هدایت شده از خبرگزاری حوزه علميه خراسان
📷 #گزارش_تصویری
🔺 با حضور حجت الاسلام و المسلمین رضایی معاون علمی حوزه علمیه خراسان حجت الاسلام دکتر محمدصادق رجایی خراسانی به عنوان مدیر پژوهش و توسعه علمی این معاونت معرفی شد.
💠 بیشتر ببینیم👇
https://www.hozehkh.com/photogallery?id=49790
╭─════════════•❖•─╮
🔹خبرگزاری حوزه علمیه خراسان
🌐 @news_howzehkh
╰─•❖•════════════─╯ ️
وارثین (کانال مدرسه علمیه ولیعصر کرمانیها «عج» ارائه مطالب علمی ، اخلاقی، آموزشی و پژوهشی)
📷 #گزارش_تصویری 🔺 با حضور حجت الاسلام و المسلمین رضایی معاون علمی حوزه علمیه خراسان حجت الاسلام دکت
باسمه تعالی
با عرض سلام و تسلیت ایام خدمت همراهان گرامی کانال وارثین
خدا را شاکرم که بر بنده اش منت نهاد و توفیق داد تا بیش از یک دهه در مدرسه علمیه ولیعصر کرمانیها (عج) به طلاب حوزه علمیه خراسان خدمت کرده و سهمی اندک در رشد و ارتقای پژوهش در حوزه و تحقق منویات مقام معظم رهبری ایفا نمایم؛ در این مدت همیشه و همواره از همراهی مسئول محترم آموزش، برادر عزیز و شقیق نبیل حجه الاسلام و المسلمین شیخ محمد علی ایزدی یزدان آبادی که از خداوند منان همواره توفیق، عزت، و حسن عاقبت او و خانواده اش را مسئلت دارم، بهرهمند بودم؛ بی شک همراهی ایشان و برادر و استاد عزیزم حجه الاسلام و المسلمین غیور در کنار مدیریت مدبرانه استاد ارجمند حجه الاسلام و المسلمین اکبر ایزدی یزدان آبادی در کسب توفیق بنده از جناب حضرت حق (جل اسمه) و توجه عنایت حضرت حجت (عج) به این حقیر نقش به سزایی داشته است؛ اساتید معزز، فرهیخته و صمیمی و نیز طلاب معزز و باصفای مدرسه همیشه در یاد این حقیر خواهند بود.
اکنون که توفیق خدمت در سنگر دیگری به این کمترین محول شده است از همه سروران گرامی استدعای دعا دارم و یکایک شما عزیزان را به خدای منان میسپارم.
ارادتمند و ملتمس دعا
محمد صادق رجائی خراسانی
موضوعات مصوب مدارج قم تا تاریخ 1401.11.01.xlsx
1.22M
📌 #موضوعات_مصوب #پاياننامه حوزه علمیه قم تا تاریخ 1-11-1401
موضوعات پیشنهادی طلاب خراسان برای #پایان_نامه نباید در این فایل وجود داشته باشد و الا تصویب نمیشود
📌
طلاب محترمی كه قصد نوشتن پاياننامه سطح ۳ و ۴ را دارند، قبل از انتخاب موضوع رساله خود، حتماً از تکراری نبودن موضوع پیشنهادی اطمینان حاصل نمایند.
@mohammadarabshahe
48.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلا باید در اوج سادگی بری
مثل اربابت حسین خانوادگی بری
❇️#کانالوارثین
(ارائه مطالب #علمی و#پژوهشی)
#مدرسهعلمیهولیعصرکرمانیها(عج)
🆔@valiasrk
هدایت شده از ISC
سیدعلی محمدباب و روحانیون تبریز.pdf
3.86M
🔰گفت و شنود محمد علی باب و روحانیون تبریز
🔹تالیف میرزا محمد تقی خان مامقانی
#معرفی_کتاب #مناظره #تبریز
@ISC_howzeh | تبلیغ بین الملل
هدایت شده از ISC
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰جهاد تبیین وظیفه من و هر مسلمانی است
🔹شاهرخان : اگر دین یا گرایش شما را زیر سوال میبرند، تبیین کنید...
