هدایت شده از خرداد سلام
بعد از انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری و انتخاب مسعود پزشکیان به عنوان رئیس جمهور منتخب ،برخی خناسان مجازی اقدام به تخریب تامدی نسبت به محسن منصوری فرزند دشت ورامین نموده اند.
محسن منصوری در طول زمان خدمت خود در همه عرصه ها چه در بنیاد کرامت رضوی، بنیاد علوی ،استانداری تهران و معاونت اجرایی ریاست جمهوری توجه ویژه ای به دشت ورامین داشته است.
از اختصاص بسته های کمک معیشتی ویژه ایام کرونا گرفته تا تصویب فرمانداری ویژه، بازگشت پروژه قطار شهری به مترو با اختصاص بودجه مشخص،احیای پروژه بیمارستان جدید شهید مفتح و پیشرفت 60 درصدی آن در دولت سیزدهم ،حل مشکل تعاونی فرهنگیان بعد از 25 سال و اختصاص مصوبات مناسب در سفر ریاست جمهوری به دشت ورامین شامل منطقه ویژه اقتصادی،تبدیل لکه صنعتی خیرآباد به شهرک صنعتی ،تعریض جاده های ورامین به جواد آباد و چرمشهر،آغاز مطالعه طرح اتوبان شهید شوشتری،اختصاص بودجه ویژه جهت طرح تکمیل انتقال پساب تصفیه خانه تهران به دشت ورامین و دها اقدام دیگر که از این مرقومه خارج است.
حال سوالی که مطرح است بزرگان اصلاحات دشت ورامین برای مردم این دیار چکار کردند؟؟؟
شاید سوالی که در ذهن دارید این است آیا کسی از آنها در سطح بالای مدیریتی در طول این 45 سال بودنده اند یا نه که فقط 2 نمونه می توان نام برد 1) حسین تاجیک مسئول نهاد ریاست جمهوری در زمان دولت خاتمی
2)خانم آذر منصوری که همیشه جز تئورسین های این جریان بوده از فرزندان دشت ورامین می باشند.
حال سوالی که باید این خناسان مجازی پاسخ بدهند این است کارنامه و آورده این بزرگان اصلاحات برای دشت ورامین چه بوده است ؟؟؟
خردادسلام
@khordadsalam
واکنش فعالان فرهنگی دشت ورامین در پی لجن پراکنی های داماد آقای م.م در فضای مجازی
@varamincity_ir
واکنش فعالان فرهنگی دشت ورامین در پی لجن پراکنی های داماد آقای م.م در فضای مجازی
@varamincity_ir
واکنش فعالان فرهنگی دشت ورامین در پی لجن پراکنی های داماد آقای م.م در فضای مجازی
@varamincity_ir
واکنش فعالان فرهنگی دشت ورامین در پی لجن پراکنی های داماد آقای م.م در فضای مجازی
@varamincity_ir
🔺 تصاویری از مهمترین اقدامات اساسی و طرح های عمرانی و فرهنگی بزرگ انجام شده در سطح روستای علی آباد قشقایی و منطقه توسط دولت مردمی و خدمتگزار شهید جمهور حضرت آیت الله رئیسی (ره)
#دولت_مردمی
#علی_آباد_قشقایی
#اتحاد_آبادانی_پیشرفت
------------------------
🔶 @khabar_Aliabad
@varamincity_ir
واکنش فعال رسانه ای دشت ورامین در پی لجن پراکنی های معاون شهردار سابق لواسان
@varamincity_ir
واکنش فعال رسانه ای دشت ورامین در پی لجن پراکنی های معاون شهردار سابق لواسان
@varamincity_ir
واکنش فعالان فرهنگی دشت ورامین در پی لجن پراکنی های معاون شهردار سابق لواسان
@varamincity_ir
نوشته ی دکتر حامد ملک زاده از مفاخر دشت ورامین و معاون فرهنگی اجتماعی معاون اول رئیس جمهور شهید
پس از پایان مراسم تنفیذ
👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/varamincity_ir/464
@varamincity_ir
گام دوم: معماری ایران آینده با کنشگری فعالانه جوانان مؤمن انقلابی یا مسلخ انقلاب اسلامی با محافظه کاری پدرخواندههای خودحقپندار...
