند. 🔸وزیر ارتباطات نسبت به تولید ملی بخصوص پیام رسان های داخلی کاملا بی توجه بوده ، و در رابطه با شبکه ملی اطلاعات هیچ کار مهمی انجام نداد؛ تا اینکه چند وقت پیش در مجلس کارت زرد گرفت. بعد از این قضیه به شهرهای مختلف سفر می کند و در روستاها مختلف اداعای راه اندازی شبکه ملی اطلاعات را دارد که این یک دروغ بزرگ و فریب ملت است. شبکه ملی اطلاعات برای همه است نه یک پست بانک یا دفتر خدمات دولت در یک روستا . شبکه ملی اطلاعات باید بصورت رایگان یا با کمترین قیمت در اختیار ملت قرار گیرد. مثلا خیلی از مردم جهت انتقال تصویر دوربین های مدار بسته خود با هزینه های بسیار بالای اینترنت روبرو هستند ، از طرفی کل اطلاعات و تصاویر این دوربین ها به خارج از کشور انتقال داده می شود و سپس توسط سرورها مخصوص بر روی گوشی یا کلاینت نشان داده می شود. که در این اتفاق متاسفانه پول و اطلاعات بسیاری، از کشور خارج و بدست دشمنان نظام می افتد. 🔹 امروز وزارت ارتباطات با فروش به ملت و در اختیار گذاشتن بیگ دیتای مردم ایران در اختیار دشمنان نظام همچون و اسرائیل بزرگترین خیانت را در حق ملت دارد ، بر کسی پوشیده نیست که سرورهای های و در کجا قرار دارد و کل اطلاعات ملت در دست کیست! 🔹یکی از دلایلی که این وزیر مرموز نمی خواهد شبکه ملی اطلاعات راه اندازی شود بالای اقتصادی ست که وزارت ارتباطات از فروش پهنای باند بین الملل دارد. جاسوس افزارهایی همچون تلگرام و اینستاگرام و واتساپ بیشترین پهنای باند را مصرف می کند و و بیشترین سود این ابزار به جیب دولت می رود . برای همین هیچگاه حاضر نیستند جلوی این جاسوس ابزارها را بگیرند . از طرفی راه اندازی شبکه ملی اطلاعات باعث خواهد شد که این درآمد دولت از فروش پهنای باند بشدت کاهش یابد. لذا انان بشدت با شبکه ملی اطلاعات مخالف و فقط در حد فریب، هراز چند گاهی صحبت از راه اندازی این شبکه می کنند . که باید مردم بیدار شوند و فریب این افراد را نخورند. یعنی ، ارزان، امن ، و در اختیار همه ملت ایران نه یک بخش بخصوص . حق مردم ایران است . ▫️▪️▫️▪️▫️
تمام جنگ ها سر همین #حجاب است... اگر می گویند #آزادی... قصدشان این است که که حجابت را بردارند... #جنگ امروز #اسلحه نمیخواهد... و جنگ نرم یعنی این @Vajebefaramushshode
🔴 به معنای فضولی کردن نیست❌ چرا دشمنای ما دائما تلاش دارند امر به معروف رو فضولی جِلوه بدن؟😏☝️ ⭕️چون دشمن از امر به معروف مومنان داره... و میدونه موجب میشه...🍃 🔴نه تنها فضولی نیست بلکه امر به معروف و نهی از منکر ضامنِ حفظ افراده رسول خدا (ص) فرمودند: كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند جانشين خدا و پيامبر در روى زمين است...😊👌 📗تفسير مجمع البيان،ج1،ص 484،ذيل آيه 104 آل عمران @Vajebefaramushshode
🌿☘ 👌تمام جنگها سر همین است. تمام تلاششان این است که زنانی وجود داشته باشد که تمام هم و غمش خودآرایی وجلوه گری باشد نه عفت وتعالی خانواده اگر می گویند ... قصدشان این است که حجابت را بردارند ... جنگ امروز اسلحه نمی خواهد. زنانی میخواهد که در دامنش مردان شجاع، مومن و معراج جو تربیت شوند... @Vajebefaramushshode
‼️ قرنطینه ➕درخانه بمانیم ➕دست ندهید ➕روبوسی نکنید ➕مسافرت نروید ➕سینما نروید واااا😳 ➖مگه بهتون یاد ندادند تو زندگی خصوصی آدما دخالت نکنید⁉️ ➖من آزادم هر جا بخوام برم ➖هر کار بخوام بکنم ➖سرتون تو زندگی خودتون باشه لطفاً ➖ حق منه! 👆👆👆👆 این جملات براتون آشنا نبود ⁉️ خواهر عزیزم! دیدی❓ الزاماً هر محدودیتی اشتباه نیست❗️ بعضیاشون مصونیت آورند... ✅مثل که با وجود محدودیت؛ برای جامعه مصونیت، سلامت و امنیت روانی میاره. @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 2⃣2⃣#قسمت_بیست_ودوم 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غ
❣﷽❣ 📚 💥 3⃣2⃣ 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 💢 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 💠 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 💢 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. 💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. 💢 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💢 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💢 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💢 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 2⃣3⃣#قسمت_سی_ودوم 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حید
