توطئه ربودن پیکر مطهر پیامبر اعظم
نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
مهدی سرحدی
موضوعات
تاریخ و رجال
اصل مقاله
بنا بر آنچه در متون معتبر تاریخی آمده است، دشمنان اسلام؛ اعم از مشرکان، کافران و یهودیان، بارها برای ترور پیامبر گرامی اسلام تلاشهای مذبوحانهای انجام دادهاند که تمامی آن تلاشها با شکست روبهرو شده است. چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
و یَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ.
خدای متعال به حکم آیه شریفه: وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ، پیامبر خود را از گزند و آسیب در امان نگهداشت تا آن حضرت- که درود خدا بر او و خاندانش باد- رسالت مقدس خویش را به انجام رسانَد و پایههای دین مبین اسلام را مستحکم سازد.
اما دشمنی آن نابکاران، که در اعماق جان ناپاکشان ریشه داشت، پس از رحلت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز ادامه یافت، چندان که در طول قرون متمادی، بارها تلاش کردند تا قبر مبارک آن حضرت را نبش کنند و پیکر مطهّر ایشان را بربایند، اما اراده و خواست الهی چنین بود که آن حضرت را پس از رحلتش نیز در پناه خویش مصون و محفوظ بدارد.
در این نوشتار، چند مورد از این تلاشهای مذبوحانه را، که در منابع تاریخی و کتب معتبر بدان اشاره شده، بررسی میکنیم:
1. نخستین بار، در ابتدای قرن پنجم هجری گروهی به فرمان «الحاکم بأمراللَّه عبیدی» و به سرکردگی شخصی به نام «ابو الفتوح»، حاکم وقت مکه و مدینه، تلاش کردند تا با نبش قبر
ص: 201
مطهّر پیامبر، پیکر پاک ایشان را به مصر منتقل کنند.
تاریخ نگاران، جزئیات این واقعه را با ذکر سند و به نقل از کتاب تاریخ بغداد، نوشته ابن نجار چنین آوردهاند:
گروهی از زنادقه به الحاکم بأمراللَّه، فرمانروای عبیدی پیشنهاد کردند که پیکر مطهر پیامبر را از مدینه منوره به مصر منتقل کند. حاکم را این سخن خوش آمد و گفت: اگر چنین کاری میسّر گردد، مردمان از همه جا برای زیارت، آهنگ مصر کنند و وضع اهل مصر دگرگون شود!
از این رو، فرمان داد بنایی بسازند و برای ساخت آن، اموال بسیار هزینه کرد. سپس ابوالفتوح را برای نبش مرقد مطهّر پیامبر روانه کرد. چون ابوالفتوح به مدینه منوره رسید، گروهی از اهل مدینه- که میدانستند او برای چه کاری آمده است- به همراه یکی از قاریان قرآن، به نام زلبانی، به نزد وی آمدند. زلبانی این آیه از قرآن کریم را تلاوت کرد:
وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ* أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ.
مردم با شنیدن این آیه به خروش آمدند و نزدیک بود ابوالفتوح و سربازانش را به قتل برسانند، اما از آنجا که سرزمین حجاز تحت حاکمیت آنان قرار داشت، درنگ کردند. چون ابوالفتوح آن وضع را دید، گفت: «آری، خدای سزاوارتر است که از او پروا کنند! اگر از ترس جانم نبود، هرگز به این کار اقدام نمیکردم.» پس چندان به تنگ آمد که طاقتش نماند؛ از این اندیشه که چگونه بدان عمل ناپسند دست یازیده است.
پیش از به پایان رسیدن آن روز، به فرمان خدای، تندبادی وزیدن گرفت که زمین را به لرزه افکند، چندان که اشتران و اسبان با هودجها و زینهاشان سرنگون شدند و بسیاری از جانداران و شماری از مردم هلاک گشتند. ابوالفتوح از کرده خویش پشیمان شد و هراس از «حاکم» از دلش رخت بر بست.
2. بنا بر آنچه در منابع تاریخی آمده است، الحاکم بأمر اللَّه عبیدی پس از ناکامی در نخستین تلاش خود، بار دیگر به فکر نبش قبر مطهر پیامبر افتاد، اما این بار هم توطئه او
ص: 202
بینتیجه ماند و خداوند متعال، پیامبر خود را از مکر او و یارانش در امان داشت.
