◈دردا که امیر مهربان #رفت که رفت
●#سردار رشید قهرمان رفت که رفت
◈آن مالک قلبـ♥️ما، #سلیمانی ما
●ای وای قرار جانمان رفت که رفت😔
◈خداحافظ #علمدارِسپاه قدس ایران
●#خداحافظ امیر لشکرِ مُلک دلیران
◈تو رفتی و دل شیعه پریشان شد دریغا
●#خداحافظ_سلیمانی دلاور شیرِ دوران
🌾آنچه در پارچه ای سپید پیچیده اند #دلهای ماست که راهی #بهشت می شود
⭕️السلام علیک یا انصار ابی عبدالله
سلام مارا به #مولایمان برسان
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
🌺🌸عیدتون مبارکا باشه😍🌸🌺
💖 فرا رسیدن #میلاد با سعادت حضرت ام ابیها #فاطمه_الزهرا (س) را محضر مطهر ومنور قطب عالم امکان حضرت "بقیه الله حجت ابن الحسن #مهدی_موعود(عج)" تبریک وتهنیت عرض میکنیم🌼✨♥️✨🌼
💖وهمچنین #روز_زن و #روز_مادر را محضر بانوان کانال تبریک عرض میکنم و امیدواریم خداوند در دنیا زیارت و در آخرت #شفاعت حضرت زهرا را به همه ما مرحمت فرماید ان شاءالله🌺
#تو_را_چه_بنامم
🔸کالای حبفاطمه💖 را
🔹مشتری #خداست
🔸رزق گدای #فاطمه
🔹از دیگران جداست
🔸آری! #بهشت
🔹زیر قدمهای #مادر است😍
🔸وقتی که پای"فاطمه"
🔹بر خاک #کـــربـلاست
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا مبارکباد
🌹🍃🍃
@Vajebefaramushshode
#حدیث_مهم
🔴امام صادق(ع):
خداوند بزرگ به موسی وحی فرمود:
غیبت کننده اگر توبه کند #آخرین کسی است که وارد #بهشت میشود
و اگر توبه نکند #نخستین کسی است که وارد #آتش می گردد...
📗بحارالانوار جلد۷۵ صفحه ۲۵۷ حدیث ۴۸
✨نمی دانم این انسان هایی که
اگر یک مو در غذایشان باشد نمیخورند😑
چگونه هر روز گوشت انسانهای دیگر را در غیبتهایشان می جوند...‼️
غیبت کننده را امر به معروف کنیم🌹
@Vajebefaramushshode
#باخدا_معامله_کن
⬅️حیای چشم از من
همسری #عفيف از تو➡️
⬅️ #حجاب فاطمی از من
غیرتی علوی از تو➡️
⬅️ #عفت از من
انتخاب از تو➡️
🌷بیایید به خدا اعتماد کنیم🌷
✅عفيف باشیم، مطمئن باشیم که همسری عفيفه هم روزی مون خواهد شد.
🔸مگه داستان موسی و«تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ»(٢۵ قصص) رو نخوندی؟
💠پس با خالق مهربانمون معامله کنیم.
🔶معامله ی با او، معامله ای با سود خالصه، چون اندک رو هم میخره (٧زلزلال)
🔷اونهم به بهایی گرانبها، یعنی #بهشت (١١١ توبه )
🔶پس دلت رو با اطمینان به #خدا بسپار، چون توکّل به او برات کافیه(طلاق ٣)
@Vajebefaramushshode
#دلنوشتـــــه_خواهر_شهید📝
🌷داداشی خوبم روز جوان مبارکت باشه (جوان رعنای مادر)
🔹یادت هست ۱۰ سال پیش، همچین روزی، کادوی🎁 روز جوانت را از خدا و حضرت علی اکبر(ع) گرفتی؟؟
آری! کادوی تو #بهشت بود
بَه که چه سعادتی😍 چه کردی که #خدا اینگونه خریدارت شد؟
🔸داداش سعید!
دلم برایت خیلی تنگ شده برای صدای زیبایت
#لبخندهایت و روی ماهت.
ای کاش می شد بار دیگر تو را ببینم😔 و حرف های دلم را رو در رو برایت می گفتم
🔹ای کاش میشد #میدیدمت، میبوسیدمت و تمام دلتنگی هایم💔 را در میکردم
🔸اما سهم من از تو، فقط چند قطعه عکس📸 و #سنگ_سردی است که شاهد اشک های من است.