❣﷽❣ 📚 💥 3⃣3⃣ 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. 💢 در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم می‌خواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله می‌شدم مبادا مرا ببینند و شنیدم می‌گفتند :«حرومزاده‌ها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمب‌گذاری نشده باشه!» 💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای سر رسیده‌اند که مقاومتم شکست و قامت شکسته‌ترم را از پشت بشکه‌ها بیرون کشیدم. 💢 زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره فقط خودم را به سمت‌شان می‌کشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!» 💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می‌ترسیدند باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه بالا بردم و نمی‌دانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم می‌چکید. 💢همه اسلحه‌هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :« نباشه!» زیبایی و آرامش صورت‌شان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. 💠 با اسلحه‌ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه‌هایم شده و فهمیدند از این پیکر بی‌جان کاری برنمی‌آید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. 💢 دیگر قدم‌هایم را دنبال خودم روی زمین می‌کشیدم و می‌دیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با بودی؟» و من می‌دانستم حیدر روزی همرزم‌شان بوده که به سمت‌شان چرخیدم و شهادت دادم :«من زن حیدرم، همون‌که داعشی‌ها کردن!» 💢 ناباورانه نگاهم می‌کردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار می‌کردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بسته‌اش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. 💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی می‌دادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!» 💢با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازه‌ام را روی زمین می‌کشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمی‌دانستم برایم چه حکمی کرده‌اند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. 💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست آمرلی را هلهله می‌کردند، از شرم در خودم فرو رفته و می‌دیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه می‌کنند که حتی جرأت نمی‌کردم سرم را بالا بیاورم. 💢از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم می‌زد و این جشن بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را می‌سوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!» 💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه می‌دیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه می‌لرزید. 💢 یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانه‌ام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چی‌کار می‌کنی؟» 💠 باورم نمی‌شد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریه‌هایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را می‌شنوم و حرارت سرانگشت را روی صورتم حس می‌کنم. 💢 با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه می‌زدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود... @Vajebefaramushshode
🌸🍃 👌تمام جنگها سر همین است. اگر می گویند ... قصدشان این است که حجابت را بردارند... جنگ امروز اسلحه نمی خواهد. 🌿🌿🌿 @Vajebefaramushshode
🌷 در وصیت نامه : ⚠️خواهرم، نگذار به اسم پوشش را از تو بگیرند‼️ ✨انس با قرآن، توسل به ائمه اطهار (ع)، حفظ بیت‌المال، دنباله‌ روی از نهضت عاشورا، ولایت‌مداری، حفظ انقلاب، امر به معروف و نهی از منکر، تولّی و تبری و نیز حفظ حجاب و عفاف، از جمله مواردی است که اکثر شهدا در وصایا و دست‌ نوشته‌­های خود به آن اشاره داشته‌­اند. ⚘شهید «علی رضا ملازاده» : من اکنون فریاد برمی­‌آورم که «خواهرم حجابت را، حجابت را حفظ کن، خواهرم نگذار پوشش را از تو بگیرند، نگذار به اسم آزادی زن، با تو و دیگر خواهرانم همانند «شئ» رفتار کنند ⚘شهید «مهدی باغیشنی»: خواهرانم! شما با حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابرقدرت­‌ها بکوبید و بگوئید‌ «ای از خدا بی‌خبران! ما مانند حضرت زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) هستیم و هرگز از راهی که آنان رفته‌اند، برنمی‌گردیم و با تمام توان راه آن‌ها را ادامه می‌دهیم » ⚘شهید «علی اکبر بشنیجی»: «خواهرانم! همان‌طور که ما در جبهه­‌ها با این دشمن کافر می‌جنگیم، شما نیز به نوبه­‌ خود با صبر و بردباری و با حجاب و پوشش خود با دشمنان داخلی بجنگید، زیرا پیروزی از آن ماست. ⚘شهید «رضا بکائیان»: خواهران با حفظ عفت و پاکدامنی و حجاب­‌شان، موجب عزت و سربلندی انقلاب اسلامی باشند و این مسئله یکی از تکالیف مهم آن‌­هاست. ⚘شهید «علی‌رضا حسینی»: خواهران گرامی! از شما می‌خواهم با حفظ حجاب و رعایت عفاف در پشت جبهه‌ها، جهاد اکبر کنید و با توطئه­‌های شوم کافران ملحد بجنگید، این خواهران مبارز هستند که با حفظ حجاب دین اسلام را زنده و پا بر جا نگه داشته‌­اند و این راه را می­‌توانند مانند حضرت زینب (س) با صلابت ادامه دهند. ⚘شهید «محمدعلی صمدی»: «خواهران گرامی! حجاب شما برتر از خون شهیدان است و دشمن پیش از آن‌که از خون شهید به هراس آید، از حجاب کوبنده­‌ تو وحشت دارد.
