eitaa logo
وارستگان 56
265 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
965 ویدیو
54 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی های زیر مراجعه کنید درصورت تمایل تبادل انجام میشود @Alignb @Malek53
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام خدا داستان شفای گرفتن از شهدای گمنام بام ملایر اینجاب سید محمد حسینی خدمتگزار کوچک شهدا از بچگی و علاقه خواصی به شهدا داشتم و این عشق پرورش یافتم یک شب برای اولین بار خواب شهید عبدالحسین برونسی را دیدم که ایشان در عالم رویا به بنده فرمودن شهدا به شما سلام می رسانند و می گویند هرچه میخواهید بگید تا به شما بدهیم و مدتی بود که بخاطر دقت و تمرگز خیلی زیاد در درست کردن تصاویر شهدا و کار منبت باعت شد که از ناحیه گردن و سر درد شدیدی گرفتم و این مشکل روز به روز شدیدتر شد وقتی که به دکتر مراجع کردن برای مشکل گردن درد و سردرد شدید آقای دکتر با معاینه و امارایی که از بنده گرفتن گفتن شما باید هرکاری که دارید و مربوط به تمرگز و پایین بودن سرتان است باید بگذارید کنار وگرنه در آینده نزدیک دچار مشکل ارتروز گردن و سر درد شدید برای همیشه میشوید نا امید از مطب دکتر آمدم بیرون و بعد از مدتی یاد حرف شهید برونسی افتادم و یکروز غروبه پنجشنبه رفتم سر مزار شهدای گمنام بام ملایر از مشکل سرد و گردن درد به شهدا گفتم و بعد از درد دل با شهدا آمدم منزل و بعد از دو شب بعد در عالم رویا شهیدی به خوابم آمد و گفت آقا سید چرا اینقدر ناراحت هستید در خواب از مشکل سرد و گردن شدید به شهید گفتم ایشان یک پیشانی بندی با نام حضرت(ص) به پیشانی خود بسته بود و آن را در عالم رویا باز کرد و به بنده داد و گفت این سربنده را به پیشانی خود ببند خوب میشوی و من سر بنده را از شهید گرفتم و بستم به پیشانی خودم و به ایشان گفتم شما چه کسی هستید گفت من فرزند زهرا هستم و گمنام هستم و رفت از آن موقع مشکل گردن درد و سرد برای همیشه خوب شد
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 8 دی ماه 1403ه.ش 🗓 26 جمادی الثانی 1446 ه.ق 🗓 28 دسامبر 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای پروردگار جهانیان 🔸صفحه 490 🔸جزء 25 جهت سلامتی و و هدیه به روح 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan
🇮🇷🌺🇮🇷🍀🇮🇷🌺🇮🇷 کَیفَ یهتَدی مَن لَم یبصِر وَ کَیفَ یبصِر مَن لَم یتَدبَّر چگونه هدایت پذیرد آن که بصیرت ندارد و چگونه بصیرت یابد آن که تدبیر ندارد . اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۱۸۳ 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 پیامم به ملت ایران این است که پشتیبان ولایت فقیه باشید و از او اطاعت کنید زیرا اطاعت از رهبری یعنی اطاعت از انبیاء و اطاعت از خداست . 🌹 🌴 🌹 🌹 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 🌴 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا واداشت که از غیر تو بترسم، یا مرا به تواضع کردن پیش یکی از مخلوقاتت کشانید، یا به طمع آنچه نزد او بود به سوی او مایل شدم، یا چون پیروی اش را در معصیت تو برای من زینت و جلوه داده بود مرتکب شدم، در حالی که من میدانم همواره به تو محتاجم و هرگز از تو بی نیاز نیستم، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan
4_6046478968175989371.mp3
15.2M
🌺🍀🌼💐🌼🍀🌺 ۶۷ برای موفقیت و پیروزی و اسلام هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از و اسلام است. 🎤 محمود معماری متن دعا را در لینک زیر بخوانید: blog.montazer.ir/?p=2263 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan
خانواده آسمانی 69.mp3
13.39M
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 ۶۹ قیمتی‌ترین مخلوقِ خدا همان چیزی است که عمری فکر می‌کردیم پست‌ترین مخلوق خداست، یعنی دنیــا ! تفاوت این دو نظریه در چیست؟ چگونه این پست‌ترین نعمت می‌تواند قیمتی‌ترین نعمت نیز باشد؟ 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan
🌧❄️🌧☁️🌨❄️🌧 در اسفند ماه ۱۳۶۶، قرار شد یک عملیات برون‌مرزی در غرب کشور و در منطقه حلبچه در خاک عراق انجام شود. جمعی از فرماندهان و مسؤولان لشکر ثارالله، از جمله حاج قاسم، برای شناسایی به منطقه می‌روند. در مسیر برف سنگینی باریده بود، پوششی عجیب و زیبا همه‌جا را پوشانده و منظره‌ای چشم‌نواز پدید آورده بود، در مرحله اول این تیم خود را با هزار سختی به بالای ارتفاعات می‌رسانند و از آنجا به محل اصلی منطقه‌ی عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله می‌روند. هوا سوز عجیبی دارد اما حاج قاسم و همراهانش نمی‌توانند از خیر برف‌بازی بگذرند، وسط راه می‌ایستند و حاج قاسم بانی برف بازی می‌شود! مثل بچه‌هایی که تازه چشم‌شان به برف خورده شروع می‌کنند به برف بازی! گلوله‌های برف یکی پس از دیگری به سر و صورت‌شان فرود می‌آید. الله‌دادی چون ورزشکار زورخانه‌ای بود خیلی برف به سمت بچه‌ها می‌زد و گلوله برفی‌هایش هم به هدف می‌خورد. غروب به سنگر اطلاعات لشکر در بالای ارتفاع می‌رسند و قبل از نماز، شیطنت نجیب‌زاده که برف زیادی از الله‌دادی خورده بود، گل می‌کند و به حاج قاسم پیشنهاد می‌دهد حال او را بگیرند، حاج قاسم هم قبول می‌کند ... در مسیر وضوخانه یک چاله بزرگ در برف می‌کَنند، روی آن را پلاستیک می‌گذارند و با برف آن را می‌پوشانند، حاج قاسم اول از همه به الله‌دادی می‌گوید، محمدعلی اول تو برو وضو بگیر. الله‌دادی می‌رود، پایش در چاله گیر می‌کند و روی زمین می‌افتد، اینجا بود که همه دورش را می‌گیرند و تا می‌توانند برف به سر و صورتش می‌کوبند تا یادش بماند گلوله برفی را آن قدر دقیق نزند. محمدعلی الله‌دادی هم شهید دی ماه کرمانی است، او یکی از نیروهای مستشاری ایران بود که در سال ۹۳ و در سوریه به رسید. 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁موقع وردی به ایران نزدیک میشد . براي گروه انتظامات و دوستانش انتخاب شده بودند . بعد از ورود هر روز براي ديدار ایشان به مدرسه رفاه مي رفت . این چند ماه مدام در فضای کمیته و و ... بود . 🍁حالا دیگر فضاي متشــنج تابستان پنجاه و هشت فرا رسید . خبر رسيد به آشوب کشيده شده . پيامي صادر کرد : به ياري برويد . با شنیدن پیام ديگر ســر از پا نميشناخت . ســاعت ســه عصر (يکســاعت پس از پيام ) با يک دستگاه اتوبوس ماکروس درمقابل ايستاد . بعد هم داد ميزد : ، بيا بالا ، ...!!! 🍁ساعت چهار عصر ماشين پر شد . و به سمت حرکت کردیم . نيروي ما تقريباً هفتاد نفر بود . فرمانده پادگان وقتي بچه هاي ما را ديد گفت : فرمانده شما كيه ؟! ما هم بلافاصله گفتیم : آقاي . اما گفت : چي ميگي ؟! من فقط مي تونم تيراندازي کنم . من كه فرماندهي بلد نيستم . بعد با صحبت هایی که شد را به عنوان انتخاب کردند . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 همراه دوست عزیزش ، در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردان های لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بو که در آن زمان ، فرماندهی این لشکر را به عهده داشت . ، وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار خود برود به خانواده این زنگ می زد و می گفت من دو روز به خانه شما می آیم. به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است ، دو روز خدمت گذاری این را داشت و بعد به سمت کرمان می‌رفت . 🌹 🕊 شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 وقتي ازدواج کرديم من پانزده ساله و اول دبيرستان بودم. او هم بيست و هشت ساله و تا اول دبيرستان درس خوانده بود. سال ۱۳۷۳ يا ۱۳۷۴ بود، که درس خواندن را به صورت جدي شروع کرديم؛ ولي چون مشکل تشنج داشت خانواده اش مخالف ادامۀ تحصيل او بودند. خيلي اين طرف و آن طرف رفتم، از پزشکهاي مختلفي سؤال کردم و همه گفتند: «نه مشکلي پيش نمي آيد.» به او گفتم: «تو هر چقدر هم که به خانوده ات بگويي باز هم حساسند و مخالفت مي کنند، بيا و مخفيانه درس بخوان.» با معلم‌ها هماهنگ کرديم. به خانۀ ما مي آمدند و با او کار مي کردند، هيچکس هم اطلاعي نداشت. بعدازظهرها معلم مي آمد خانه و صبحها هم براي فيزيوتراپي به بيمارستان شهيد رجايي مي رفت؛ البته فيزيوتراپي به دلخواه خودش بود. وقتهايي که من خانه بودم ، نمي‌رفت؛ اما اگر کلاس داشتم او هم مي رفت. وقتي دانشگاه قبول شد، همه مخالفت کردند. من گفتم: «چطور چهار سال دبيرستان را توانست تمام کند، اين را هم مي تواند.» و بالاخره در رشتۀ ادبيات فارسي در مقطع ليسانس شروع به تحصيل کرد. راوی : 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @varasteghan