تاریخنگاران، جزئیات این حادثه را به نقل از کتاب «تأسی أهل الایمان فیما جری علی مدینة القیروان»، نوشته سعدون قیروانی چنین آوردهاند:
«حاکم بأمراللَّه شخص دیگری را برای نبش قبر پیامبر به مدینه فرستاد. آن شخص در منزلی نزدیک مسجد النبی اقامت گزید و از زیر زمین تونلی حفر کرد تا به قبر مطهر برسد. اهل مدینه در همان روزها نوری مشاهده کردند و ندایی شنیدند که میگفت: ای مردم، قبر پیامبرتان را نبش میکنند! مردم به جستجو پرداختند و آنان را یافتند و به قتل رساندند.»
3. در اواسط قرن ششم هجری، همزمان با ضعف و انحطاط حکومت عباسیان، برخی از حکمرانان مسیحی مناطق روم و بیزانس، در سال 557 ه. به فکر ربودن پیکر مطهّر پیامبر افتادند و دو تن از مسیحیان مغرب (اندلس) برای اجرای این نقشه مأموریت یافتند.
طراحی و برنامهریزی این توطئه بسیار دقیق و ماهرانه بود، اما خداوند متعال- چنانکه وعده داده- پیامبر خود را از شرّ مشرکان و کینهتوزان حفظ و حراست کرد. این توطئه نیز نقش بر آب شد و خداوند مکر آنان را به خودشان بازگرداند.
در طول قرون متمادی، بارها تلاش کردند تا قبر مبارک آن حضرت را نبش کنند و پیکر مطهّر ایشان را بربایند، اما اراده و خواست الهی چنین بود که آن حضرت را پس از رحلتش نیز در پناه خویش مصون و محفوظ بدارد.
سمهودی در توضیح این مطلب چنین آورده است:
علّامه جمال الدین اسنوی در مقالهای با موضوع «ممانعت از گماردن والیان مسیحی» مینویسد:
مسیحیان در زمان حکومت سلطان نور الدین زنکی، به وسوسه افتادند که کاری بس ناپسند و قبیح به انجام رسانند، به گمان اینکه در انجام آن موفق خواهند شد؛ «اما خدای جز این اراده نفرموده که نور خویش را کامل گردانَد، هرچند کافران را خوش نیاید.»
داستان از این قرار بود که پادشاه مذکور، شبها را به عبادت و تهجّد میگذرانید و ذکرها
ص: 203
و دعاهایی قرائت میکرد و سپس میخوابید. شبی در خواب، پیامبر خدا را دید که به دو مرد اشقر (مو بور) اشاره میکرد و میفرمود: «مرا از این دو نجات دهید!»
پادشاه از خواب برخاست، چند رکعت نماز خواند و خوابید. برای بار دوم و سوم نیز همان صحنه را در خواب دید. پس، از جای برخاست و گفت: دیگر وقت خواب نیست ...
پادشاه را وزیری بود که جمال الدین موصلی نام داشت. شبانه در پی او فرستاد و آنچه را در خواب دیده بود، برایش باز گفت. وزیر گفت: درنگ جایز نیست. هم اکنون به سوی مدینه حرکت کن و آنچه دیدهای برای کسی باز مگو.
سلطان نور الدین همان شب آماده شد. اموال بسیار با خود برداشت و به همراه وزیر و بیست نفر از یارانش به سوی مدینه منوره حرکت کرد و شانزده روز بعد به مدینه رسید. پیش از ورود به شهر غسل کرد، روضه شریفه را زیارت نمود و نماز به جا آورد و سپس منتظر ماند تا چه پیش آید ...
وزیر، اهل مدینه را که در مسجد گرد آمده بودند، خطاب کرد و گفت:
جناب پادشاه به قصد زیارت پیامبر آمده و با خود اموالی آورده تا میان اهل مدینه تقسیم کند. پس نام همه اهالی شهر را بنویسید.
اسامی همه اهل مدینه نوشته شد و پادشاه فرمان داد که همه را احضار کنند. هرکس برای گرفتن سهم خود حاضر میشد، پادشاه با دقت به او مینگریست تا ویژگیهای دو شخصی را که پیامبر به او نشان داده بود، بیابد و چون مشخصات آنان را با هیچیک از مراجعه کنندگان مطابق نمیدید، پس از پرداخت سهم هریک، به آنان اجازه بیرون رفتن میداد، تا اینکه همه اهل مدینه آمدند و رفتند. پادشاه پرسید: آیا کسی مانده است که سهم خود را نستانده باشد؟
گفتند: نه!