1⃣ بخش اول
از مراسم تنفیذ آمدم بیرون...
خسته... کج و معوج... راستۀ ولیعصر را گرفتم و پیاده آمدم پایین...
🌀 می خواستم از انتخابات عبور کرده باشیم و متهم به داغ بودن نشوم...
🌀 می خواستم رئیسحمهور جدید بر منصب جمهوریت بنشیند تا نگویند هنوز امیدوارند که بمانند...
❇️ نگارش امروزم برای آقا محسن است... منصوری؛
و البته نگارش امروزم برای او نیست... او را میخواهم مصداق قرار بدهم؛
کش و قوس های این ۵۰ روزه را نمی خواهم واکاوی کنم... روزگار دیگری میطلبد و اقتضای دیگر..
شاید نزدیک یک دهه است که فرمانده انقلاب از نسل جدیدِ برآمده از متن تفکر انقلابی میخواهد که «کنشگر» باشند...
می خواهد که بیایند و برای آینده ایران، طرح بریزند و عملیات تعریف کنند...
میخواهد که ایران را با دستان خود، نه کشوری توسعه یافته، بلکه کشوری پیشرفته تصویر کنند...
می خواهد که اقتضائات حکمرانی را اگر چه پیچیده و داغ و پرفراز و نشیب؛ در بغل گیرند و بر آن مسلط شوند...
می خواهد که این نسل... «میراثدار» آرمانهای انقلاب شوند و نه «میراثخوار»...
✅ این... جانمایهٔ راهکنشهای فرمانده انقلاب در یک دهه اخیر در تخاطب با جوانان مؤمن انقلابی است...
همانها که اگر دولتی را با عنوان دولت جوان حزباللهی ... دولت جوان انقلابی... تشکیل دهند، همهٔ دغدغههای او را مرتفع خواهند ساخت... (۱۳۹۹/۰۲/۲۸)
🔸او از این نسل چه می خواهد؟ می گوید بیاید و جمهوری اسلامی را تحویل بگیرید... چرا که اگر این اتفاق نیفتد؛ جمهوری اسلامی تقلبی را به خورد ایران می دهند و آنگاه در آن جمهوری اسلامی همه چیز جا می شود... ایران توسعه یافته... در تفاهم با ابرقدرتها... قابل عبور از محور مقاومت... با شعارهای نایس و رنگی... البته تکریم شعائر و محرم و شهید و ۱۴ خرداد و اینها هم سرجایش و برای اهلش... (۱۳۸۷/۰۹/۲۴)
فرمانده می گوید اگر جمهوری اسلامی را تحویل نگیرید... اینجا... انقلاب... به انسداد می رسد... پس ... بیاید... خیز بردارید... برای ساختن ایران آینده... (۱۴۰۰/۰۶/۰۶)
فرمانده معتقد است که برای اخذ جمهوری اسلامی باید سه ویژگی را توأمان دارا باشید:
🟢 اول: «تسلط به مبانی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی (به عنوان ساحت حقوقی سیاسی این انقلاب)» (۱۳۸۹/۰۹/۱۰) (۱۳۹۰/۰۷/۲۴)
🟢 دوم: «تسلط بر ادبیات، گفتمان و رفتار حکمرانی و دولتمداری و دیوانسالاری به عنوان شکل و فرم و سازۀ تحقق محتوا» (۱۳۸۲/۰۹/۲۶)
🟢 سوم: «کنشگری فعال، مؤثر، زیرکانه و امیدوارانه.. و خسته نشدن و ملول نشدن و منزوی نشدن» (۱۳۹۱/۰۳/۱۴)
گام دوم: معماری ایران آینده با کنشگری فعالانه جوانان مؤمن انقلابی یا مسلخ انقلاب اسلامی با محافظه کاری پدرخواندههای خودحقپندار...
2⃣ بخش دوم
حالا چرا گفتم آقا محسن...