#جهاد_تبیین #شاهرخ_خان #اسلام
@ISC_howzeh | تبلیغ بین الملل
📜 #متن
🚦وقایع روزهای پایانی عمر شریف #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
#بخش_اول
استاد دکتر محمدحسین #رجبی_دوانی
📍رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از حجة الوداع و اعلام ولایت امیرالمومنین سلام الله علیه به عنوان جانشین خود، به مدینه بازگشتند. ماه محرم و ماه صفر بود که حال ایشان دگرگون شد و پیامبر خدا به سبب بدحالی، گاهی اوقات در خانه بستری میشدند و قادر به اقامه نماز جماعت نبودند.
📍تا اینکه در اواسط ماه صفر، رسول خدا اعلام فرمود همه ی کسانی که در مکه قادرند سلاح در دست بگیرند برای رفتن به ماموریتی که انتقام جنگ موته و شهادت سرداران بزرگ اسلام در آن جنگ است آماده حرکت بشوند.
📍ایشان، ناحیه ای به نام جرف در بیرون از مدینه را به عنوان اردوگاه این سپاه تعیین کردند و جوانی به نام اسامة بن زید را به فرماندهی این سپاه منصوب کردند و بنا به نقلی، جز ده نفر از بنی هاشم که استثناء شده بودند همه باید در این لشکر حضور پیدا می کردند.
📍چرا پیامبر خدا در این ایام و بیماری خود اقدام به اعزام چنین سپاهی می کند، اگر که دشمن حمله ور شده بود و حضرت برای دفاع لشکر اعزام میکردند جای بحثی نبود، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید که ما می خواهیم انتقام جنگ موته را بگیریم، ولی چرا این همه تعجیل در این قضیه می شود؟
📍آنچه مسلم است و بزرگان علمای شیعه به آن معتقد هستند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون ارتحال خود را نزدیک می دید، برای محکم کاری در امر خلافت و جانشینی بلافصل امیرالمومنین علیه السلام این تدبیر را اندیشیدند.
📍ایشان با توجه به علم و آگاهی که از دشمنی ها و حساسیت های بسیاری از اصحاب نسبت به مولای متقیان علیه السلام دارند و اینکه می دانند این افراد نمی توانند رهبری او را برتابند، می خواهد آن ها را به این ماموریت اعزام کند و در غیاب آن ها که به این ماموریت رفتند، رسول خدا رحلت می کند و امیرالمومنین علیه السلام که در غدیر معرفی شده است و برای او بیعت گرفته شده در جای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار خواهد گرفت و مسلمانان که از ماموریت موته برگردند، درعمل انجام شده قرار می گیرند و نمی توانند با رهبری امیرالمومنین علیه السلام مقابله و منازعه ای داشته باشند. لذا این سپاه را حضرت اعزام می کند...
#ادامه_دارد ....
توطئه ربودن پیکر مطهر پیامبر اعظم
نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
مهدی سرحدی
موضوعات
تاریخ و رجال
اصل مقاله
بنا بر آنچه در متون معتبر تاریخی آمده است، دشمنان اسلام؛ اعم از مشرکان، کافران و یهودیان، بارها برای ترور پیامبر گرامی اسلام تلاشهای مذبوحانهای انجام دادهاند که تمامی آن تلاشها با شکست روبهرو شده است. چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
و یَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ.
خدای متعال به حکم آیه شریفه: وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ، پیامبر خود را از گزند و آسیب در امان نگهداشت تا آن حضرت- که درود خدا بر او و خاندانش باد- رسالت مقدس خویش را به انجام رسانَد و پایههای دین مبین اسلام را مستحکم سازد.
اما دشمنی آن نابکاران، که در اعماق جان ناپاکشان ریشه داشت، پس از رحلت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز ادامه یافت، چندان که در طول قرون متمادی، بارها تلاش کردند تا قبر مبارک آن حضرت را نبش کنند و پیکر مطهّر ایشان را بربایند، اما اراده و خواست الهی چنین بود که آن حضرت را پس از رحلتش نیز در پناه خویش مصون و محفوظ بدارد.