پادشاه گفت: دقت کنید و بنگرید که کسی نمانده باشد. گفتند: هیچ کس نمانده است، جز دو تن از اهل مغرب که از کسی چیزی قبول نمیکنند. آن دو مردانی صالح و نیکوکار هستند و به نیازمندان بسیار صدقه میدهند.
پادشاه گفت: آن دو را نزد من آورید.
وقتی چشم پادشاه به آنان افتاد، دریافت که آن دو همان افرادی هستند که پیامبر در عالم رؤیا به آنها اشاره کرده و فرموده بود: مرا از این دو نجات دهید.
ص: 204
پادشاه از آنان پرسید: کیستید؟
گفتند: ما از اهل مغرب (اندلس) هستیم. برای حج گزاردن آمده بودیم و تصمیم گرفتیم امسال را در جوار قبر پیامبر خدا ساکن شویم.
پادشاه گفت: راست بگویید!
چون آن دو بر گفته خویش اصرار ورزیدند، پادشاه پرسید: منزل آنها کجاست؟
خبر دادند که آن دو در «رباط مغرب»، نزدیک مرقد شریف پیامبر ساکن هستند. پادشاه فرمان داد که آن دو را نگاه دارند و خود به منزل آنان رفت و در آنجا سیم و زر بسیار مشاهده کرد و کتابهایی یافت که مطالبی در اندرز و موعظه و نکته در آنها نوشته شده بود. جز اینها در خانه آن دو مرد هیچ نیافت. از سویی، اهل مدینه آن دو را به نیکی یاد میکردند و میگفتند: آنها روزها روزهدار هستند و در مسجد پیامبر بسیار به نماز میایستند و صبح هر روز برای زیارت به حرم مطهر و بقیع مشرف میشوند. روزهای شنبه نیز به زیارت قبا میروند و هیچ سائل و خواهندهای را دست خالی باز نمیگردانند، چندان که در آن سال قحطی و کمی محصول، با کمکهای خود نیاز اهل مدینه را برآورده کردهاند.
پادشاه شگفت زده شد و گفت: «سبحان اللَّه!». اما درباره آنچه در خواب دیده بود، سخنی نگفت. او در خانه آنها ماند و همه جا را جست و جو کرد و سرانجام در گوشهای از خانه، حصیری را که بر زمین بود به کنار زد و دالانی را دید که به سوی حجره شریف پیامبر حفر شده بود!
مردم از دیدن این صحنه دهشتزده شدند. پادشاه به آن دو مرد گفت: اکنون بگویید که هستید و اینجا چه میکنید.
مردم آن دو شخص را به شدت مضروب کردند و سرانجام آنها لب به اعتراف گشوده، گفتند که مسیحی هستند و از سوی فرمانروای مغرب، با لباس مبدّل و در هیأت حجاج مغرب زمین به مدینه آمده و با خود اموال بسیار آوردهاند و فرمان یافتهاند که آن عمل خطیر را به انجام رسانند. گمان کرده بودند که خداوند آنان را مجال خواهد داد که بر پیکر مطهر پیامبر دست یابند و کاری را که شیطان در نظرشان زینت داده، به پایان برند و پیکر مطهر آن حضرت را از جای خود منتقل کنند. پس در نزدیکترین منزل به حجره شریف پیامبر ساکن شده بودند و شبانه زمین را حفر میکردند. هر یک از آنان، همیانی چرمی داشت و خاکهایی را که هر شب بیرون میآوردند، در آن میریختند و صبح روز بعد که به بهانه
ص: 205
زیارت به بقیع میرفتند، خاکها را در میان قبرها میریختند.
مدتی به این کار ادامه دادند و آنگاه که به نزدیک حجره شریف رسیدند، آسمان غرید و لرزهای عظیم پدید آمد، چندان که مردمان گمان کردند کوهها از جای جنبیدهاند. صبح همان روز، پادشاه به مدینه وارد شد.
