💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۰)
🔸 بیداریِاندیشه آنلحظهای رخ میدهد که من ملتفت میشوم چیزی در کار است و همواره و همهجا در کار است.
🔹 من با امورِ متکثر و پراکنده سر و کار ندارم. با امرِ واحدی سر و کار دارم اما آن امرِ واحد را نمیشناسم و دستم به آن نمیرسد.
🔸 غایب است و اصلا انگار از طریق غیاب دارد خودش را به من میشناساند، میگوید ببین که نیستم.
🔹 این یک بیداری است که دکتر داوری در کتاب «فلسفه چیست؟» آن را رفتن از فطرتِاول به فطرتِثانی میگوید.
🔸 فطرتِاول فطرتی آموخته و انسگرفته با اتفاقاتِپراکنده است. فطرتِثانی، بیداری است...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۱)
🔸 اینکه ما کشف کردهباشیم که موجودِبالفعل، زمانه است، برایِما در کجایِتاریخمان رقم خورده؟
🔹 ایناواخر، هرچه از آقایِدکترداوری میپرسند چه بخوانیم، میگوید بروید اشعارِ فارسی بخوانید.
🔸 شما اگر برگردید به شعرِفارسی، میبینید که ما پیوسته به آنچه در کار است به اسمِزمانه میاندیشیم
🔹 مثلا خیام بخوانید یا فردوسی، حافظ یا سعدی؛ همین که فقط بخواهیم ابیات را شاهد بیاوریم، تمامی ندارد.
🔸 ما ایرانیان با مسئلهِزمانه یعنی آنچه در زمان رخمیدهد روبهرو بودهایم. زمانه در شاهنامه کجا خودش را نشان میدهد؟...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۲)
🔸 ما چهچیزی را میتوانیم تغییردهیم؟ ما ایرانیان هرچه سنتِاندیشه داریم، به بودنی و آنچه رخ میدهد اندیشیدهایم، یعنی آن را موضوعِاندیشه دانستهایم و با این اندیشه صاحبِتاریخ شدهایم.
🔹 کارِ اندیشه معلومکردنِ چیزهایی که نمیدانیم نیست، خطرِآنها و معنایِآنها است. ما نمیدانیم در قعرِدریا چهچیزهایی زندگی میکنند، اما احتمالا نهنگی است که سربرمیآورد و ما را میبلعد، یعنی همان قضایِحتمی، نهنگی که هیچوقت شکار نمیشود بلکه شکارچی است. ما به کامِاو میافتیم.
🔸 «نهنگی هم برآرد سر خورد آن آبِدریا را / چنان دریایِبیپایان شود بیآب چون هامون / چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم...»؛
🔹 من نمیدانم، یعنی من تاب میآورم ندانستن را، من اندیشمندم و آنجا چیزی چون زمانه آشکار میشود و من صاحبِتاریخ میشوم.
🔸 اتفاقا همینجا نقطهِجوشش و یافتن است و من "آن" یا وقتی پیدا میکنم. خبرِبد خبرِخوب است. بیتاریخیای که ما در تاریخ معاصر داریم، این خبرِبد، همان خبرِخوب است و همان چیزی است که تو میتوانی با تابآوردنش صاحبِامروز و اکنون باشی و صاحبِتاریخ باشی...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۳)
🔸 دکتر داوری میگوید ما در تاریخِ معاصرمان نیندیشیدیم، بیاییم بیندیشیم، یعنی تاب بیاوریم.
🔹 این تابآوردن، چشم باز نگهداشتن و اندیشیدن، این خودِ تاریخداشتن است.
🔸 ما با مواریثِتاریخیمان، به چشمِاندیشه روبهرو نمیشویم. ما هنوز اینبلا را داریم سپری میکنیم که فکر میکنیم شعر، حرف قشنگ است، هر کسی شعری برای ما میخواند، میگوییم قشنگ بود...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۴)
🔸 حرفِ دکتر داوری این است که ما از طریقِ تحملِ اخبارِ بدِ تاریخی، چنانکه در میراثِتاریخیمان کردهایم، میتوانیم صاحبِامروزی باشیم.
🔹 هایدگر به اینکه آلمان بخشی از مغربزمین است، توجه ویژه دارد. او شعری از فریدریشهولدرلین میآورد و میگوید هرجا که خطر هست، مایهنجات یا نجاتدهنده نیز همانجا در کار است.
🔸 هایدگر میگوید ما مغربزمین هستیم، چون میتوانیم غروب را تماشا کنیم. غروب، فرصتِتماشاست.
🔹 در لحظهِغروب که خورشید با مایلترینزاویه به ما میتابد، تازه تو میتوانی اینسطح را ببینی، آنجا که خورشید، چشمِتو را نمیزند هرچیزی میتواند خودش را به زیباترین شکلِ ممکن، در دیدنیترین چهره، به تو نشان دهد...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۵)
🔸 زمانه، موضوعِ همیشگیِ اندیشهِما بوده. دکتر داوری این موضوعِ همیشگیِ اندیشهِما را در تاریخِمعاصرمان دوباره میپرسد.