دوست داشتم به جای گریه😢 با ذوق روزت را تبریک می گفتم
🔹راستی #داداش_خوبم!
تو هم به یاد ما هستی؟
برای ما دعا می کنی⁉️
ما اینجا زمین گیر شدیم، غرق گناهیم، برایمان دعا کن🤲
🍂خداکند که #جوانان زحقّ جدا نشوند
🍃به صحبت بدو بدخواه مبتلا نشوند✘
🍂سرعقيده خود پاى فشارند چو کوه💪
🍃بسان کاه زِ هَر باد #جابجا نشوند
#روز_جوان بر تو مبارک که رفتی تا بقیه جوانی کنند♥️
#شهید_سعید_سلمان
#شهید_نیروی_انتظامی
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
#اُردیبهشتی
گویا خدا هم میدانست که تو از همان اول #بهشتی هستی🌸🍃 پروردگارم از همان اول تورا فرشته ی بهشتی آفرید🕊
فرشته ای که زمین برای وسعتِ قلبِ بزرگ و پاکش💖 کوچک بود ...
فرشته ای که در #اوج_جوانی سبک بالانه پر کشید🕊
⇜از ماه تولدت🎊 پیداست که تو از همان اول هم زمینی نبودی و از اهل #بهشت بودی
⇜از نامَت که #ابراهیم است پیداست که آتَشه افتاده بر زندگیِ گمراهان را گلستان🌺 خواهی کرد
⇜از نامِ خانوادگی ات پیداست که هادیِ #هدایت_کننده بودیو همواره هستی👌
⇜از چشمانت😍 پیداست که آنها کارِ یک خلقتِ معمولی نیستند.
چشمانِ گیرا و هدایت گر نصیبِ هرکَس نمیشود، همان #چشمها که معادله ی هر گناهی را بر هم میزنند
⚜الحُب أنْ أحبكِ ألف مرّة
وفى كُلّ مرّة أشعرُ أنى أُحبكِ للمرّة الأولى
❣عشق آن است كه
هزار بار #دوستت داشته باشم
و هربار حس كنم اولين بارى است
كه دوستت دارم😍
هرروز بیش تر از دیروز و کمتر از فردا #دوستت_دارم
تولدت مبارک اُردیبـهشـتی جان♥️
#شهید_ابراهیم_هادی
#سالروز_ولادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushsode
بــاور ڪننـد یا نه 🕊
من، تۅ را از #عمق جـ❣ـان باور دارم ۰۰
دوباره در ابتــدای راه
از این نـــقطـہ ی #آغـــــاز ۰۰۰
نگاهـ👀ـم را بہ مــــرامـت دوخـتـہ امــ !
تویـی که از #بهشتـــــ خـدا
هوای زمیــــن را داری♥️
سـلام !
سلام بر تو ای #ابــراهیـــم
#شهید_ابراهیم_هادی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
دلمهواے ..
#شلمچہ کردہ
سرزمین #عشق
سنگرهاےنــ✨ـور
لالہهاے🥀خونین
خاک #مقدسجبهه
ڪه..↓
بوے #بهشت میدهد😌
دلم قدم گذاشتن👣
به #آسمان را میخواهد،
اما!
من، #جاماندهام😔😔
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
#تلنگر🔔
💥از عارف دانایی پرسیدند:
تا بهشت چقدر
راه است❓🧐
گفت : یـک قدم.
گفتند : چطـور❓
گفـــت : یک پایتان را
که روی نفس بگذارید
پـــای
دیگرتان در #بهشت است ...✅
🌾" سوره نازعات آیات 40 و 41 "
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ
ﻭ ﺍﻣّﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻘﺎم #ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺗﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﻧﻔﺴﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻮﺱ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ، (٤٠)
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ
ﺑﻲ ﺷﮏ، ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺍﻭﺳﺖ.
.................♡.................
#شهدا_شرمنده_ایم
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 1⃣1⃣ #قسمت_یازدهم 💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
2⃣1⃣#قسمت_دوازدهم
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
💢 به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
💢نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
💢شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
💢شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
💢و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
💢 مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.» صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
💢عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 4⃣2⃣#قسمت_بیست_وچهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، ن
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
5⃣2⃣#قسمت_بیست_وپنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💢 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
💠بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
💢 دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
💠دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
💢 در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
💠او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
💠سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
💢 او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
💠اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
💢 نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
💠همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
@Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
زن #بدحجاب رو کرد به خانم محجبه ی چادری و گفت:
انقدر برای ما جانماز آب نکشید...