وقتی آن دو مرد را دستگیر کردند و از آنان اعتراف گرفتند و توطئه ایشان آشکار گردید، پادشاه منقلب شد و بسیار گریست؛ چرا که خداوند او را برای حراست از پیامبر اعظم برگزیده بود. آنگاه فرمان داد که گردن آن دو را بزنند و آن دو خیانتکار به زیر یکی از طاقهای روضه شریفه اعدام شدند.
پس از آن، پادشاه به مکه رفت و فرمان داد که بر مسیحیان سختگیری بیشتری اعمال شود و غیر مسلمانان را بر هیچ کاری نگمارند.
محمد الیاس عبدالغنی در کتاب خود با عنوان تاریخ مسجد شریف نبوی آورده است:
جمال المطری به اختصار این واقعه را بیان کرده، اما حفر خندق پیرامون حجره شریفه و آکندن آن از سُرب را ذکر ننموده است. او ضمن بیان تاریخ این حادثه، با اندکی تفاوت به نقل جزئیات آن پرداخته است. وی در شرح واقعه آورده است:
سلطان نور الدین محمودبن زنکی در سال 557 ه. در پی خوابی که دیده بود، رهسپار مدینه منوره شد. درباره آنچه او در خواب دیده بود، مطالبی نقل میکنند. من نیز آن را از فقیهی به نام یعقوببن ابی بکر (که پدرش در حادثه آتش سوزی مسجد کشته شد)، شنیدم که از قول بزرگانِ پیش از خود چنین میگفت:
سلطان محمود در یک شب سه بار پیامبر را در خواب دید که هر بار میفرمود: ای محمود! مرا از این دو مرد اشقر (مو بور) نجات ده!
او نیز همان شب وزیر خود را احضار کرد و ماجرا را بر او بازگفت. وزیر گفت: این خواب به حادثهای در مدینه منوره اشاره دارد.
پادشاه به سرعت عدهای را با اسب و تجهیزات کامل آماده کرد و به همراه وزیر به راه افتاد، بدون اعلام قبلی وارد مدینه شد و یکسره به مسجد رفت.
وزیر از پادشاه پرسید: اگر آن دو مرد را ببینی، میشناسی؟
پادشاه گفت: آری!
ص: 206
وزیر فرمان داد که همه اهل شهر را در مسجد حاضر کنند و سکههای طلا و نقره فراوان میان آنان تقسیم کرد، تا آن که جز دو تن از اهل اندلس که به مدینه آمده و در خانهای نزدیک مسجد النبی ساکن شده بودند، کسی باقی نماند. آن دو را برای دریافت سهم خود فراخواندند، اما آنان امتناع کردند و گفنتد: ما به اندازه کافی پول داریم و از کسی چیزی نمیپذیریم.
آنان را به اصرار، نزد پادشاه آوردند. چون پادشاه از آن دو درباره علت حضورشان در مدینه پرسید، در پاسخ گفتند: برای سکونت در جوار پیامبر آمدهایم. پادشاه گفت: «راست بگویید!» و آنان را تهدید کرد. سرانجام اعتراف کردند که مسیحی هستند و به دستور فرمانروای خویش آمدهاند تا پیکری را که در مسجد مدفون است، با خود ببرند!
پادشاه و همراهانش به خانه آنان رفتند و در آنجا دالانی را دیدند که آن دو خبیث به سوی حجره شریف پیامبر حفر کرده و خاک آن را در چاهی در همان خانه ریخته بودند.
پادشاه فرمان داد که آنان را نزدیک ایوان شرقی مسجد، گردن بزنند. سپس خود به سوی شام به راه افتاد.
استاد محمد الیاس عبدالغنی، پس از ذکر این حادثه میافزاید:
مطری و زین مراغهای، این واقعه را بدین صورت نقل کردهاند و مطری در ادامه آورده است:
سرانجام اعتراف کردند که مسیحی هستند و به دستور فرمانروای خویش آمدهاند تا پیکری را که در مسجد مدفون است، با خود ببرند! وزیر سلطان نورالدین که در این ماجرا همراه او بود، «موفق خالدبن محمدبن نصر قیسوانی» نام داشت که در شعر و ادب نیز دستی داشت و به سال 588 ه. در شهر حلب درگذشت.