🔹 میپرسد در آن و امروزِ ما، چهچیزی دارد قاطعانه رخمیدهد که رنگِ نابودیِما را هم دارد، که ما در برابرِ او بایستیم و خودمان را بهجا آوریم؟ اگر من بتوانم آنرا تاب بیاورم و مشاهدهکنم، بختِایرانیان باز میشود و میتوانیم دوباره بگوییم: "امروز"
🔸 خیام توانسته بود بگوید "امروز". حافظ هم توانسته، ما هم آیا در تاریخِمعاصرمان میتوانیم بگوییم امروز و تاریخی داشته باشیم؟...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۶)
🔸 اندیشیدن به زمانه یعنی آیا ما میتوانیم تاریخی داشتهباشیم؟ ما در دوره معاصرمان بهویژه در دورهِروشنفکری _که دکتر داوری درگیرِ تاریخِروشنفکری است_ حسکردیم که تاریخ و آنی نداریم؛ دچارِ بیوقتی هستیم؛ تاریخ، تاریخِدیگران است؛ ما داریم تاریخِدیگران را زندگیمیکنیم.
🔹 اما این را تابنیاوردیم و از اینتاریخی که رنگ و بویِنابودیِما را داشته و در همه تاریخمان از آن استقبالمیکردیم و به یکامروزی میرسیدیم رویبرگرداندیم.
🔸 حافظ گفته «گرچه میگفت که زارت بکشم میدیدم/ که نهانش نظری با منِدلسوخته بود» یعنی ایننظر، چیزی برایِمن است، چیزی مالِمن است. من از تاریخ دستِرد میبینم، اما میایستم...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۷)
🔸 ما میتوانیم اینویرانیای که در تاریخ تجربه میکنیم را تاب بیاوریم. این ویرانی همیشه بوده، خبرِ بد همیشه در تاریخ بوده و مال ایرانیان هم فقط نیست، در تراژدیهای یونان هم همیشه خبرِ بد هست.
🔹 تاریخ، تاریخ شنیدنِ خبرِ بد است، اما ما انسانها شنونده خبرِ بد هستیم و تاب میآوریم، این خبر، خوب است. ما با تابآوردنِ خبرِ بد، "آن" و "روز"ی پیدا میکنیم...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۸)
🔸 من افسرده و دلگیر که میشوم، شعرِخیام میخوانم. خیام، خبرِبد میدهد اما خیلی مسرتبخش است، چون در دلِ شنیدنِ این خبرِ بد، "لحظه"، "اکنون" و چیزی دارم، که امکانِعرفی هم نیست و همهِمن است، یعنی "زندگی" را آشکار میکند.
🔹 زندگی، امکان است. مرگ هم خبرِ بد است، اما از امکانِمن که زندگی است رونمایی میکند. ما میخواهیم این را بشنویم.
🔸 دکتر داوری هم میخواهد این را بشنود، یعنی آن خبرِ مرگ را تاب بیاورد و به گوشِما هم بیاورد. این لحنِتلخ و زننده و کنایهآمیز را به کار ببندد و با خودش و همهِما بگوید تاب بیاوریم.
🔹 از تاب آوردنِ این برایِما امروزی گشوده خواهد شد...
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
💠 #تاب_تفکر (قسمت ۱۹)
🔹 بزرگداشت دکتر داوری و قدردانی از او به فهم اندیشه اوست. فهم اندیشه او درگیرشدن و محاجهکردن با اوست و اندیشیدن به آنچه او اندیشیده است.
🔸 شاید به قولِویتگنشتاین، تنها کسی بتواند اندیشههایِ یک متفکر (مثل دکتر داوری) را بفهمد که پیش از این بهآن اندیشیده باشد.
🔹 دکتر داوری به آنچه خودش را در لباسِزمانه آشکارمیکند و به خبرِ بد میاندیشد.
🔸 فقط اینهم نیست که خبر بدهد بهشما و تمام، بلکه با اینخبر دوست میشود و انس میگیرد و جابهجا بنبستِ تاریخیِما را در فرهنگ و سیاست و علم برایِما باز میکند و به ما نشانمیدهد
🔹 و میگوید اگر ما بتوانیم اینرا تاببیاوریم و مانند سیاستمدارِ کودکمزاج از آن فرار نکنیم یا نگوییم سریع راهحل را به من بده، راه برایِما باز و شروع میشود.
/تمام/
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
🔸 ما اگر راهیانِ راه آیندهایم باید بیش از آنكه عزمِرفتن كنیم بدانیم كجا ایستادهایم و با چه حال و هوایی میخواهیم وارد آیندهیخود شویم...
✍🏻 استاد طاهرزاده
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی