1.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای مرهم دردایِ من بطلب...🙃🙃
آخر سالی با این دلِ سنگین وارد سال جدید نشم...
بدجور دلم تنگ شده برایِ آرامشِ کنجِ دنجی که برا خودم پیدا کردم وقتی که رو سرامیک های صحنت می نشستم زل میزدم به گنبدِطلات ....🥺
#نیازمندی_ها
#مرور_خاطرات
#واگویه
🙂نیازمندی ها...
آخ که یه مدتی عجیببب دلم هوایی شده...
آقا من امید دارم...
میشه مثل سری قبل هم معجزه ای بطلبی..
من به یه روز نفس کشیدن تو حرمت راضی ام...
#مرور_خاطرات
#نیازمندی_ها
+هربار که میرم مشهد رو سرامیک های دربِ ورودیِ صحنِ انقلاب از سمت بستِ حر عاملی می شینم، زاویه دید خیلی خوبی داره ....
تو اون کنجِ دنج تو حال خودم بودم یهو این حاج خانوم اومدن سمت راستم نشستن و سرش و به دستش تکیه داد ، همراه با گریه یه امام رضا(ع) بلند میگفت و زیر لب درد و دل میکرد ...
عجیب حالشون خریدار بودم....
یا امام رضا
بیچارهی دچارِ تو را چاره جز تو چیست ؟
#مرور_خاطرات
#نیازمندی_ها
ولی افرادی که نقش های منفی بازی میکنند مخصوصا افراد تعزیه صبر و تحمل زیادی دارند...
معتقدم خود خدا دست رو قلبشون میکشه که جون ندن...
ما یبار با جمع رفقا تعزیه گرفتیم برا شبِ عاشورا...
من نقش شمر داشتم و باید سینی که سر ابا عبدالله الحسین (ع)بود، جلوی بازیگر نقش حضرت رقیه مینداختم...💔
بچه ها میگفتن نقش سنگینی داری، میگفتم نه دیالوگ زیادی ندارم ...
هربار مرور میکنم انگار همون لحظه تکرار میشه برام...
رسید موقع مراسم
من نقش و اجرا کردم ولی بعدش تمام تنم میلرزید و دلم میخواست فقط داد بزنم، بقدری حالم بد شد یکی از بچهها بهم اب قند داد...
هربار روضه حضرت رقیه میخونن به این قسمت می رسه یجور عجیبی بهم می ریزم... :)))
#مرور_خاطرات