♨️ دولت روحانی که آمد سر کار... بسیاری از رفقای خوب و انقلابیمان در سراسر کشور، ناامید شدند... از قضا یادم است که یکی از رفقای خوبمان که اهل همین خطه ورامین بود و امروز یکی از شهدای مدافع حرم است با من تماس گرفت و قراری کردیم نزدیک به سه چهار ساعت... حرف زد و حرف زد و حرف زد...که یعنی انقلاب تمام شد و اینها می آیند و شخم می زنند و تمام... من تصمیم گرفتم بروم سوریه... اینجا برای من همه چیز تمام شده... و رفت... و شهید شد... خدایش رحمت کند... گاهی در خلوت خودم میگویم احتمالاً به مدت ۳۰ ثانیه روی پل صراط نگهت دارند و بگویند این چه تحلیلی بود با خودت کردی که انقلاب تمام شد و آمدی و شهید شدی... و البته احتمالاً بدون اینکه پاسخی بدهی؛ اربابت که اوسع و اسرع است می آید و شفیع می شود و به چشم بر هم زدنی می روی در بخش نیاوران و الهیه بهشت ساکن میشوی... ما را هم یاد کن لامصب... 😭😭
غرضم این بود که بگویم عده ای از رفقا... آنجا موتورشان خاموش شد...
از اوایل دولت روحانی بود که آقا مدام به گفتگو با جوانان... مؤمن... انقلابی پرداختند و تجاوب و تخاطب کردند که ای بسا از دل این تهدید، میتوان فرصتی خلق کرد... منوط به آنکه... آن سه ویژگی را دارا شوید...
یادم می آید که در تحیر و کپکردگی جریان انقلابی... چند نفر آمدند و پرچم کنشگری اجتماعی و فرهنگی را بلند کردند... از جمله آقا محسن...
آن وقتها تازه خاتم داشت جان میگرفت... آقا محسن پشت پرده ایستاد و با جمعی از اسبهای عربی شروع کردند شخمزدن کشور و پیدا کردن جمع همگرا در هر شهر و کوی و برزن... بعدترش در آستان قدس رضوی، بنیاد کرامت را راه انداختند و شدند منشأ خیرات کثیر در کشور ... در زلزله و سیل ... در اربعین ... در محرومیت زدایی...
بعدترتر هم در بنیاد مستضعفان که شبکه جهادی کشور، ذیل بنیاد علوی جان گرفت...
📍📍 می خواهم بگویم که می شد ایستاد و نق زد و منزوی شد و فحشنامه منتشر کرد... میشد قیام کرد و اقامه کرد و عملیات شکل داد و اسیر سنگینی و خفقان محیط نشد...
آقا محسن راه دوم را انتخاب کرد... چرا می گویم موضوع بحثم آقا محسن نیست... چون تا اینجای داستان... جای آقا محسن میشود چند تا آقای دیگر را هم نام برد و با اندکی تغییر همین سرنوشت را برایشان نگاشت...
اما مصداقم آقا محسن است چون این داستان ادامه دارد...
آقا میگوید کنشگر باشید... فعال باشید... «ویژگی سوم...»
🔓 جوان خموده و منزوی و نقزن به درد تحویلگیری جمهوری اسلامی نمیخورد ... به درد ساخت ایران آینده نمیخورد...
گام دوم: معماری ایران آینده با کنشگری فعالانه جوانان مؤمن انقلابی یا مسلخ انقلاب اسلامی با محافظه کاری پدرخواندههای خودحقپندار...
3⃣ بخش سوم
ادامه ماجرا...
دوباره برگردم به ۹۲ و ۹۳ و آن حوالی...
آقا محسن و علی آقای قشقایی و جمعی از رفقا... بساط نشستن پای حرف و بحث و درس علما را راه انداختند و در کنار آن جمعخوانی و بازخوانی ادبیات و گفتمان انقلاب اسلامی...
آن موقع، مثل حالا نبود... این حرفها خیلی خریدار نداشت... در غربت بود که این کارها متولد شد...
سه چهار نفری... پنج شش نفری... گعدهای و کوچک و چابک...
پول می گذاشتند وسط از قم دعوت می کردند یا می رفتند قم... نه بگویید منبر عمومی و روضه...!!! که جانم فدای همین منبر و روضه... نه...
بحث های عمیق از مبانی انقلاب... و گاهی گیس و گیسکشی...
