eitaa logo
کانال ورزش سه ✅ | فوتبال برتر |⚽✅🇮🇷ایران استقلال| پرسپولیس خبر ورزشی اخبار ورزشی|سپاهان ورزش۳
11.4هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
16.9هزار ویدیو
56 فایل
🏳️کانال اخبار ورزشی درایتا✔️⚽⛹️. مدیریت: @kmylll جهت رزرو تبلیغ 👇 https://eitaa.com/joinchat/179306566C317ae49091 . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امام صادق علیه‌السلام فرمودند: خداوند عزّوجلّ هيچ درى از روزى را بر مؤمن نمى‌بندد، جز اين كه بهتر از آن را براى او مى‌گشايد. 📖 بحار الأنوار، ج ۶۹، ص ۵۲ @ajaebejahan
فقیه زاهد شیخ جواد عرب، شب ۲۶ ماه صفر ۱۳۳۶ قمری در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائیل را می بیند. پس از سلام از او می پرسد از کجا می آیی؟ از، روح میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. روح اودر عالم در چه حالی است؟ در و در بهترین باغ های برزخ، خداوند در اختیار او نهاده است که فرمان او را می برند. گفتم:برای چه به چنین مقامی رسیده است؟ آیا برای مقام علمی و و تربیت شاگرد؟ فرمود:نه. گفتم:برای و رساندن احکام به مردم؟ فرمود:نه گفتم @ajaebejahan
قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا 💌 بگو: هرگز جز آنچه خدا برای ما خواسته به ما نخواهد رسید. 📖 بخشی از سوره توبه| آیه ۵۱ @Tahzibe_Nafs
📚 برف فراوانی آمد و همه‌جا را سفیدپوش کرد. ‏دو پسر کوچک با هم شرط بستند که از روی یک خط صاف، از راهی عبور کنند که به مدرسه می‌رسید. یکی از آنان گفت: «کار ساد‏ه‌ای است!»، بعد به زیر پای خود ‏نگریست که با دقت گام بردارد. پس از پیمودن نیمی از مسافت، سر خود ‏را بلند کرد ‏تا به ردپاهای خود ‏نگاه کند. متوجه شد که به صورت زیگ زاگ قدم برد‏اشته است. دوستش را صدا زد ‏و گفت: «سعی کن که این کار را بهتر از من انجام دهی!»پسرک فریاد ‏زد: «کار ساده‌ای است!»، ‏بعد سر خود ‏را بالا گرفت، به درِ مدرسه چشم د‏وخت و به طرف هدف خود ‏رفت و ردپای او کاملاً صاف بود. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @ajaebejahan
💞 اے قیام ڪنندهٔ بـہ حق جہــاڹ انتظار قدومت را می کشد چشمماڹ را بہ دیده وصاڸ روشڹ ڪڹ اے روشڹ تر از هر روشنایی @ajaebejahan
یک سؤال❓ آیا امکان دارد انسان همیشه نمازهایش را اول وقت بخواند؟☺️ ۱. توجه به آثار مثبت و معجزه‌آسای نماز اول وقت🤔 که هم در امور دنیوی و هم در امور معنوی به انسان کمک می‌کند و او را جلو می‌برد. مثلاً: 🔰 رسول خدا صلی الله علیه و آله از قول خداوند متعال می‌فرماید: من تعهدی نسبت‌ به بنده‌ام دارم که اگر نماز را در اول وقت بپا دارد او را عذاب نکنم و بی‌حساب او را به بهشت ببرم.😍 🔰 آیت‌الله قاضی استاد آیت‌الله بهجت فرمود: اگر کسی نمازش را در اول وقت خواند و به مقامات بالای معنوی نرسید مرا لعن کند.🙊 ۲.