eitaa logo
وارثین (کانال مدرسه علمیه ولیعصر کرمانی‌ها «عج» ارائه مطالب علمی ، اخلاقی، آموزشی و پژوهشی)
491 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
686 ویدیو
1.3هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
أللّهُمَّ انصُرِ الإسلَامَ وَ أهلَهُ وَ اخذُلِ الکُفرَ وَ أهلَهُ. أللّهُمَّ انصُر جُیُوشَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ ارحَم زَعِیمَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ أیِّد وَ سَدِّد قَائِدَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّهُمَّ عَجَّل لِوَلیِّکَ الفَرَجَ وَ العَافِیةَ وَ النَّصرَ وَ اجعَلنَا مِن أعوَانِهِ وَ أنصَارِهِ وَ شِیعَتِهِ. بِمَنِّکَ وَ جُودِکَ و کَرَمِکَ یَا أرحَمَ الرَّاحِمِینَ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش کاربر لبنانی به حملات ایران به اسرائیل: ایرانیان فقط به هدف قرار دادن سفارتخانه‌یشان در دمشق پاسخ ندادند بلکه حتی به یهودیانی که در زمان پیامبر بر در خانه‌ی پیامبر زباله می‌انداختند نیز پاسخ دادند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسرائیلیهای خبیث میدونید موشک منفجر میشه اما اینا برای شما یادگاری می مونه بقایای موشک های سپاه در اراضی اشغالی
طلبه ای که به لوستر های حرم حضرت امیر المؤمنین (عليه السلام) اعتراض داشت  فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده : یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟! شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو : به آسمان رود و کار آفتاب کند .  پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!   وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) ، فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .  فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید . چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟ راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم . به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم . شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شکر کرد و خواند : به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند * به آسمان رود و کار آفتاب کند                                              ❇️ (ارائه مطالب‌ و) (عج) 🆔@valiasrk
بعد از مدتها اصرار فاطمه طباطبایی عروس حضرت امام(ره) و همسر سید احمد خمینی (ره)، امام خمینی دست به قلم می‌شود و به رسم یادگار چند سطری برای فاطمه می‌نویسد. واقعا این نصایح پدرانه از آن پیر خمین و روح خدا بسیار عبرت آموز و دلسوزانه است. بعید می‌دانم کسی دوست داشته باشد سالک طریق الی الله باشد و این نصایح به کارش نیاید. متن نامه امام در ادامه آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم‌ ‌فاطی عزیزم‌ ‌ بالأخره بر من نوشتن چند سطر را تحمیل کردی و عُذر پیری و رنجوری و گرفتاری ها‎ ‎‌را نپذیرفتی.‌ اکنون از آفات پیری و جوانی سخن را آغاز می کنم که من هر دو مرحله را درک کرده‌‎ ‎‌یا بگو به پایان رسانده ام، و اکنون در سراشیبی برزخ یا دوزخ با عُمّال حضرت‌‎ ‎‌مَلَک الموت دست به گریبان هستم، و فردا نامه سیاهم بر من عرضه می شود و مُحاسبه‌‎ ‎‌عمر تباه شده ام را از خودم می خواهند و جوابی ندارم جُز امید به رحمت آن که ‌وَسِعَتْ‌‎ ‎‌رَحْمَتُهُ کُل شَیْء و ‌لا تَقْنطُوا مِنْ رَحمَهِ الله اِن الله یَغْفرُ الذنوب جَمِیعا را بر ‌رحمه للعالمین‌‎ نازل‌‎ ‎‌فرموده است.