در این نوشتار، چند مورد از این تلاشهای مذبوحانه را، که در منابع تاریخی و کتب معتبر بدان اشاره شده، بررسی میکنیم:
1. نخستین بار، در ابتدای قرن پنجم هجری گروهی به فرمان «الحاکم بأمراللَّه عبیدی» و به سرکردگی شخصی به نام «ابو الفتوح»، حاکم وقت مکه و مدینه، تلاش کردند تا با نبش قبر
ص: 201
مطهّر پیامبر، پیکر پاک ایشان را به مصر منتقل کنند.
تاریخ نگاران، جزئیات این واقعه را با ذکر سند و به نقل از کتاب تاریخ بغداد، نوشته ابن نجار چنین آوردهاند:
گروهی از زنادقه به الحاکم بأمراللَّه، فرمانروای عبیدی پیشنهاد کردند که پیکر مطهر پیامبر را از مدینه منوره به مصر منتقل کند. حاکم را این سخن خوش آمد و گفت: اگر چنین کاری میسّر گردد، مردمان از همه جا برای زیارت، آهنگ مصر کنند و وضع اهل مصر دگرگون شود!
از این رو، فرمان داد بنایی بسازند و برای ساخت آن، اموال بسیار هزینه کرد. سپس ابوالفتوح را برای نبش مرقد مطهّر پیامبر روانه کرد. چون ابوالفتوح به مدینه منوره رسید، گروهی از اهل مدینه- که میدانستند او برای چه کاری آمده است- به همراه یکی از قاریان قرآن، به نام زلبانی، به نزد وی آمدند. زلبانی این آیه از قرآن کریم را تلاوت کرد:
وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ* أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ.
مردم با شنیدن این آیه به خروش آمدند و نزدیک بود ابوالفتوح و سربازانش را به قتل برسانند، اما از آنجا که سرزمین حجاز تحت حاکمیت آنان قرار داشت، درنگ کردند. چون ابوالفتوح آن وضع را دید، گفت: «آری، خدای سزاوارتر است که از او پروا کنند! اگر از ترس جانم نبود، هرگز به این کار اقدام نمیکردم.» پس چندان به تنگ آمد که طاقتش نماند؛ از این اندیشه که چگونه بدان عمل ناپسند دست یازیده است.
پیش از به پایان رسیدن آن روز، به فرمان خدای، تندبادی وزیدن گرفت که زمین را به لرزه افکند، چندان که اشتران و اسبان با هودجها و زینهاشان سرنگون شدند و بسیاری از جانداران و شماری از مردم هلاک گشتند. ابوالفتوح از کرده خویش پشیمان شد و هراس از «حاکم» از دلش رخت بر بست.
2. بنا بر آنچه در منابع تاریخی آمده است، الحاکم بأمر اللَّه عبیدی پس از ناکامی در نخستین تلاش خود، بار دیگر به فکر نبش قبر مطهر پیامبر افتاد، اما این بار هم توطئه او
ص: 202
بینتیجه ماند و خداوند متعال، پیامبر خود را از مکر او و یارانش در امان داشت.
تاریخنگاران، جزئیات این حادثه را به نقل از کتاب «تأسی أهل الایمان فیما جری علی مدینة القیروان»، نوشته سعدون قیروانی چنین آوردهاند:
«حاکم بأمراللَّه شخص دیگری را برای نبش قبر پیامبر به مدینه فرستاد. آن شخص در منزلی نزدیک مسجد النبی اقامت گزید و از زیر زمین تونلی حفر کرد تا به قبر مطهر برسد. اهل مدینه در همان روزها نوری مشاهده کردند و ندایی شنیدند که میگفت: ای مردم، قبر پیامبرتان را نبش میکنند! مردم به جستجو پرداختند و آنان را یافتند و به قتل رساندند.»
3. در اواسط قرن ششم هجری، همزمان با ضعف و انحطاط حکومت عباسیان، برخی از حکمرانان مسیحی مناطق روم و بیزانس، در سال 557 ه. به فکر ربودن پیکر مطهّر پیامبر افتادند و دو تن از مسیحیان مغرب (اندلس) برای اجرای این نقشه مأموریت یافتند.