احداث دیواره سربی، پیرامون قبر مطهر
این حادثه و دیگر وقایعی که پیش از آن روی داده بود، سلطان نورالدین را بر آن داشت که برای حراست از قبر شریف پیامبر دیواره سربی و مستحکمی پیرامون حجره مبارکه احداث کند تا پس از آن، مشرکان و ملحدان کینهتوز نتوانند با حفر تونل و دالان، به قبر مطهر نزدیک شوند.
ص: 207
مشخصات دیواره سربی
خیاری در کتاب تاریخ ابنیه و اماکن مدینه منوره آورده است:
ابتدا خندق عمیقی پیرامون قبر مطهر حفر کردند که به آب رسید. سپس در فاصله میان دو دیواره سنگی که سنگهای آن با رشتههای آهنی به هم متصل شده بود، سرب مذاب ریختند. بدین ترتیب دیوارهای متشکل از سه بخش ایجاد شد: دو دیواره سنگی که با قطعات آن با رشتههای فلزی به هم متصل شده بود؛ و یک دیواره سربی در میان آن دو دیواره سنگی.
لازم به ذکر است که محل جلوس سلطان نور الدین و توزیع اموال میان اهل مدینه را «دارالضیافه» مینامیدند که در ضلع شمالی مسجد نبوی قرار داشت و تا چندی پیش بر جا بود، اما در جریان آخرین توسعه حرم مطهر در عصر سعودی، این محل تخریب و به مساحت مسجد افزوده شد. همچنین، محلی که در آن سُرب جمعآوری شده و برای احداث دیواره ذوب گردیده بود، «سقیفه الرصاص» (اتاقک سرب) نام داشت که در حادثه آتشسوزی بازار پارچهفروشان در تاریخ دوشنبه 18 رجب 1397 ه. منهدم شد.
4. ابن جبیر در سفرنامه خود، یکی دیگر از موارد توطئه و تعرض به مرقد شریف پیامبر اعظم را چنین نقل میکند:
در روز شنبه، 27 ذی قعده 578 ه. به شهر اسکندریه وارد شدم و تا یکشنبه 8 ذیحجه در آنجا اقامت داشتم. چون به شهر رسیدم، جمعیت بسیاری از مردم را مشاهده کردم که برای تماشای ورود اسیران رومی به شهر گرد آمده بودند. اسیران را در حالی که بر خلاف جهت حرکت بر شتران نشانده بودند، با بوق و کَرنا به شهر وارد کردند. چون از سرگذشت آنان پرسیدیم، واقعهای را برایمان بازگو کردند که دل از شنیدن آن در سینه به خروش میآمد.
ماجرا از این قرار بود که گروهی از مسیحیان شام، گرد هم آمده و با اجیر کردن شماری از اعراب منطقه، در ساحل دریای سرخ، کشتیهایی ساخته و با آن به راهزنی از حجاج پرداخته بودند. در منطقه نعم، شانزده کشتی را به آتش کشیده بودند و سپس به عیذاب رفته و یکی از کشتیهای حامل حجاج را که از جده میآمد، تصاحب کرده بودند. همچنین به کاروان بزرگی که از قوص به عیذاب میرفت، حمله کرده و همه اهل کاروان را به قتل رسانده بودند.
ص: 208
دو کشتی حامل تجار یمن را نیز مورد حمله قرار داده بودند. آنان آذوقه بسیاری از حجاج را در ساحل دریای سرخ به آتش کشیده و فجایعی آفریده بودند که کسی نظیر آن را به خاطر ندارد.
اما فجیعترین و ناپسندترین جنایت آنان این بود که تصمیم داشتند با ورود به مدینه منوره، پیکر مطهر پیامبر اعظم را از قبر مبارک خارج کنند و با خود ببرند، اما خداوند متعال آنان را به خاطر این گستاخی، کیفری عظیم داد و در حالی که یک روز بیشتر با مدینه فاصله نداشتند، فرماندهی به نام لؤلؤ، از جانب اسکندریه و مصر به سوی آنان تاخت و همه آنها را به اسارت گرفت. از جمله معجزات الهی در این حادثه آن بود که با وجود فاصله بسیاری که میان آنان وجود داشت، توانستند به سرعت خود را به دشمن برسانند و نقشه آنان را نقش بر آب کنند. آن قوم نابکار به اسارت در آمدند و هر گروه از آنان را به شهری فرستادند تا به سزای عمل ننگین خود برسند؛ و اینگونه بود که خداوند متعال، مسلمین را از شرّ آنان نجات بخشید.