‌ گیرم مشمول این نحو آیات کریمه شوم لکن عروج به حریم کبریا و صعود به جوار‎ ‎‌دوست و ورود به ضیافت الله که باید با قدم خود به آن رسید چه می شود. در جوانی که‌‎ ‎‌نشاط و توان بود با مکاید شیطان و عامل آن که نفس امّاره است سرگرم به مفاهیم و‎ ‎‌اصطلاحات پُرزرق و برقی شدم که نه از آن ها جمعیّت حاصل شد نه حال، و هیچ گاه‌‎ ‎‌درصدد به دست آوردن روح آنها و برگرداندن ظاهر آنها به باطن و ملک آنها به‌ ملکوت برنیامدم و گفتم:‌ ‌از قیل و قال مدرسه ام حاصلی نشد جُز حرف دلخراش پس از آن همه خروش‌ ‌ ‌چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جای رفع حُجب به جمع کُتب‌‎ ‎‌پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جُز یک مُشت ورق پاره که به اسم علوم‌‎ ‎‌انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی طالب را که به فطرت الله مفطور است از مقصد‎ ‎‌بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده.‌ ‌اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت نه از فتوحات‌‎ ‎‌فتحی حاصل و نه از فُصوص الحِکَم‌‎ حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آنها که خود‎ ‎‌داستان غم انگیز دارد.‌ ‌ و چون به پیری رسیدم در هر قدم آن مُبتلا به استدراج شدم تا به کهولت و مافوق آن‌‎ ‎‌که الآن با آن دست به گریبانم ‌وَ مِنْکُمْ مَنْ یُردّ إلی أَرْذلِ الْعُمُرِ لِکیْلا یَعْلمَ منْ بَعد علم شَیْئا ‎‌ و چون‌‎ ‎‌دخترم از این مرحله فرسنگ ها دوری و طعم آن را نچشیدی که خدایت به آن برساند با‎ ‎‌حذف عوارض آن، از من توقع نوشتار و گفتار آن هم نظم و نثر به هم آمیخته می کنی و‎ ‎‌ندانی که من نه نویسنده ام و نه شاعر و نه سخن سرا.‌ ‌ و تو ای دختر عزیزم که غوره نشده حلوا شدی بدان که یک روزی خواهی بر جوانی‌‎ ‎‌که به همین سرگرمی ها یا بالاتر از آن از دستت رفت همچون من عقب مانده از قافلۀ‌‎ ‎‌عشاق دوست، خُدای نخواسته بار سنگین تأسّف را به دوش می کشی. پس از این پیر بینوا بشنو که این بار را به دوش دارد و زیر آن خم شده است، به این اصطلاحات که دام‌‎ ‎‌بزرگ ابلیس است بسنده مکن و در جستجوی او ـ جلّ و علا ـ باش، جوانی ها و عیش و‎ ‎‌نوش های آن بسیار زودگذر است که من خود همۀ مراحلش را طی کردم و اکنون با‎ ‎‌عذاب جهنّمی آن دست به گریبانم و شیطان درونی دست از جانم بر نمی دارد تا ـ پناه به‌‎ ‎‌خدای تعالی ـ آخر ضربه را بزند. ولی یأس از رحمت واسعۀ خداوند خود از کبائر عظیم‌‎ ‎‌است،‌‎ و خدا نکند که معصیت کاری، مُبتلای به آن شود.‌ ‌ ‌گویند حجّاج بن یوسف ـ آن جنایتکار تاریخ ـ در آخر عمرش گفته است که خدایا‎ ‎‌مرا بیامرز، گرچه می دانم همه می گویند نمی آمرزی، و شافعی ‌‎که این را شنید گفت: اگر‎ ‎‌چنین گفته شاید، و من ندانم که آن شقی توفیق چنین امری را پیدا کرده یا نه. ‌‎ و می دانم‌‎ ‎‌که از هر چه بدتر یأس است و تو ای دخترم مغرور به رحمت مباش که غفلت از دوست‌‎ ‎‌کنی و مأیوس مباش که خَسِرالدنیا و الآخره شوی.‌ ‌ خداوندا! به حق اصحاب پنج گانه کسا، احمد و فاطی و حسن و رضا (یاسر) و علی را‎ ‎‌که از دودمان رسول گرامی و وصیّ اویند و به این افتخار می کنم و می کنند، از شرور‎ ‎‌شیطانی و هواهای نفسانی مصون دار، در اینجا کلام من ختم شد و حُجّت حق بر من‌‎ ‎‌تمام، والسلام.‌ ‌ اینک چون تو با اصرار خاص به خودت از من شعر خواستی باید به حق بگویم که نه‌‎ ‎‌در جوانی که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده، و نه در فصل پیری که آن را هم‌‎ ‎‌پشت سر گذاشته ام، و نه در حال ارذل العُمُر‎ که اکنون با آن دست به گریبانم قدرت‌‎ ‎‌شعرگویی نداشتم، گویند کسی گفت که من قوّه ام در جوانی و پیری فرق نکرده، زیرا این‌‎ ‎‌سنگ را نه در جوانی توانسته ام بلند کنم و نه در پیری، من نیز همین را میگویم که من در شعر و ادب فرقی نکردم که در جوانی شعر نتوانستم گفتن و نیز در پیری.