این در حالی بود که بعضی رفقا به دعوای درونی مشغول بودند و به برچسب زنی و به کارهای شخصی و به ...
نمی دانم چرا یاد آن روزها میافتم قلبم فشرده میشود... چه روزهایی بود... چه غربتی ...😔😔
بگذریم...
فرمانده میگوید به مبانی مسلط شوید...
اگر مسلط نشوید ❌دو اتفاق بد❌ می افتد... یا بی سواد می شوید و همراه قافلۀ بیسوادان مثل پر کاه روزی زندهباد و روزی مردهباد میگویید ... می شوید سیاهی لشگر دیگران...
یا از آن بدتر... می شوید نیمه سواد و... امان از نیمه سوادان که در جهل مرکباند... فکر می کنند همه چیز می دانند و فتوای به قتل نوۀ رسول خدا میدهند به قصد قربت... (۱۳۹۸/۰۲/۱۸)
🔰مبانی... مبانی... مبانی...
مبانی بلد نباشی نمی توانی حرف متقن بزنی... نمی توانی قلم صریح بزنی... نمیتوانی خودت را در تلاطمها نگهداری... مستحکم نمیشوی...
«ویژگی اول»...
💠 انقلاب ۵ حلقه و گام دارد... ابتدایی دارد و بلوغی و مسیرِ گذار و عبوری... اجمالی دارد و تفصیلی... ارکانی دارد و مؤلفههایی...
بلد نباشی... به عالِم متصل نباشی... عقلت را ورز ندهی... وسط طوفانها میبازی...
این جوانها ایستادند پای محتوا...
الغرض...
دولت روحانی تاخت و تاخت و تاخت... تا شد ۹۶... راه راحت و ساده تر و خوش تحلیل تر چه بود؟!!! دور دوم هم بر روحانی و کارگزاران مبارک... همه دو دورهای بودهاند... اینها هم بر همان سبیل...
اما آقا محسن بر این مسیر قدم نگذاشت و جمعبندیاش این شد که باید انقلابی عمل کرد و تکلیف را پای تحلیل ذبح نکرد...
حاج آقای شهید هم انصافاً تکلیفمدارانه آمد پای کار... پای کار چه؟!! پای کار حکمرانی...
همان که خدا می گوید میثاق غلیظ...
میثاق غلیظ شوخی بردار نیست...
باید بیایی و اخذ کنی...
رنج و سختی دارد، ادبیات و کنش خاص خودش را دارد...
ملامت کنندگان ملامت می کنند و تمسخر کنندگان مسخره... اما تدبیر فرمانده است...
باید به جریان حکمرانی و دولتمداری مسلط شوید و نمی شود مگر به اخذ حکم و دولت...
«ویژگی دوم»...
در انتخابات ۹۶، آقا محسن با همهی توان وارد میدان شد و ذرهای مصلحت اندیشی نکرد... و واقعاً عجب محل رشد و ارتقایی شد آن جریان...
و شد آنچه شد...
با تفاضل آرای یکی دو دهستان!!!!، دور دوم روحانی آغاز شد... 😩😩😩
و گذشت تا ۱۴۰۰ ... البته به جان کندن گذشت... به خون دلی که شرحش در این مجال نیست...
گام دوم: معماری ایران آینده با کنشگری فعالانه جوانان مؤمن انقلابی یا مسلخ انقلاب اسلامی با محافظه کاری پدرخواندههای خودحقپندار...
4⃣ بخش چهارم
همه یکدل شدند.. در ۱۴۰۰ ...
و دولت مردمی ایران قوی شکل گرفت...
همه امیدوار شدند که فضا برگشت و شعارهای انقلابی می شود سکۀ رایج...
امان از آن روزهای نخست...
از سهمخواهیها...
از پدرخواندهها...
از تندرویها ...
و امان از صبر و حلم و سلامت نفس حاج آقای شهید...
شهادت میدهم...
شهادت میدهم که همان روزها...
آقا محسن که در انتخابات له شده بود ...
گفتم خب... بعد؟
گفت هیچ...
هر جا وظیفه ایجاب کند...
هر جا بشود بار کشید...
یادم هست آن روزهای اول به اقتضای همراهی با آقای مخبر، زیاد به نهاد رفت و آمد می کردیم...