اگر شما #حجاب دارید و چادر بر سر، تنها دلیلش این است که اندامی نافرم دارید که پوشاندنش بهتر است، #خوشگلی هم ندارید که نشان دادنش بی تابتان کند، 😏
مجبورید #چادر سر کنید تا شکل و ریخت و اندامتان را مسخره نکنند.😅
.
خانم #محجبه گفت:
من #حجاب را دوست دارم و چادر به سر میکنم به دو دلیل:
◀ اول اینکه #مادری دارم که دوستش دارم و چون دوستش دارم احترام و اطاعتش را واجب میدانم.
.
#نام_مادرم_زهراست و او انسية الحوراست، یعنی زیباتر از حور #بهشت و اتفاقا چادرم از
زیباترین و بهترین بانوی دو عالم به من به ارث رسیده است.
.
پدری دارم که #صاحب_الزمان من است و دل نازنینش با #حجاب من شاد میشود و چه فرزند ناخلفی باشم اگر دل مولایم را برنجانم.
.
◀ دوما هم خودم هم همسرم آنقدر زیبایی های مرا با ارزش میدانیم که چوب #حراج به آن نزنیم.
.
دیده ای هر جا جنس #ارزان و حراجی گذاشته اند، مردم #ارزان_پسند دورش جمع شده اند.
این خاصیت جنس #ارزان و #کم_بها ست....
@Vajebefaramushshode
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
8⃣4⃣#قسمت_چهل_هشتم
💢... که ناگهان #جبرئیل فرود آمد و گفت: (اى محمد! خداوند تبارك و تعالى از احساس تو آگاه گشت و شادمانى تو را از داشتن چنین برادر و دختر و فرزندانى دریافت و خواست که این #نعمت را بر تو #کمال ببخشد و این #عطیه را گواراى وجودت گرداند... پس#مقرر_ساخت که ایشان و فرزندان ایشان و دوستان و شیعیان ایشان، با تو در #بهشت_جاویدان بمانند و هرگز میان تو و آنان #فاصله نیفتد.
🖤هر چقدر تو #گرامى هستى ، آنان گرامى شوند و هر #نعمت که تو را نصیب مى شود، آنان را نیز بهره باشد آنقدر که تو #خشنود شوى و از #مقام_خشنودى رضایت هم #فراتر روى.#اما_درعوض ، در این دنیا #مصیبت بسیار مى کشند و #سختى فراوان مى بینند، به دست #مردمى که #خود_را #مسلمان ، مى نامند و از #امت_تو مى شمارند، در حالیکه #خدا و #تو از آنها #بیزارید. آنان کمر به ایذاء عزیزان تو مى بندند و هر کدام را #در_نقطه_اى به قتل مى رسانند آنچنانکه #قتلگاه و #قبورشان از هم #فاصله مى گیرد و #پراکنده مى شود. #خداوند #تقدیر را براى آنان چنین رقم زده است و براى تو درباره آنان.
💢پس خداوند متعال را به خاطر تقدیرى چنین سپاس گو به این #قضاى او #راضى باش.)من خداوند را #سپاس گفتم و به این #تقدیرى چنین #رضایت دادم.سپس #جبرئیل گفت : (اى محمد! #برادرت پس از تو #مقهور و #مغلوب_امت خواهد شد و از دست دشمنان 🐲تو #رنجها خواهدکشید و مصیبتها خواهد دید تا آنکه به #قتل خواهد رسید.قاتل او #بدترین و #شقى_ترین موجود روى زمین است همانند کشنده #ناقه_صالح در شهرى که به آن هجرت خواهد کرد یعنى #کوفه و آن شهر، #مرکز شیعیان او و شیعیان فرزندان اوست. و اما این فرزند تو و با دست اشاره کرد
🖤 به #حسین با #جمعى_از_فرزندان و #اهلبیت و برگزیدگان امت تو به شهادت خواهد رسید در کنار #نهرفرات و در سرزمینى که #کربلا خوانده مى شود
#کثرت_اندوه_وبلا که از سوى دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو در مى رسد در روزى که غم آن #جاودانه است و حسرت آن ماندگار. #کربلا، #پاکترین و #محترمترین بارگاه روى #زمین است و قطعه اى است از قطعات #بهشت.🌸و آنگاه که فرزند تو و یاورانش به شهادت مى رسند و سپاه #کفر و #ملعنت ، محاصره شان مى کنند،... زمین به لرزه در مى آید و کوههابه اضطراب و تزلزل مى افتد و دریاها خشمگین و متلاطم مى شود و اهل آسمانها، آشفته وپریشان مى شوند و اینهمه از سر خشم به دشمنان توست...