واکنش مدافعان غرب به سرکوب گستردۀ اساتید و دانشجویان در آمریکا و اروپا 🔹در روزهای اخیر بسیاری از رسانه‌های دنیا به موضوع اعتراضات دانشجویان غربی و برخورد خشن پلیس با آن‌ها پرداخته‌اند و عکس و فیلم‌های بسیار زیادی هم در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود. 🖼خبرنگار فارس در ارتباط با این ماجرا با اساتید و چهره‌های مدافع غرب گفت‌وگو کرده تا واکنش آن‌ها را نسبت به این سرکوب‌ها بپرسد: 🔸صادق زیباکلام گفت: در صورتی مصاحبه خواهم کرد که به من بگویید چند نفر دستگیر شده‌اند و چند نفر ضرب‌وشتم شده‌اند! 🔹احمد زیدآبادی گفت: در صفحۀ شخصی‌ام گفته‌ام که فعلا سکوت می‌کنم و هیچ حرفی نمی‌زنم! 🔸محسن برهانی هم این‌طور پاسخ داد: من را معذور کنید از مصاحبه، ما باید به چیزهایی بپردازیم که دیگران نپرداخته‌اند! 🔹محمد قوچانی در مورد سرکوب اساتید و دانشجویان در آمریکا و اروپا حاضر به مصاحبه نشد. 🔸عباس عبدی اما این بازداشت‌ها را غیرحاد توصیف کرد و گفت: بازداشت‌ها در ابتدا اتفاق می‌افتد و چیز عجیبی نیست. اگر دانشجویان مجوز گرفته باشند که اصلا مشکلی پیش نمی‌آید اما اگر مجوز نگرفته باشند بازهم خیلی جدی نیست؛ مگر اینکه تخلفی صورت گرفته باشد در این صورت پلیس ورود می کند. 🔹حاتم قادری، پژوهشگر و استاد علوم سیاسی دانشگاه نیز حاضر به مصاحبه نشد.
هدایت شده از فقه معاصر
🏴 در ایام شهادت امام ششم و پیشوای مذهب برگزار می‌گردد: 💠 شاگردپروری در مکتب امام صادق علیه‌السلام 🎙با سخنرانی حجج اسلام: استاد محمدحسن ربانی بیرجندی استاد محمدجواد نظافت مرثیه‌خوانی: برادر حسن دست‌پروری ⏳ پنجشنبه ۲۳ شوال تا شنبه ۲۵ شوال (۱۳ تا ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳) 👈ساعت ۷:۱۰ صبح 📌 مشهد مقدس: امام خمینی ۲۵ (جنب باغ ملّی)، انتهای گلستان شرقی۶، نبش تقاطع روبرو، پلاك۱۷ ll ویژه برادران ll ------------------------------ از عموم مؤمنان و ارادتمندان به اهل بیت علیهم‌السلام به خصوص علما و فضلای حوزه، اساتید دانشگاه و اصحاب فرهنگ، جهت تعظیم شعائر الهی و حضور در این مراسم، دعوت می‌گردد. ll الهی خراسانی ll ------------------------------ @FiqhMoaser
بیست موردی را که کاش می دانستم.pdf
1.17M
انتقال تجربیات مهم پژوهشگری و تحصیل: سلام بر دانشجویان عزیز بویژه دانشجویان دکتری ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان مقاله « ۲۰ موردی که کاش وقتی دکتری را شروع کردم می‌دانستم» که ترجمه‌ای از مقاله چاپ شده در مجله نیچر هست خدمتتان تقدیم می‌گردد. توصیه‌های فوق‌العاده جالبی دارد امیدوارم خواندن آن برای شما در پیشبرد اهدافتان کمک کند. منبع: کانال استاد محمد عربشاهی ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ❇️ (ارائه مطالب‌ و) (عج) 🆔@valiasrk
تحقیق و پژوهش .pdf
3.2M
🔰نسخه الکترونیکی کتاب «تحقیق و پژوهش در کلام مقام معظم رهبری دام ظله» 📖 ۷۲ صفحه 📒معاونت آموزش و پژوهش مرکز مدیریت حوزه‌ علمیه اصفهان منبع: کانال استاد ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ❇️ (ارائه مطالب‌ و) (عج) 🆔@valiasrk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 شهیدی که برای آب نامه‌ می‌نوشت 🔹 شهید یوسف قربانی محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ نام عملیات: کربلای۵ منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت‌سواری این شهید غواص در این دنیای فانی هیچ‌کس را ندارد! در ۶ ماهگی پدر، در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادربزرگش را از دست داد؛ برادرش هم در تصادف از دنیا رفت. زمانی هم که شهید شد، غریبانه دفنش کردند🖤 چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسید: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داد: غواص یعنی مرغابی امام زمان (عج) 🔹 نامه برای آب... همرزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد! با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت، قدم‌زنان کنار ساحل اروند بُرد، نامه را از جیبش درآورد، پاره کرد و داخل آب ریخت! چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم، کسی را ندارم که. بیاییم به یادش، در گروه‌ها ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه شود