آدمهایی را می دیدم که تا دیروز در سواحل مازندران لمیده بودند و توییت می زدند و امروز به عنوان حامی و «ما از اولش بودیم»، آمده بودند صندلی تحویل بگیرند...
اما آقا محسن واقعاً چیزی نخواست...
گذشت و قرعه افتاد به استانداری تهران...
سیاسی ترین... پیچیده ترین... متنوع ترین... پرفراز و نشیب ترین... بی اختیار ترین... پرچالش ترین... بی سر و ته ترین... پرمدعاترین... پر جمعیت ترین ...شلوغ ترین... و ترین های دیگر... اصلاً بگویم بدترین استان کشور... 😵💫😵💫😵💫
همه صاحب همه چیز هستند و آخر سر استاندار باید پاسخگو باشد...
آقا محسن اما پای تهران ایستاد...
💢 برای اولین بار مافیای پیچیده و پر قدرت درون استانداری تهران تا فرمانداری ها تا بخشداریها شکسته شد...
یک شبکه جدید آمد پای کار استان تهران...
که بیراه نیست اگر بگویم حالا حالا ها نمیتوانند این شبکه را به هم بزنند...
چقدر؟ ... کمتر از یک سال... شبانه روز...
همه جوان... همه انقلابی...
این موضوع، دیده نشد اما ...
معجزه ای بود برای تهران...
نه ... برای کشور...
همه این بچه ها بعد از اندکی ...
در تراز استاندار میتوانستند نقش آفرینی کنند برای دولت انقلابی...
📌 این یعنی از بر کردن درس حکمرانی...
📌 یعنی یاد گرفتن ادبیات دولتمداری...
باید یاد بگیری وسط بازار تهران... که خودش یک دولت و کشور مستقل است...
چگونه با یک صنف و یک جریان حرف بزنی... برخورد کنی... دعوا کنی ... ناز بکشی...
باید یاد بگیری چگونه با اصحاب ثروت و قدرت پنجه بیندازی که نه زمینت بزنند و نه کافه به هم بریزد و نه آنها به حوائجشان برسند...
آقا محسن وسط این محیط در حال رشد کردن بود...
تا شد بازی های ناجوانمردانه و نابخردانه مجلس و گرو کشیهایی که با دولت به راه انداخت و وزیر انداختن و دست بریدن و هلهله کردن...
لامصب چه روزهایی را دارم روایت میکنم...
خودش یک رمان مجزا است...
امان از تو رئیس مجلس... امان و فغان...
عمری باشد که اینها را بنویسم برای ثبت در تاریخ... 📖
بگذریم...
گام دوم: معماری ایران آینده با کنشگری فعالانه جوانان مؤمن انقلابی یا مسلخ انقلاب اسلامی با محافظه کاری پدرخواندههای خودحقپندار...
5⃣ بخش پنجم
آقا محسن شد معاونت اجرایی رییس جمهور و سرپرست نهاد...
من یک نهاد میگویم و شما یک نهاد می شنوید...
یک کوفۀ تمام عیار با افعیهای ۱۶ سر...
نهاد یعنی ستاد تخصصی و شخصی رییس جمهور..
این نهاد اما مسلخ است...
هر کسی در آن سهمی دارد...
آقا محسن آمد و به دو ماه نکشید که سر و ته نهاد را بهم دوخت...
حق مطلب ادا نشد...
نهاد یعنی از میرحسین تا جامعه مدرسین... از خاتمی تا هاشمی... از عسگر اولادی تا حداد... از بیت تا اتاق بازرگانی... از انگلیس تا شوروی از صدا و سیما تا بیبیسی... همه در آن یک نماینده و حافظ منافع دارند...
نفر قبلی پذیرفت و مدیریت «جانم جانم» و «همه با هم باشیم و دوست باشیم» را در پیش گرفت...
و این یعنی نهاد، در اختیار رییس جمهور نیست و بلکه رییس جمهور تابع نهاد است...
آقا محسن آمد و این بساط را... جمععععععععع کرد (با چند تا عین بیشتر)...
کاری بود کارستان... صدا از چپ و راست و بالا و پایین درآمد... صدای خود حاج آقا هم درآمد 😁😁😁 ...