طراحی و برنامهریزی این توطئه بسیار دقیق و ماهرانه بود، اما خداوند متعال- چنانکه وعده داده- پیامبر خود را از شرّ مشرکان و کینهتوزان حفظ و حراست کرد. این توطئه نیز نقش بر آب شد و خداوند مکر آنان را به خودشان بازگرداند.
در طول قرون متمادی، بارها تلاش کردند تا قبر مبارک آن حضرت را نبش کنند و پیکر مطهّر ایشان را بربایند، اما اراده و خواست الهی چنین بود که آن حضرت را پس از رحلتش نیز در پناه خویش مصون و محفوظ بدارد.
سمهودی در توضیح این مطلب چنین آورده است:
علّامه جمال الدین اسنوی در مقالهای با موضوع «ممانعت از گماردن والیان مسیحی» مینویسد:
مسیحیان در زمان حکومت سلطان نور الدین زنکی، به وسوسه افتادند که کاری بس ناپسند و قبیح به انجام رسانند، به گمان اینکه در انجام آن موفق خواهند شد؛ «اما خدای جز این اراده نفرموده که نور خویش را کامل گردانَد، هرچند کافران را خوش نیاید.»
داستان از این قرار بود که پادشاه مذکور، شبها را به عبادت و تهجّد میگذرانید و ذکرها
ص: 203
و دعاهایی قرائت میکرد و سپس میخوابید. شبی در خواب، پیامبر خدا را دید که به دو مرد اشقر (مو بور) اشاره میکرد و میفرمود: «مرا از این دو نجات دهید!»
پادشاه از خواب برخاست، چند رکعت نماز خواند و خوابید. برای بار دوم و سوم نیز همان صحنه را در خواب دید. پس، از جای برخاست و گفت: دیگر وقت خواب نیست ...
پادشاه را وزیری بود که جمال الدین موصلی نام داشت. شبانه در پی او فرستاد و آنچه را در خواب دیده بود، برایش باز گفت. وزیر گفت: درنگ جایز نیست. هم اکنون به سوی مدینه حرکت کن و آنچه دیدهای برای کسی باز مگو.
سلطان نور الدین همان شب آماده شد. اموال بسیار با خود برداشت و به همراه وزیر و بیست نفر از یارانش به سوی مدینه منوره حرکت کرد و شانزده روز بعد به مدینه رسید. پیش از ورود به شهر غسل کرد، روضه شریفه را زیارت نمود و نماز به جا آورد و سپس منتظر ماند تا چه پیش آید ...
وزیر، اهل مدینه را که در مسجد گرد آمده بودند، خطاب کرد و گفت:
جناب پادشاه به قصد زیارت پیامبر آمده و با خود اموالی آورده تا میان اهل مدینه تقسیم کند. پس نام همه اهالی شهر را بنویسید.
اسامی همه اهل مدینه نوشته شد و پادشاه فرمان داد که همه را احضار کنند. هرکس برای گرفتن سهم خود حاضر میشد، پادشاه با دقت به او مینگریست تا ویژگیهای دو شخصی را که پیامبر به او نشان داده بود، بیابد و چون مشخصات آنان را با هیچیک از مراجعه کنندگان مطابق نمیدید، پس از پرداخت سهم هریک، به آنان اجازه بیرون رفتن میداد، تا اینکه همه اهل مدینه آمدند و رفتند. پادشاه پرسید: آیا کسی مانده است که سهم خود را نستانده باشد؟
گفتند: نه!
پادشاه گفت: دقت کنید و بنگرید که کسی نمانده باشد. گفتند: هیچ کس نمانده است، جز دو تن از اهل مغرب که از کسی چیزی قبول نمیکنند. آن دو مردانی صالح و نیکوکار هستند و به نیازمندان بسیار صدقه میدهند.
پادشاه گفت: آن دو را نزد من آورید.