❇️#کانالوارثین
(ارائه مطالب #علمی و#پژوهشی)
#مدرسهعلمیهولیعصرکرمانیها(عج)
🆔@valiasrk
وارثین (کانال مدرسه علمیه ولیعصر کرمانیها «عج» ارائه مطالب علمی ، اخلاقی، آموزشی و پژوهشی)
📜 #متن 🚦وقایع روزهای پایانی عمر شریف #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله وسلم #بخش_اول استاد دکتر محمد
📜 #متن
🚦وقایع روزهای پایانی عمر شریف #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
#بخش_دوم
استاد دکتر محمدحسین #رجبی_دوانی
📍اما باید دقت کرد در اعزام این سپاه و تعیین فرمانده آن از سخنانی که پیرامون این سپاه بیان می فرماید رموزی نهفته است. پیغمبر اکرم وقتی اسامة بن زید را که هفده ساله یا هجده ساله بوده است به عنوان فرمانده تعیین کرد و همه مسلمانان با سابقه را به عنوان سربازان او قرار داد، با اعتراض عمومی مواجه شد. خیلی گلایه و انتقاد داشتند که چرا این جوان باید بر ما مسلمانان با سابقه فرماندهی پیدا کند.
📍پیامبر خدا با همان حال بیماری در حالی که دستمالی بر سر بسته بود وارد مسجد شد و خطاب به مردم گفت که این سخنان چیست که به گوش من رسیده؟! اصل بر لیاقت است، نه بر سن و سال، اسامه لیاقت دارد همانگونه که پدرش پیش از این لیاقت داشت (پدر اسامه، زید بن حارثه بود که در جنگ موته به شهادت رسیده بود.) بعد پیغمبر بزرگوار ما لعنت می کند کسانی که از سپاه اسامه و فرمان او سرپیچی کنند و فرمود چون من تعیین کردم، همه موظفید که اطاعت کنید و با او همراهی کنید.
📍این اقدام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جای تامل و تعمق دارد. از این رو که اگر بحث بر لیاقت باشد آیا پیامبر ما افراد لایقی از اصحاب خود را سراغ ندارد که هم لایق اند و دارای سوابق بالا، و سنی هم از آنها گذشته باشد تا اعتراض و انتقاد اصحاب برانگیخته نشود؟ قطعاً پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب اینگونه داشتند، اما در کار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حکمتی نهفته است.
📍آن حضرت می خواهد جلوی انتقادات احتمالی درباره ی ولایت امیرالمومنین علیه السلام را به بهانه ی کم بودن سن آن حضرت بگیرند، یعنی وقتی رسول خدا حکم می کند که شما باید تحت امر اسامه ای که هفده هجده سال بیشتر ندارد بروید، به اعتبار اینکه که پیامبر خدا آن را تایید کرده، قطعاً باید تابع امیرالمومنین علیه السلام باشید که خداوند او را تعیین کرده و سن او هم حدود دو برابر سن اسامه است.
📍امیرالمومنین علیه السلام هنگام رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام سی و سه سال دارد و وقتی هم می فرماید اصل بر لیاقت است، همه می دانند که امیرالمومنین علیه السلام لایق ترین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده و سوابق درخشان و بی نظیر آن حضرت در خدمت به اسلام و دین الهی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر همگان آشکار است.
📍مورد دیگر هم اینکه وقتی هر کسی که از رسول خدا سر پیچی کند مستوجب لعن و نفرین است، به طریق اولی اگر کسی از ولایت امیرالمومنین علیه السلام که توسط خداوند تعیین شده و توسط پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم معرفی شده است سر پیچی کند لعن و نفرین ابدی برای خود خریده است.
🔸پس رسول خدا در آخرین روزهای عمر شریف خود با اعزام سپاه اسامه در نظر دارد که مدعیان خلافت و یا مخالفان امیرالمومنان علیه السلام، به اعتبار حضور در ماموریت گرفتن انتقام جنگ موته، در مدینه نباشند.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❇️#کانالوارثین
(ارائه مطالب #علمی #اخلاقی و#پژوهشی)
#مدرسهعلمیهولیعصرکرمانیها(عج)
🆔@valiasrk
💠 اصلاح يک تعبیر نادرست
🔹 آقای حاج آقـا رضـا صـدر میفرمود: «برای نـام بـردن پیامبر خاتم حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) از تعبيـر رایـج «پیامبر اسلام» استفاده نکنید؛ زیرا از ابداعات مستشرقان و مخالفان اسلام است که رسالت آن حضرت را قبول ندارند و ایشان را تنها پیامبر مسلمانان میدانند.