📌پاسخ به لا اکراه فی الدین❗️ ◀️ آیه «لا اکراه فی الدین» مربوط به است که نمی شود عقاید باطنی افراد را عوض کرد. به معنای نیست؛ به این معنا نیست که هیچ وجود نداشته و همه می‌توانند هر کاری انجام دهند! ⁉️اگر این آیه به معنای آزادی باشد، پس چرا جلو دزدی را می‌گیرند؟ چرا با رشوه‌ خواری برخورد می‌کنند؟ باید در مقابل این‌ گونه اعمال، کرد. البته نهی از منکر به معنای خشونت نیست؛ باید با زبان نرم و خوش به این کار پرداخت(1). ◀️ ﺍﻳﻤﺎﻥ قلبی ﺑﺎ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﺣﺎﺻﻞ نمی ﺷﻮﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﻫﺎﻥ، ﺍﺧﻠﺎﻕ ﻭ ﻣﻮﻋﻈﻪ می ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎ ﻧﻔﻮﺫ ﻛﺮﺩ ﻭلی ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺩﺭ ﻋﻤﻞ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻫﺮ ﻣﻨﻜﺮی ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﺪ ﻭ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩم ﻭ کسی ﺣﻖّ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺭﺍهی ﻛﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﺮﺩﻩ ﺍم ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﺩ(2). ◀️ اگر معنای این بخش از آیه‌ مبارکه این بود که در دین هیچ اجباری نیست و مردم آزاد و مجازند که هر اعتقادی داشته باشند و هر کاری دلشان می‌خواهد انجام دهند، دیگر خداوند متعال نه تنها پیامبر، کتاب و احکامی ارسال و انزال نمی‌نمود، بلکه بهشت و جهنمی نیز نمی‌آفرید و آن وقت تازه این سؤال مطرح می‌شد که اصلاً نتیجه‌ این آفرینش و سفر به دنیا و گذر از آن چیست؟ پس چه فرقی بین عالم و جاهل، مؤمن و کافر، ظالم و مظلوم و ... وجود دارد و مگر خداوند حکیم انسان را بیهوده آفریده و یله رها کرده است و مگر عادل نیست [العیاذ بالله]. ⁉️وانگهی مگر می‌شود که انسان در باور یا انجام عملی آزاد و مجاز باشد، اما در نهایت محاکمه گردد که چرا چنین کردی و چرا چنان نکردی؟ پس با رجوع به «عقل» و هم چنین آیات قرآن کریم و احکام و بشارت‌ها و انذارها و احکام و حدودی که باید در دنیا اجرا شود و جزا و عقابی که در آخرت داده می‌شود، معلوم می‌گردد که منظور از آیه، اعطای چنین آزادی و مجوز ارتکاب به هر عملی نیست(3). ------------------------------------ 1)آیت الله مکارم شیرازی 2)تفسیر نور /استاد قرائتی 3)ایکس شبهه @Vajebefaramushshode
🔸اسارتی عین آزادی🔸 🗣ندای شیر مرد غیور ایران زمینم را شنیدید❓ که در اردوگاه اسرای ایرانی در عراق فریاد زد برای یک رزمنده جنگ تا خود بغداد هم ادامه دارد...✌️چه در خط مقدم باشد و چه در اردوگاه اسارت...؟👊👏😍 آن یکی برادرم را چه؟🤔❓ شنیدید که گفت...اسارت در راه عقیده عین است...✊👌 حالا...🖐 شماهایی که من را محدودیت می‌دانید و گمان می‌کنید دست و پایم را بسته است بدانید که👇 برای یک رزمنده جنگ و دفاع از آرمان‌های انقلاب ،پایدار و همیشگی است.... حتی هنگام اسارت میان امواج اقیانوس جنگ نرم و هجمه‌های دشمنان... پس من هم... گر چه به ظاهر اهل بیت نمی‌توانم باشم...💔 اما می‌توانم خود را از اسارت و غل و زنجیر ظواهر این دنیای پر رنگ و لعاب آزادسازم❣ و مدافع حریم دین الهی و سنت پیامبرم باشم...💛 و عالم را خبر کنم که تا پای جانم امانت‌دار حقیقی میراث زهرای پهلو شکسته ام...طعنه و کنایه ها که چیزی نیست...☺️ اتفاقا اگر بلد باشی در سمت خداباشی و با لبخند از عقایدخدایی‌ات هم دفاع کنی و هم ترویج‌اش کنی ؛ هنر است... نه این‌که هر بار با هر لبخند متفاوتی! عقایدت را تغییر دهی! ... @Vajebefaramushshode