💢یا محمد! و دشمنان فرزندان تو و عظمت حرمتى که از خاندان تو شکسته شده است و شر هولناکى که به فرزندان عترت تو رسیده است.و در آن زمان هیچ موجودى نیست که داوطلب حمایت از فرزندان تو نمى شود و از خدا براى یارى حجت خدا پس از تو، رخصت نمى طلبد.
ناگهان نداى وحى خداوند در آسمانها و زمین و کوهها و دریاها طنین مى افکند که : ''این منم #خداوند فرمانرواى قدرتمند! کسى که هیچ #گریزنده_اى از حیطه #اقتدارش بیرون نیست و هیچ #طغیانگرى او را به عجز نمى آورد.
🖤 و من #قادرترینم در امر یارى و انتقام. #سوگند به #عزت و #جلالم که قاتلان فرزند پیامبرم را و #ستمکاران به عترت رسولم را چنان عذاب کنم که هیچ کس را در عالم چنین عذاب نکرده باشم . آنان که #حرمت و #پیمان پیامبر را شکستند، #عترت او را کشتند و به خاندان او ستم کردن...''تمام آسمان 🌫و زمین با شنیدن این کلام خداوند، ضجه مى زنند...
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@Vajebefaramushshode
🍃باران و برف نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد.
گوش کن!
چه عاشقانه در گوش مردم این شهر #نجوا میکند.
میشنوی؟
پیغام آسمانیان را برایمان آورده.
هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد❣
🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از #ابوخلیل آورده از اولین های هفت سال پیش.
آن موقع که هیاهوی #سوریه گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد #حرم زوزه میکشیدند زمان غرش شیران #حیدری بود🌹
🍃اولین هایی که رفتند و صدای #لبیک_یازینب شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید.
کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد ، در #پاییز، آن زمان که صدای پای #آذر به گوش میرسید😔
🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های #آسمانی دیگر میآورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول.
بوی #یاس پیچیده در این حوالی، بوی #بهشت.
.
🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا #شهید نباشی شهید نمیشوی.
دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از #خویشتن است
وصل اگر میطلبی روی خودت پا بگذار😓
🍃همه معادلاتم را همین یک بیت بهم میریزد
کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: #رسول رسول زمین...
آقا رسول صدایمان را داری؟
اینجا زمینگیر شدیم کاری بکن، #تخریبچی میشنوی چه میگوییم؟
#تولدت_مبارک🎈🎁
🕊به مناسبت سالروز تولد #شهید_رسول_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
#روایتـگــری
🔹برای جا مانده ها ...
🔸دلتنگ ها ...
🔹خسته ها...
🔸بریده ها ...
🔹برای همه...
#گوش_بدهید 📣📣
#درد_دلـ💔
🌾یک روز و شب هایی🌙 اینجا(شلمچه)
#زندگی می کردیم ...
دلمان که می گرفت😔 ...
می رفتیم و روی این #خاکها
می نشستیم ...
چقدر غر به #شهدا که نزدیم و...
🌾اما الان ...
معنی دلتنگیـ💔 بیشتر حس می شود
وقتی در این هوای #نفس_گیر شهر
جایی برای خودت پیدا نمی کنی ...
و گرم نمی کند🚫 دلت را ؛نگاه مردم !
و روشن نکند #چشمانت را ، چراغ ها💡
🌾سال گذشته از این ایام
عمرمان در #شلمچه
بی محاسبه
کنتور🎰 می انداخت
🌾و حالا ...
در هوای آلوده ی دنیـ🌍ــا !
زندگی در #بهشت چه لذتی دارد ...
بهشتِ خاکی😍 ...
#شلمچه_بهشت ...
#دلتنگی_سخت_است ...
🌹🍃🌹🍃
@Vajebefaramushshode
27.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ
#استاد_علی_تقوی
🔴 پاسخ به کسانی که می گویند چرا بیشتر نهی از منڪر می کنید تا امر به معروف؟ 👇
🔹می دونستید مردم بیش از اینکه شوق به #بهشت داشته باشن، ترس از #جهنم دارن⁉️
🔹می دونستید تعداد آیات #انذار در قرآن بیشتر از آیات #تبشیر است⁉️
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
به ما بپیوندید👇
•❥🌼━┅┄┄
@Vajebefaramushshode