🔸 بهتر است ما از تعابیری نظیر «خاتم الأنبياء» یا «پیامبر خاتم» یا «رسـول خدا» یا «رسـول الله» و مانند آن استفاده کنیم که در آن شهادت ضمنی به رسالت آن حضرت است.»¹
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
1⃣ مرحوم علّامه حاج سیّد محمّد علی روضاتی نیز در لزوم اصلاح این تعبیر ناصواب چنین نگاشته است: «اجازه فرماييـد ايـن مـطـلـب عقیدتی مهم را عرض کنم که در این روزها بسیار میخوانیم و میشنویم که از حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) تعبیر به «پیغمبر اسلام» ، «پیغمبر گرامی اسلام» ، «رسول گرامی اسلام» میشود، در صورتی که این تعبیر درستی نیست و آنچه در قرآن کریم یاد شده «محمد رسول الله» ، «و لكن رسول الله و خاتم النبيين» است و در اذان میگوییم «اشهد أن محمداً رسول الله».
▫️در حقیقت حضرتش «شارع مقدس اسلام» است نه «رسول اسلام» که این تعبیر را دشمنان آن حضرت و اسلام یعنی شیاطین کفار، ابداع و اختراع کرده و به دست مستشرقانشان و به زبان گویندگانشان به کار میبرند و رواج میدهند، چه آنها قبول ندارند و منکرند که آن حضرت رسول خدا باشد، اما «پیامبر اسلام» و «رسول اسلام» معنای دیگری دارد که با باور آنان هیچگونه منافاتی ندارد.
▫️اگر ما مسلمانان هم که آن حضرت را رسـول الله و فرستاده خدا میدانیم از روی غفلت و عدم تأمل حضرت رسالت پناه را «رسول اسلام» و «پیامبر اسلام» بنامیم، دشمنان را تأیید و شاد کردهایم.
▫️و نیز باید بگویم که رواج این تعبیر خطا از همین نیم قرن اخیر است، آن هم در بلاد اسلامی ایران و الا تا حدود ۱۳۰۰ شمسی در هیچ کتاب و نشریه اسلامی به فارسی یا عربی چنین چیزی مشهود نیست و در بلاد عرب زبان هم از آن اثری دیده نمیشود.
▫️پس باید با این پدیده ناروا مقابله و ناآگاهان را بیدار کرد. حضرت ختمی مرتبت (صلى الله عليه و آله) را اسماء و القاب خاصه توقیفی است که در کتب سیره و حدیث یاد شده است، از جمله در کتاب شریف «كشف الغمة» محدث اربلی و کتب علّامه مجلسی و محدّث قمی (رضوان الله عليهم)، مع الأسف آنها همه فراموش گردیده و امروزه بیشتر از آن لفظ اختراعی موذیانه دشمنان دین استفاده و به کار برده میشود.
▫️سالها قبل، مرحوم ادیب فاضل محقّق آقا سیّد کریم امیری فیروزکوهی مقالتی در همین زمینه به تفصیل نوشت و در مشهد مقدّس منتشر فرمود، اما غفلت اذهان مانع اثر قاطع گردید. (در پرتو روضات، صص ۳۲۴ - ۳۲۵)
📚 جرعهای از دریا ؛ ج ۴ ص ۶۴۵
#حاجآقارضاصدر
#سیدمحمدعلیروضاتی
❇️#کانالوارثین
(ارائه مطالب #علمی و#پژوهشی)
#مدرسهعلمیهولیعصرکرمانیها(عج)
🆔@valiasrk
هدایت شده از یادداشت های فرا-مرزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالاخر در مدینه هم موکب تو برپا شد.
🏴 هله بزوّار ابو الزّهراء...
🔹 اولین موکب در «مدینه منوره» در کنار قبر مطهر پیامبر اعظم و ائمه مظلوم بقیع سلام الله علیهم، به مناسبت شهادت شهادت پیامبر اکرم صلى الله عليه واله از زائرین مدینه پذیرایی کرد..
