eitaa logo
وارثین (کانال مدرسه علمیه ولیعصر کرمانی‌ها «عج» ارائه مطالب علمی ، اخلاقی، آموزشی و پژوهشی)
554 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
765 ویدیو
1.3هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این پیام در ماجرای گوشت را به صورت انبوه منتشر کنید. شک ندارم که درصد بالایی از عدم مشارکت ناشی از شبهه است. باید مردم مطلع شوند. الان فرصت بسیار مناسبی است. اگر امروز هیچ کاری نکنید و فقط همین کلیپ را منتشر کنید و به دست عموم مردم در گروه‌های خانوادگی و ... برسانید شاید خداوند رقم زده باشد که این‌بار این دامداران زحمت کش نتایج انتخابات را رقم زنند.
کاشکی قسمتم بشه کربلا.mp3
6.31M
کاشکی قسمتم بشه کربلا تو شبای جمعه ، عاشقی چه زیباست کربلا کربلا شبــایی که میگن ، زائر تو زهراست کربلا کربلا آره دیدنیـه ، سجده ی ملائک کربلا کربلا روی لـب زوّار ، حلت بفنائک کربلا کربلا کربلا هرکی زائرت باشه اون شبا پریشون میشه گریه کن میشن انبیاء وقتی فاطمه روضه خون میشه بی قرارمو میگم این شبا کاشکی قسمتم بشه کربلا حالا که من از حرم دورم درمونم صبر آخه مجبورم یه سلام میدم به سوی حرم کربلا آرزو دارم بمیرم با غم کربلا غم کربلا منو می کشه دل من فقط به حرم خوشه نمیشه فراموش ، سحرای زیبات کربلا کربلا همیشه و هرجا ، تو دلم رویات کربلا کربلا پیش ضریح تو ، روح از تنم رفت کربلا کربلا تا که تورو دیدم ، خودمو یادم رفت کربلا کربلا این شکسته پر که روی بامت مرغ روحمه کاش شب جمعه کربلا بودیم 😭
🔴 بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند 🔴 خاطره‌ای از ریاست جمهوری رهبر انقلاب سال ۱۳۶۲ زمانی که رییس‌جمهور از ساختمان ریاست جمهوری در خیابان پاستور خارج می‌شد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می‌شد. چند محافظ‌ دور کسی حلقه زده بودند و چیزهایی می‌گفتند. او فریاد می‌زد آقای رییس‌جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم ... آقای خامنه‌ای پرسید چی شده؟ کیه این بنده خدا؟ یکی از محافظان گفت: حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل اومده و با شما کار واجب داره، بچه‌ها میگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اینجا، گفته می‌خوام با آقای خامنه‌ای حرف هم بزنم. پسرک ۱۳ ساله با صورت پُر اَشک، از حلقه محافظان بیرون آمده و خودش را به آقا می‌رساند. آقا دستش را دراز کرده و با صدای بلند می‌گوید سلام بابا جان! خوش آمدی. حالت چطوره؟ سرتیم محافظان می‌گوید: این هم آقای خامنه‌ای! بگو دیگر حرفت را. ناگهان آقا با زبان آذری می‌پرسد: اسمت چیه پسرم؟ پسر نوجوان با شنیدن زبان مادری جان گرفته و با هیجان به ترکی می‌گوید: آقاجان من مرحمت بالازاده هستم از اردبیل، تنها اومدم تهران که شما را ببینم. آقا دست روی شانه او گذاشته و می‌گوید: ‌افتخار دادی پسرم، صفا آوردی، چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه‌ی کجای اردبیل هستی؟ آقا جان! آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که خواهشی از شما بکنم. + بگو پسرم. چه خواهشی؟ - آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! + چرا پسرم؟ نوجوان دوباره بغضش می ترکد: آقا جان!حضرت قاسم ۱۳ ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود میدان و بجنگد، من هم ۱۳ ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم. می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر به جنگ رفتن ۱۳ ساله‌ها بد است، چرا این همه روضه حضرت قاسم (ع) می‌خوانند؟ + آقای...! یک زحمتی بکش با امام جمعه تبریز تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ماست، هر کاری دارد راه بیاندازید و هرکجا خواست ببریدش. ماشین بگیرید تا برگردد. آقا خم می‌شود صورت او را می‌بوسد و می‌گوید «ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن، سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان». سرانجام مرحمت بالازاده روز۲۱ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون در عملیات بدر، با فاصله بسیار كمی از شهادت مهدی باكری ، بال در بال ملائك گشود و میهمان سفره حضرت قاسم (علیه السلام) گردید.                                              ❇️ (ارائه مطالب‌ و) (عج) 🆔@valiasrk