وقتی چشم پادشاه به آنان افتاد، دریافت که آن دو همان افرادی هستند که پیامبر در عالم رؤیا به آنها اشاره کرده و فرموده بود: مرا از این دو نجات دهید.
ص: 204
پادشاه از آنان پرسید: کیستید؟
گفتند: ما از اهل مغرب (اندلس) هستیم. برای حج گزاردن آمده بودیم و تصمیم گرفتیم امسال را در جوار قبر پیامبر خدا ساکن شویم.
پادشاه گفت: راست بگویید!
چون آن دو بر گفته خویش اصرار ورزیدند، پادشاه پرسید: منزل آنها کجاست؟
خبر دادند که آن دو در «رباط مغرب»، نزدیک مرقد شریف پیامبر ساکن هستند. پادشاه فرمان داد که آن دو را نگاه دارند و خود به منزل آنان رفت و در آنجا سیم و زر بسیار مشاهده کرد و کتابهایی یافت که مطالبی در اندرز و موعظه و نکته در آنها نوشته شده بود. جز اینها در خانه آن دو مرد هیچ نیافت. از سویی، اهل مدینه آن دو را به نیکی یاد میکردند و میگفتند: آنها روزها روزهدار هستند و در مسجد پیامبر بسیار به نماز میایستند و صبح هر روز برای زیارت به حرم مطهر و بقیع مشرف میشوند. روزهای شنبه نیز به زیارت قبا میروند و هیچ سائل و خواهندهای را دست خالی باز نمیگردانند، چندان که در آن سال قحطی و کمی محصول، با کمکهای خود نیاز اهل مدینه را برآورده کردهاند.
پادشاه شگفت زده شد و گفت: «سبحان اللَّه!». اما درباره آنچه در خواب دیده بود، سخنی نگفت. او در خانه آنها ماند و همه جا را جست و جو کرد و سرانجام در گوشهای از خانه، حصیری را که بر زمین بود به کنار زد و دالانی را دید که به سوی حجره شریف پیامبر حفر شده بود!
مردم از دیدن این صحنه دهشتزده شدند. پادشاه به آن دو مرد گفت: اکنون بگویید که هستید و اینجا چه میکنید.
مردم آن دو شخص را به شدت مضروب کردند و سرانجام آنها لب به اعتراف گشوده، گفتند که مسیحی هستند و از سوی فرمانروای مغرب، با لباس مبدّل و در هیأت حجاج مغرب زمین به مدینه آمده و با خود اموال بسیار آوردهاند و فرمان یافتهاند که آن عمل خطیر را به انجام رسانند. گمان کرده بودند که خداوند آنان را مجال خواهد داد که بر پیکر مطهر پیامبر دست یابند و کاری را که شیطان در نظرشان زینت داده، به پایان برند و پیکر مطهر آن حضرت را از جای خود منتقل کنند. پس در نزدیکترین منزل به حجره شریف پیامبر ساکن شده بودند و شبانه زمین را حفر میکردند. هر یک از آنان، همیانی چرمی داشت و خاکهایی را که هر شب بیرون میآوردند، در آن میریختند و صبح روز بعد که به بهانه
ص: 205
زیارت به بقیع میرفتند، خاکها را در میان قبرها میریختند.
مدتی به این کار ادامه دادند و آنگاه که به نزدیک حجره شریف رسیدند، آسمان غرید و لرزهای عظیم پدید آمد، چندان که مردمان گمان کردند کوهها از جای جنبیدهاند. صبح همان روز، پادشاه به مدینه وارد شد.
وقتی آن دو مرد را دستگیر کردند و از آنان اعتراف گرفتند و توطئه ایشان آشکار گردید، پادشاه منقلب شد و بسیار گریست؛ چرا که خداوند او را برای حراست از پیامبر اعظم برگزیده بود. آنگاه فرمان داد که گردن آن دو را بزنند و آن دو خیانتکار به زیر یکی از طاقهای روضه شریفه اعدام شدند.
پس از آن، پادشاه به مکه رفت و فرمان داد که بر مسیحیان سختگیری بیشتری اعمال شود و غیر مسلمانان را بر هیچ کاری نگمارند.