توجه به این‌که امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه همیشه نمازهایشان را اول اول وقت می‌خوانند و ما اگر بخواهیم برای یاری ایشان آماده شویم👩‍🚀 چاره‌ای نداریم جز این‌که نمازمان را اول وقت بخوانیم. ۳. توجه به این نکته که نماز اول وقت، نمره‌اش ۲۰ است ولی نمازهایی که در اول وقت خوانده نشود به‌زور نمره قبولی کسب می‌کنند😱 (یعنی نمره ۱۰) ۴. شما از نماز مغرب و عشاء شروع کنید👏 و یک هفته این دو نماز را اول وقت بخوانید، خواهید دید که خیلی هم سخت نیست بعد از آن آرام‌آرام نمازهای دیگر را هم اضافه کنید. ۵.شروع هر کاری مقداری سختی و زحمت🤢 دارد اما بعد از مدتی سختی‌ها به عادتی نیکو تبدیل‌شده و شیرینی آن کار باقی می‌ماند.😄 ۶. در جاهایی که واقعاً (نه بهانه‌تراشی) امکان خواندن نماز اول وقت نیست دغدغه و فکر نماز را داشته باشید🤔 و در اولین فرصتی که شرایطش فراهم شد، نمازتان را بخوانید. 📚پر پرواز ص۶۲ کمی @ajaebejahan
👌 در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت... از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست. ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: " چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟؟ " مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت: " قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم " حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد. جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :" آیا این مال را از او قبول می کنی؟" جوان پاسخ داد: " خیر! " حضرت پرسیدند:" چرا؟ " جوان گفت: " میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم👌 📙کشکول شیخ @ajaebejahan
📚 ما هوا یکسر ابری و مه آلود بود. آسمان پایین آمده بود و جاده را مهِ سنگین پوشانده بود. زن مضطرب بود. گفت: - هیچی معلوم نیست محمد. خطرناکه! کودک گفت: - الان غروبه بابا؟ زن گفت: - نه مامان. ظهر نشده هنوز. کودک گفت: - پس چرا مث غروبا می‌مونه که بابا از سر کار میاد خونه؟ مرد به کودک گفت: - واسه خاطر ابراس بابا. هوای ابری این طوریه. و به زن گفت: - الان نگه می‌دارم. و نگه داشت. در بیابان. در مه اتاقکی مخروبه پیدا بود. مرد گفت: - تو گشنه‌ت نیست اکرم؟ همینجا ناهار بخوریم؟ و پیاده شد. زن هم. و کودک نیز. مه زمین را لیس می‌کشید و می‌جوشید. لایِ حرفِ زن که از مرد می‌پرسید: «جا پهن کنم یا سرپایی می‌خوریم؟»، کودک - شادمان - سمتِ اتاقک دوید. مرد – چشمش به کودک - گفت: - نا ندارم وایسم. زیلو بنداز. زن گفت: - پس تو آتیش درست کن واسه آب جوش. مرد فریاد کشید: - مانی! دور نرو بابا. و رفت پی خشکه هیزم. زن صندوق ماشین را گشود. زیلو بر خاک نرم و نمور گستراند و چارگوشه‌اش را سنگ گذاشت. بقچه از قابلمه می‌گشود که صدای مرد را شنید: - جمع کن بیا این پشت اکرم. ببین چه خبره اینجا... زن گفت: - پهن کردم دیگه. ولش کن. همینجا می‌شینیم. مرد گفت: - تا حالا تو عمرت همچی منظره‌ای ندیدی. بجم تا از کفت نرفته. زن غرولند کرد. خفیف. گفت: - خودت جمع کن. من بشقاب اینا رو میارم. مرد – تند و فرز – زیلو را لوله کرد و زیر بغل گرفت. با دست دیگر بقچه را بر قابلمه مشت کرد و سمت اتاقک مخروبه