🔻 زوار ابوالزهرا ( زائرین پدر حضرت زهرا، حضرت خاتم الانبیاء محمد صلی الله علیه وآله)
نکته جالب این است که وهابیت زیارت را شرک می دانند و این اجازه برای ایجاد موکب در مدینه برای اولین بار انجام شده است
@yahyajahangiri
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مگه شما زیارت نمیرین؟!
#استاد_عالی
امام_رضا
✅کانال منبرهای عالی 👇
http://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca1368da7dc
◼️#شعاعیازنور
🔸بیانی کوتاه از زندگی سلطان سریر ارتضاء حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء
امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ سال 148 هجری در مدینه دیده به جهان گشودند.
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.
▫️نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" میباشد.
امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند:
"خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند."
یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد.
▫️ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند.
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.
پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود .
پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود. و در دوره آخر بود که آن حضرت، به دستور حاکم وقت، به خراسان عظیمت نمودند و نهایتا در این دوران (29صفر 203 هجری) در سن 55 سالگی مسموم و به شهادت رسیدند. و پیکر پاک ایشان در شهر مشهد مقدس تدفین گردید.
🔸همسران حضرت
درباره ازدواج امام رضا (ع) و تعداد همسران ایشان اختلاف نظرهایی بین مورخان وجود دارد.
اغلب مورخان تعداد زوجها را یک یا دو نفر آوردهاند و در موارد کمی نیز سه همسر ذکر شده است.
▫️نام سبیکه (س) به عنوان همسر ایشان و مادر امام جواد (ع) ثبت شده است که برخی او را ریحانه هم معرفی کردهاند.
نسب این زن مومنه را به خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر (ص) نیز مرتبط میدانند.
▫️ در بعضی از منابع تاریخی از جمله تاریخ طبری همسر دیگر ایشان را "ام حبیب" یا "ام حبیبه" نام برده شده است که طبق اخبار دختر مامون بوده است.
مامون با نیت نزدیک شدن به امام رضا (ع) و آگاهی از برنامههای ایشان پیشنهاد این ازدواج را میدهند و امام نیز قبول میکنند.
🔸فرزندان امام رضا علیه السلام
درباره تعداد فرزندان امام رضا نظرات یکسانی وجود ندارد. نظر مشهور این است که تنها فرزند ایشان را امام محمد جواد (ع) میدانند.
برخی نیز دو فرزند به نامهای محمد و موسی را به آن حضرت نسبت دادهاند.
در برخی از رویات هم فرزندان ایشان را پنج پسر و یک دختر نوشتهاند، به نامهای قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه.
🔸نحوه شهادت امام
مشهور مورخین مأمون را عامل قتل یا کسی که دستور قتل حضرت را داده است معرفی میکنند. در روایتی فردی به دستور مأمون اناری را مسموم کرده و عصاره آن را مأمون به امام داده و امام را مسموم میسازد و در روایت دیگری نقل شده است که مأمون خود انگوری زهراگین به امام داده و حضرت را به شهادت میرساند.
🔸ویژگیهای اخلاقی حضرت
از خوش اخلاقی امام سخن بسیار گفته اند. در این جا به چند نمونه آن توجّه کن و ببین که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزی دقّت می کرده است. همه اینها برای ما درس (چگونه زیستن) است:
ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.
ـ سخن هیچ کسی را قطع نکرد.
ـ به نیازمندان بسیار کمک می فرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره می نشست و غذا می خورد.
ـ همیشه چهره ای خندان داشت.
ـ هرگز با صدای بلند و با قهقهه نمی خندید.
ـ هنگام نشستن، هرگز پای خود را در حضور دیگران دراز نمی کرد.
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمی زد.
ـ به عیادت بیماران می رفت.
ـ در تشییع جنازه ها شرکت می جست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذیرایی می کرد.
ـ وقتی بر سر سفره ای می رسید، اجازه نمی داد تا به احترام او از جای برخیزند.
ـ به پاکیزگی بدن، موی سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.
ـ بسیار بردبار و صبور و شکیبا بود.
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❇️#کانالوارثین
(ارائه مطالب #علمی #اخلاقی و#پژوهشی)
#مدرسهعلمیهولیعصرکرمانیها(عج)
🆔@valiasrk