محمد الیاس عبدالغنی در کتاب خود با عنوان تاریخ مسجد شریف نبوی آورده است:
جمال المطری به اختصار این واقعه را بیان کرده، اما حفر خندق پیرامون حجره شریفه و آکندن آن از سُرب را ذکر ننموده است. او ضمن بیان تاریخ این حادثه، با اندکی تفاوت به نقل جزئیات آن پرداخته است. وی در شرح واقعه آورده است:
سلطان نور الدین محمودبن زنکی در سال 557 ه. در پی خوابی که دیده بود، رهسپار مدینه منوره شد. درباره آنچه او در خواب دیده بود، مطالبی نقل میکنند. من نیز آن را از فقیهی به نام یعقوببن ابی بکر (که پدرش در حادثه آتش سوزی مسجد کشته شد)، شنیدم که از قول بزرگانِ پیش از خود چنین میگفت:
سلطان محمود در یک شب سه بار پیامبر را در خواب دید که هر بار میفرمود: ای محمود! مرا از این دو مرد اشقر (مو بور) نجات ده!
او نیز همان شب وزیر خود را احضار کرد و ماجرا را بر او بازگفت. وزیر گفت: این خواب به حادثهای در مدینه منوره اشاره دارد.
پادشاه به سرعت عدهای را با اسب و تجهیزات کامل آماده کرد و به همراه وزیر به راه افتاد، بدون اعلام قبلی وارد مدینه شد و یکسره به مسجد رفت.
وزیر از پادشاه پرسید: اگر آن دو مرد را ببینی، میشناسی؟
پادشاه گفت: آری!
ص: 206
وزیر فرمان داد که همه اهل شهر را در مسجد حاضر کنند و سکههای طلا و نقره فراوان میان آنان تقسیم کرد، تا آن که جز دو تن از اهل اندلس که به مدینه آمده و در خانهای نزدیک مسجد النبی ساکن شده بودند، کسی باقی نماند. آن دو را برای دریافت سهم خود فراخواندند، اما آنان امتناع کردند و گفنتد: ما به اندازه کافی پول داریم و از کسی چیزی نمیپذیریم.
آنان را به اصرار، نزد پادشاه آوردند. چون پادشاه از آن دو درباره علت حضورشان در مدینه پرسید، در پاسخ گفتند: برای سکونت در جوار پیامبر آمدهایم. پادشاه گفت: «راست بگویید!» و آنان را تهدید کرد. سرانجام اعتراف کردند که مسیحی هستند و به دستور فرمانروای خویش آمدهاند تا پیکری را که در مسجد مدفون است، با خود ببرند!
پادشاه و همراهانش به خانه آنان رفتند و در آنجا دالانی را دیدند که آن دو خبیث به سوی حجره شریف پیامبر حفر کرده و خاک آن را در چاهی در همان خانه ریخته بودند.
پادشاه فرمان داد که آنان را نزدیک ایوان شرقی مسجد، گردن بزنند. سپس خود به سوی شام به راه افتاد.
استاد محمد الیاس عبدالغنی، پس از ذکر این حادثه میافزاید:
مطری و زین مراغهای، این واقعه را بدین صورت نقل کردهاند و مطری در ادامه آورده است:
سرانجام اعتراف کردند که مسیحی هستند و به دستور فرمانروای خویش آمدهاند تا پیکری را که در مسجد مدفون است، با خود ببرند! وزیر سلطان نورالدین که در این ماجرا همراه او بود، «موفق خالدبن محمدبن نصر قیسوانی» نام داشت که در شعر و ادب نیز دستی داشت و به سال 588 ه. در شهر حلب درگذشت.
احداث دیواره سربی، پیرامون قبر مطهر
این حادثه و دیگر وقایعی که پیش از آن روی داده بود، سلطان نورالدین را بر آن داشت که برای حراست از قبر شریف پیامبر دیواره سربی و مستحکمی پیرامون حجره مبارکه احداث کند تا پس از آن، مشرکان و ملحدان کینهتوز نتوانند با حفر تونل و دالان، به قبر مطهر نزدیک شوند.