رفت. زن صندوق ماشین را بست و پشتِ مرد روانه شد. زن همین که منظره را دید ساکت شد. پشت ِ اتاقک دره بود. در دره کلبه‌های روستایی بود؛ با شیروانی‌های رنگ به رنگ. دورتر از کلبه‌ها، مزارعِ رنگ به رنگ بودند. دره در روشناییِ خورشید بود که لوله لوله از سوراخ‌های ابر بر دهکده تابیده بود. در دره درخت بود. لایِ درخت‌ها گوسفندها بودند. گاوها بودند. صدایِ زنگوله می‌آمد. این همه، زیر قوسِ رنگین کمان بود. زن گفت: - وای خدا... چه قشنگ... زن مبهوت بود و مرد به زن که مبهوت بود نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد. زن گفت: - چطور ممکنه؟ مرد، رو از زن گرفت و به دره‌ نگاه کرد که همین‌ وقت زنی و مردی که شبیه آن دو بودند، همراهِ پیرمردی از شیبِ دره بالا آمدند. زن ساکت شد. مرد ساکت شد. پیرمرد گفت: - چرا منو یادتون رفت مامان؟ پیرمرد این را گفت و گریه کرد. زن گفت: - تو کی هستی پدر؟ پیرمرد گفت: - منم مامانی. مانی‌.. مرد گفت: - مانی کو اکرم؟ و مانی را صدا کرد و دستِ زن را کشید سمتِ ماشین. کنارِ ماشین زیلو را دیدند که بر زمین پهن است. ماشین در مه بود. مردی و زنی – شبیه آن‌ها - در مه - بر زیلو نشسته بودند. مرد هیزم افروخته بود و بر آتش کتری نهاده بود. دورتر از آنها، کودکی، در مه، دور می‌شد. نویسنده: علیرضا روشن داستان‌های کوتاه جهان...! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @ajaebejahan
🌷 یک نفر نان داشت اما بی‌نوا دندان نداشت آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت آنکه باور داشت روزی می‌رسد بیچاره بود آنکه در اموال دنیا غرق بود ایمان نداشت دشت باور داشت گرگی در میانِ گله است من نمی‌دانم چرا باور سگ چوپان نداشت یک نفر پالان خر در خانه پنهان کرده بود آن یکی با بار خر می‌رفت و خر پالان نداشت یک نفر فردوس را ارزان به مردم می‌فروخت نقشه‌ها کاو داشت در پندار خود شیطان نداشت هر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز رعیت بیچاره بخشش داشت اما خان نداشت ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @ajaebejahan
پیرمردی که‌ شغلش ‌ دامداری‌ بود‌، نقل‌ میکرد: گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون ‌آسیبی ‌به‌ گوسفندان‌ نمیرساند‌ وبخاطر ترحم‌ به‌ این ‌حیوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و‌ بچه‌هایش‌، او را بیرون ‌نکردیم‌، ولی ‌کاملا ا‌و را زیر نظر‌ داشتم‌. این‌ ماده‌ گرگ ‌به ‌شکار میرفت‌ و هر بار مرغی‌، خرگوشی ‌، بره‌ای شکار میکرد و برای ‌مصرف ‌خود و بچه‌هایش ‌می آورد‌. اما با اینکه ‌رفت ‌آمد ‌او از آغل‌ گوسفندان ‌بود، هرگز متعرض‌ گوسفندان ‌ما نمیشد‌. ما دقیقا آمار گوسفندان ‌و‌بره های‌ آنها ‌را داشتیم‌ وکاملا" مواظب‌ بودیم‌، بچه‌ها تقریبا‌ بزرگ ‌شده‌‌‌‌ بودند. یک‌بار و در غیاب ‌ماده ‌گرگ ‌که ‌برای ‌شکار رفته‌ بود، بچه‌های ‌او‌‌ یکی ‌از ‌بره‌ها را کشتند! ما صبرکردیم، ببینیم ‌چه ‌اتفاقی‌ خواهد افتاد‌؛ وقتی ‌ماده ‌گرگ ‌برگشت ‌و این ‌منظره ‌را دید، به ‌بچه‌هایش ‌حمله‌ور شد؛ آنها ‌را گاز می گرفت و میزد ‌و بچه‌ها ‌سر و صدا و جیغ ‌میکشیدند ‌و پس ‌از آن ‌نیز ‌همان‌ روز ‌آنها را برداشت‌‌ و از ‌آغل ‌ما رفت‌. روز بعد، با کمال ‌تعجب ‌دیدیم، گرگ، یک ‌بره‌ ای شکار کرده و آن‌ را نکشته ‌و زنده ‌آن‌ را از دیوار‌ آغل ‌گوسفندان ‌انداخت ‌رفت‌.» این ‌یک ‌گرگ ‌است‌ و با سه‌ خصلت‌: درندگی وحشی‌بودن‌ و حیوانیت ‌شناخته‌میشود‌ اما میفهمد، هرگاه ‌داخل ‌زندگی ‌کسی‌ شد و کسی ‌به ‌او ‌پناه‌ داد و احسان‌کرد به‌ او خیانت ‌نکند ‌و اگر‌ ضرری‌ به ‌او زد ‌جبران نماید هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!! @ajaebejahan
🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🕌 در ایام جوانی با یک تور زیارتی به مشهد مقدس ثبت‌نام کردیم. در نیم روز گرم تابستان به مشهد رسیدیم. 4 نفر یک اتاق تقسیم شده بود. 🌴 اتاق ما چشم‌انداز خاصی نداشت و کم‌نور بود. یکی از دوستان بی‌تاب بود و اعتراض داشت و با مسئول تور درگیر شد تا بالاخره به آن اتاق بهتر نقل مکان کرد. حقیر، در معیت استادی بودم که از لحظه ورود به اتاق آرام خواب رفت و پس از چرتی کوتاه با حقیر به زیارت مشرف شدیم. در راه پرسیدم، استاد شما چرا اهمیتی به اتاق ندادید؟ تبسمی کرد و گفت: ما برای زیارت امام رضا ع آمده‌ایم یا زیارت اتاق؟ دوم این‌که مگر چند روز قرار است در این اتاق باشیم؟ چشم‌به هم‌زدنی این چند روز تمام می‌شود باید فکر کسب فیض باشیم نه کسب عیش. ✨🍀 گفت: دنیا هم مانند اتفاق امروز است، برخی که از آن دنیا غافل هستند (مانند زیارت امام رضا) و نمی‌دانند برای چه و کجا آمده‌اند، عمر خود را به جای اصل، در فرع بی‌خودی، (دنبال نور گیر بودن یا نبودن اتاق) سپری می‌کنند و آرامش در این دنیا ندارند و دست خالی از این دنیا می‌روند. @ajaebejahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ زیارت عاشورا را بخوانید و ازطرف من به ارباب ابراز ارادت ڪنید. حتما هر ڪجا باشم خود را در ڪنار شما خواهم رساند. شهید مدافع حرم... @ajaebejahan
✍امـام علی علیه السلام: آن ڪسی ڪه زشتی‌های را بنگــرد و آن را زشــت شـــمارد سپس همان زشتی ها را مرتڪب شود پس او واقعی است. 📚بخشی از حڪمت ۳۴۹ @ajaebejahan
‍🌺‍ فضیلت آیة الکرسی بعد از هر نماز☄‍ ① به سند معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روایت شده: هركه بعد از نماز واجب آية الكرسى را بخواند، گزنده ‏اى به او ضرر نرساند. ② و در حديث‏ معتبر ديگر فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمودند: يا على بر تو باد به تلاوت نمودن آية الكرسى پس از هر نماز واجب، به درستى كه بر خواندن آن محافظت‏ نكند، مگر پيغمبر، يا صدّيق، يا شهيد. ③ و همچنین روايت شده: هركه آية الكرسى را پس از هر نماز بخواند او را از وارد شدن به بهشت‏ جز مرگ مانعى نباشد. ④ و طبق روايت ديگر: هركه آية الكرسى را بعد از هر نماز واجب بخواند، نمازش پذيرفته شود، و در امان خدا باشد، و خدا او را از بلاها و گناهان حفظ كند. @ajaebejahan