ولی...
واقعاً اگر کسی معنای میثاق غلیظ را بفهمد... معنای خذها بقوة را بفهمد...
با کار شوخی نمی کند...
و...
بعدش سفرهای استانی...♨️♨️
که شد مایۀ آبروی دولت سیزدهم...
این هم در سبد زحمات آقا محسن بود...
و به دور از انصاف و مروت است که اینجا اسم علیِ قشقایی را نبرم...
اصلاً داستان علیِ قشقایی یک داستان مجزا است که باید یک بار ذهنم را جمع کنم از ۲۵-۳۰ سال پیش بنویسم تا الان...
گذاشتهام وقتی شهید شد بنویسم...
القصه... هم نهاد منظم شد هم سفرهای استانی شد امید مردم در سراسر کشور...
واقعاً سفرهای استانی گره باز می کرد از درد ملت...
چون برنامه ریزی داشت...
یک جماعتی شب و روزشان را بهم دوختند تا فناوری سفرهای استانی استخراج شود..
اما... امان از این اما...
زد و حکمت خدا دوباره شامل حال جریان انقلاب شد و حاج آقا شهید شد... 😭😭😭
نمی دانم چرا حکمت خدا فقط شامل حال جریان انقلاب میشود... فکر کنم خدا با جریان انقلاب ندار تر است...
گام دوم: معماری ایران آینده با کنشگری فعالانه جوانان مؤمن انقلابی یا مسلخ انقلاب اسلامی با محافظه کاری پدرخواندههای خودحقپندار...
6⃣ بخش ششم
من...!!!
وسط این داستانها بودم...
وسطِ وسط...
حاج آقا که شهید شد...
همه کُپ کردند... همه...
به جز آقا...
الان را نبینید که آقایان برای هم نوشابه باز می کنند و تشتک میپرانند...
آن روزهایشان دیدنی بود...
آقا واقعاً پشت دولت ایستاد...
بهتر بگویم... آقا دولت را... واقعاً اداره کرد...
و...
انتخابات...
واقعیت گریزناپذیر...
دولت باید نماینده میداشت...
ولی کسی تصمیم گیری نمیکرد...
همه طفره می رفتند... همه...
و البته برخی نیز خود را نماینده خودخوانده دولت می دانستند...
یک نفر باید کاری میکرد...
آقا محسن ایستاد پای دولت...
پای رییس جمهور شهید...
که اولاً از دولت یک صدا شنیده شود و ثانیاً وقت نیست و باید تصمیم گرفت...
این ۴۰-۵۰ روز...
یک دوره فوق لیسانس مدیریت راهبردی بود به نظرم...
بگذریم که هر کس دکانی گشود و کسبی راه انداخت...
از بزرگ بزرگ تا کوچک کوچک...
بگذریم که این ایام... ایام تبلیالسرائر بود...
آقا محسن بارها با بزرگان دولت نشست و برخاست که بسم الله... طریق بگشایید که عملیات کنیم...
اما...
دریغ...
رجوع کنید به عنوان ابتدایی این سیاهمشق...
پدرخوانده ها که تصمیم نمی گیرند...
حفظ ژست می کنند...
اینجا معلوم میشود که چه کسی پای کار می ایستد...
آقا محسن با تک تک اعضای دولت نشست و برخاست تا همگرایی ایجاد شود...
اما...
امان از بی تدبیری و ترس و منفعت طلبی...
نمی خواهم این بخش را تفصیل دهم...
که واقعاً جای تحلیل و تفصیل دارد...
بگذارید به حساب همان روایت های پیشین که باید تفصیل یابد...
می خواهم بگویم دغدغه فعال و مبتنی بر مبانی و خیرخواهانه، چگونه یک فرد را به جوش و خروش وا میدارد...
و دیدید چه شد...
⚜ در وقت بزنگاه که همه عقب کشیدند... آقا محسن ایستاد...
⚜ فارغ از نتیجه هم ایستاد...
بماند آن طعنه ها و نامردی ها و پشت خالی کردن ها و دشمنی ها برای تاریخ...
شاید خود آقا محسن اگر نقلشان کند، جذاب تر است...